لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۱۱

بدون دارو، بدون درمان؛ پرونده: سیاسی


تنها نگاهی کوتاه به انبوه اوين‌نوشته‌ها، شکواييه‌ها و درد دل‌هايی که در يک سال گذشته توانسته اند از ديوارهای قطور زندان‌های تهران بگذرند کافی است تا بدانیم دردسرهای زندانيان سياسی و عقيدتی در ايران محدود به روند حقوقی و قضايی و دادرسی نمی‌شود. چالش آنها فراتر است و ملموس تر؛ ملموس هم چون بيماری، ضعف و شکستگی دنده.

نسرين ستوده، وکيل شماری از همين زندانيان عقيدتی در تهران است و در اين باره می‌گويد: ‌«‌ آقای عيسی سحرخيز از جمله موکلان من است که از بدو دستگيری به دليل ضرب و شتم شديد توسط مأموران اطلاعات دچار شکستگی دنده شد ولی در تمام طول بازداشت بابت شکستگی دنده‌های او هيچ اقدام پزشکی صورت نگرفته است. هر بار که زندانيان دچار بيماری می‌شوند اظهار می‌کنند که مداوای پزشکی برايشان انجام نمی‌شود».

در چنين شرايطی است که فهرست انتقالی‌های زندان به بيمارستان روز به روز بلندتر می شود. بهزاد نبوی، محمد نوری زاد، مصطفی تاج زاده، محمد ملکی، علی رضا بهشتی و در آخرين نمونه نرگس محمدی شماری از زندانيان سياسی و عقيدتی هستند که نامشان در اين فهرست قرار گرفته است.

نرگس محمدی، نايب رئيس کانون مدافعان حقوق بشر، حدود يک ماه پيش بازداشت شد و بيست و چند روز بعد در حالی که به گفته همسرش روزی چند بار دچار حمله بيماری و فلج موقت می‌شد راهی بيمارستان شد.

تقی رحمانی، فعال سياسی و همسر خانم محمدی، در مورد وضعيت همسرش به راديو فردا می‌گويد: ‌«‌در شب ۲۴ خرداد در سلول حال خانم محمدی بهم خورده و اين وضع تا صبح ۲۵ خرداد ادامه داشته که به بهداری منتقل شده است. او بعد از زايمان در سال ۱۳۸۵ دچار آمبولی ريه شد که بيماری خطرناکی است و حتی می‌تواند منجر به مرگ شود. خانم محمدی حدود دو سال و نيم پس از زايمان دارو می‌خورد و به شدت کم خونی داشت. او در جايی مثل سلول زندان دچار تنگی نفس می‌شود، چون آمبولی ريه عوارض تنگی تنفس دارد و به قلب فشار می‌آورد».

به گفته تقی رحمانی در همين شرايط تشنج و ضعف، بازجويی از همسرش به مدت سه هفته ادامه داشت. اتهام نرگس محمدی هنوز روشن نيست.

کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران نيز بيانيه خود را به وضعيت بهداشتی و سلامتی زندانيان اختصاص داده و با اشاره به شماری از همين پرونده‌ها نکاتی از جمله ازدحام ده‌ها زندانی در بندهای آلوده، هوای بد، غذای با کيفيت پايين، کمبود آب و نهايتاً شيوع بيماری‌های مختلف را در زمره مواردی بر‌می‌شمرد که شب و روزهای داغ و تابستانی زندان را برای فعالان مدنی و سياسی و روزنامه نگاران مخاطره‌آميزتر کرده است.

به نوشته اين بيانيه ضيا نبوی، فعال دانشجويی، پيمان کريمی آزاد، بازداشت شده تجمعات عاشورا، حمزه کرمی، مدير وب سايت جمهوريت و مجيد توکلی، فعال دانشجويی، در ميان زندانيانی هستند که در سلول‌های پر ازدحام بند ۳۵۰ زندان اوين دچار بيماری‌های سخت شده‌اند.

شيرين عبادی، حقوقدان برنده جايزه صلح نوبل، چنين شرايطی را گذشته از استانداردهای جهانی بر اساس قوانين داخلی ايران نيز غيرقانونی می‌داند و می‌گويد: « هم در قوانين و هم در آيين‌نامه زندان‌ها مسئوليت اين امور متوجه رئيس زندان و بالاتر از او دادستان استان هر شهرستانی است. متاسفانه با گزارش‌هايی که از زندان اوين و همچنين زندان رجايی شهر کرج می‌رسد، وضعيت زندانی‌ها روز به روز بدتر می‌شود. حتی اعلام کرده اند برخی اوقات زندانيان چند ساعت در شبانه روز آب ندارند و آب را به روی آنها قطع می‌کنند، استحمام آنها به شدت کوتاه است و زندانيان در تنگنا قرار دارند. تمام اين موارد خلاف قانون است و از همه بدتر اين که نه تنها زندانيان بيمار را مداوا نمی‌کنند بلکه در حالت بيماری آنها را در گوشه سلول رها کرده و به همين شکل از آنها بازجويی هم می‌کنند».

و تمامی اين موارد درباره آن دسته از زندانيانی به گوش می‌رسد که به شکلی توانسته‌اند با سوی ديگر ديوارهای زندان رابطه برقرار کنند.

به گفته شيرين عبادی نگران‌کننده‌تر وضعيت افرادی است که پرونده‌هايشان با سکوت محض گره خورده است. کسانی مانند عبدالرضا تاجيک، روزنامه نگار و همکار کانون مدافعان حقوق بشر.

خانم عبادی در مورد وضعيت عبدالرضا تاجيک می‌گويد:‌«‌ هيچ خبری از او در دست نيست، يعنی نمی‌دانيم حالش خوب است يا کجا زندانی است. طبق قانون زندانی‌ها در ۲۴ ساعت اول اجازه دارند تحت نظر بازجو يک تماس تلفنی کوتاه با خانواده داشته باشند تا اطلاع دهند کجا هستند، اما آقای تاجيک هيچ تماس تلفنی نداشته و من به شدت نگران هستم».

عبدالرضا تاجيک در ۲۲ خردادماه بدون مورد اتهامی مشخص برای سومين بار بازداشت شده است.

يکی از آخرين شکواييه‌هايی که از زندان به دنيای مجازی راه يافت امضای شماری از همکاران مطبوعاتی آقای تاجيک را پای خود داشت که از روزگار سخت خود پشت ديوارهای بلند می‌گفتند؛ شکوانامه‌ای که با اين جمله‌ها به پايان می‌رسيد: « شرايط زيست و حياتمان هر روز سخت تر می‌شود. مجرميم، تنها چون روزنامه‌نگاريم».
XS
SM
MD
LG