لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۴۰

۱۰ سال بعد؛ تعامل اسلام و غرب در سایه پیامدهای حملات ۱۱ سپتامبر


یکشنبه بیست شهریور ۱۳۹۰ مقارن است با دهمین سالگرد حملات تروریستی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱. این حملات که پیامد دردناک و آنی آن فروریختن برج‌های مشهور تجارت جهانی در نیویورک و کشته شدن نزدیک به سه هزار نفر و زخمی شدن بیش از شش هزار تن دیگر بود به گفته آگاهان سیاسی به شکلی همه جانبه معادلات هزاره جدید را تحت تاثیر قرار داد.

۱۹ عضو القاعده، سازمان غرب ستیز و مسلح تحت رهبری اسامه بن لادن که همسو و همراه با طالبان افغانستان بود پس از ربودن ۴ هواپیمای مسافری دو هواپیما را به دو برج تجارت جهانی نیویورک و نیز هواپیمای سوم را به مقر پنتاگون وزارت دفاع آمریکا در ویرجینیا زدند و هواپیمای چهارمی که به سمت واشنگتن در پرواز بود در پنسیلوانیا سقوط کرد.

این بزرگ‌ترین حمله‌های تروریستی تاریخ آمریکا علاوه بر پیامدهای آنی ابعاد دیگری هم داشت. آمریکا و متحدانش با برافراشتن پرچم مقابله با تروریسم به افغانستان تحت امر طالبان که به القاعده پناه داده بود رفتند و با ساقط کردن طالبان به رویارویی مستقیم با شبه نظامیان القاعده پرداختند.

دو سال بعد نیروهای غربی به رهبری آمریکا با حمله نظامی به عراق حکومت صدام حسین را هم از میان برداشتند و در این کشور کارزاری تازه با شبه نظامیان هوادار اسلامگرایان غرب ستیز مسلح به هم زدند. شبه نظامیان طالبان و القاعده در افغانستان به سوی مرزهای پاکستان رانده شدند و بسیاری از هواداران القاعده در عراق هم به چنگ نیروهای بین المللی و دولت نوپای عراق افتادند.

سرانجام در بهار امسال نیروهای آمریکایی اسامه بن لادن رهبر القاعده را در خانه‌ای در شمال پاکستان کشتند. با این حال از دیگر سو طنین این رخداد که از گلوی اسلام گرایان غرب ستیز مسلح خارج می‌شد تاثیراتی بر بیش از یک میلیارد جمعیت مسلمان جهان گذاشت و می‌رفت تا چهره‌ای متفاوت و خشن از اسلام به نمایش بگذارد.

همزمان مبلغان اسلام هراسی هم در غرب فرصت را غنیمت شمردند تا بر طبل مخالفت و مقابله با اسلام بکوبند و از جمله سال گذشته کشیش تری جونز در فلوریدا ابتدا تهدید کرد به تلافی اقدام به ساخت یک مرکز اسلامی در نزدیکی محل برجهای تجارت جهانی دست به آتش زدن قرآن می‌زند و پس از چندی در حضور معدود هواداران کلیسای خود که حدود ۵۰ نفر را روزهای یکشنبه دور هم جمع می‌کند این تهدید را عملی کرد.

با گذشت ۱۰ سال از حملات ۱۱ سپتامبر و کشته شدن اسامه بن لادن جامعه جهانی تا چه میزان در رویارویی با تروریسم موفق بوده؟ و تعامل جهان اسلام و دنیای غرب در چه افقی قرار دارد؟ از جمله این پرسش‌ها را با سه می‌ه‌مان برنامه این هفته دیدگاه‌ها در میان گذاشته‌ایم. با ویلیام بیمن رئیس بخش انسان‌شناسی دانشگاه می‌نه سوتای آمریکا، احمد صدری استاد جامعه‌شناسی دین و رئیس گروه جامعه‌شناسی دانشگاه لیک فورست شیکاگو در آمریکا و ایرج گرگین روزنامه نگار پیش کسوت و فعال فرهنگی در واشنگتن پایتخت آمریکا.

۱۰ سال بعد؛ تعامل اسلام و غرب در سایه پیامدهای حملات ۱۱ سپتامبر
۱۰ سال بعد؛ تعامل اسلام و غرب در سایه پیامدهای حملات ۱۱ سپتامبر
please wait

No media source currently available

0:00 0:29:02 0:00
لینک مستقیم


  • آقای ویلیام بیمن، ۱۰ سال پس از حمله‌های ۱۱ سپتامبر به برج‌های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک و پنتاگون، آمریکاییان درباره امنیت کشورشان چه فکر می‌کنند؟

اگر موضوع امنیت است باید در نظر بگیریم که در این ۱۰ سال حمله دومی در خاک آمریکا اتفاق نیافتاده. این برای رئیس جمهور بوش یک نکته مثبت بود در تبلیغات خودش که آمریکا را در امنیت نگاه داشته و همچنین رئیس جمهور اوباما همین را ذکر می‌کند دائماً که آمریکا به احتمال قوی یک حمله مشابه را تحمل نخواهد کرد در آینده.

در عین حال این اتفاق که افتاده در نیویورک و واشنگتن و در پنسیلوانیا فراموش نشده و هنوز یک زخمی است که می‌توانیم بگوییم که خیلی نسبت به آن مردم احساساتی هستند. همین الان ما مراسم که خواهیم داشت در روز یکشنبه در نیویورک باعث بحث شده که چه کسی باید بیاید و چه بگویند. همه دوست دارند نماینده‌ای داشته باشند در این مراسم. به نظر من البته کمی شایسته نیست جر و بحث داشته باشند راجع به همین. دوست دارند نقشی داشته باشند در این مراسم.

  • بحث‌هایی که هست چیست؟

شهردار نیویورک می‌گفت که نمایندگان مذهب‌های مختلف، کشیش‌ها و این چیز‌ها نباید شرکت داشته باشند در آن. و البته باید سکوت داشته باشیم، احترام بگذاریم نسبت به آن‌ها که مردند ولی فکر ما باید متمرکز آنهایی شود که اعضای خانواده را از دست دادند. برای تمام فاجعه که برای آمریکا اتفاق افتاده. نه به یک فرقه مذهبی یا یک فرقه مذهبی دیگر.

بعضی از کشیش‌ها و نمایندگان کلیساهای مختلف شکایت کردند که این محل در نیویورک الان تبدیل شده به یک جای مقدس و این احساسات مذهبی را هم باید در این مراسم منعکس کنیم. فکر می‌کنم شهردار نیویورک راست می‌گوید که نباید به طرف یک فرقه یا فرقه دیگر مذهبی باشد و می‌توانیم معنویت این اتفاق را نگاه داریم بدون اینکه تمرکز شود به یک مذهب.

  • آقای صدری، در ۱۰ سالی که از حملات یازده سپتامبر می‌گذرد، در کشورهای مسلمان نشین و عرب میزان نفوذ گرایش‌های شبیه القاعده و مخالفان این گرایش دستخوش چه تحولی شده؟ چه کسی دست بالا را دارد؟

در ابتدایی که این حمله‌ها شد، آن گروه‌هایی در دنیای اسلام و دنیای عرب در موقعیت خیلی بدی از نظر سیاسی و اقتصادی قرار داشتند و احتمالا احساس می‌کردند حقوقشان و فضیلت انسانیشان رعایت نمی‌شود در این داستان یک نوع همدلی پیدا کردند که بالاخره یک پاسخی داده شد به آن چیزی که این‌ها تصور می‌کردند مثلا قدرتی است که در پس ظلمی که بر آن‌ها روا می‌شود.

ولی در عرض این ده سال این موقعیت خیلی متحول شده. به نظر می‌آید آن نفوذی که این تفکر رادیکال داشت رو به زوال نهاده و این حرکت‌هایی که در این سال اخیر در دنیای عرب دیدیم کاملا روشن می‌کند که به هیچ وجه هیچ تمایلی به آن نوع رادیکالیزم وجود ندارد حتی در دنیای عرب که به نظر می‌آمد اسامه بن لادن دوست دارد آن‌ها را بیاورد به سمت خودش.

این است که به نظر می‌آید یک حرکتی در جهت عکس آن رادیکالیزم رخ داده. بسیاری از علمای اسلام حتی علمایی که وهابی بودند و تمایلات پاکدینی شبیه القاعده داشتند این استراتژی حمله به افراد غیرنظامی را محکوم کردند. به هر حال الان ما شاهد این هستیم که در مجموع یک عقب نشینی در این حرکت صورت گرفته.

در قسمت‌هایی از جهان اسلام که این احساس محرومیت وجود نداشت مثلا یک جایی مثل ایران ما دیدیم که یک ابراز احساسات خودجوشی در بین مردم در همراهی و همدلی با قربانیان این فاجعه تروریستی شاهدش بودیم. در آن قسمت‌ها که طبیعی است هیچ سمپاتی وجود ندارد. در آن قسمت‌هایی هم که سمپاتی وجود داشت به نظر می‌آید خیلی اوضاع از این نظر به نفع القاعده در حرکت نبوده.

در مجموع به نظر می‌آید که مادامی که این تنش‌ها ادامه داشته باشد مثلا تنش بین اعراب و اسراییل ادامه پیدا کند این رادیکالیزم یک توجیه و مبرری برای خودش پیدا خواهد کرد. بهترین راه از میان بردن کامل این نوع گرایش این است که این تنش‌ها در آن ستون بالا حل کنیم.

  • افول اندیشه القاعده از نظر احمد صدری؛ آقای گرگین، ‌ تا چه حد می‌شود گفت با سرکوبی شبکه القاعده و حامیانش کار این گرایش و این نوع تفکر تمام است؟ بقایای این گرایش تا چه حد قابل اعتنا، ‌ کارساز و موثرند؟

اجازه بدهید اول من به این نکته اشاره کنم که در سؤال‌تان از آقای بیمن گنجانده شده بود اینکه آیا آمریکاییان احساس امنیت بیشتری می‌کنند؟ به اختصار بگویم، به نظر من آمریکاییان باور نمی‌کردند که چنین حمله‌ای بتواند در کشور آن‌ها صورت بگیرد. در نتیجه همیشه الان منتظرند که چیزی شبیه به آن صورت بگیرد.

این نوعی تنش در جامعه ایجاد کرده. جامعه آمریکا دیگر آن جامعه فارغ و سبکبالی که قبلاً بود قبل از حادثه تروریستی سپتامبر ۲۰۰۱، ‌ دیگر نیست. ایجاد یک سازمان وسیع برای امنیت داخلی که بودجه سنگینی را بر مالیات دهنده آمریکایی تحمیل کرده آن هم در زمانی که وضع اقتصادی آمریکا خوب نیست، یکی از نتایج این حادثه است. کنترل‌هایی که ناچار بر جامعه حاکم شده و برخی تحلیل گران آن را محدود کردن آزادی‌ها و در تناقض با مواد قانون اساسی آمریکا می‌دانند نتیجه دیگر این حادثه است.

اما در این مورد که آیا تا چه حد القاعده ضعیف شده و یا اصلا این نوع تفکر ضعیف شده، ‌ من تصور می‌کنم القاعده یک زخمی بود، یک دملی بود که نتیجه بسیاری از بیماری‌هایی بود که در منطقه در افغانستان و پاکستان به وجود آمده بود. این بیماری هنوز خوب نشده. این دمل هنوز به طور کامل سر باز نکرده و به عکس آن چیزی که مطبوعات غرب یا به طور کلی بعد از حادثه حمله تروریستی درباره‌اش گفته می‌شد سازمان وسیعی نبود که غرب و آمریکا در مقابلش این گونه تجهیز شود.

یک جریان افراطی مخصوص یک گروه خاص بود که طبیعتاً به خاطر بخشی از آن‌ها که آقای صدری به آن اشاره کردند در دنیای اسلام، در خاورمیانه و شمال آفریقا طرفدارانی پیدا کرده بود. این جریان با کشته شدن رهبرش بن لادن و با اینکه دیگر به نظر می‌رسد راهی در برابر توده‌های مسلمان و محروم در کشورهای آفریقای شمالی و آسیا قرار نمی‌دهد، ‌از اهمیتش و محبوبیتش نزد توده‌های فقیر این جوامع کاسته شده.

مثل هر جریان دیگری به نظر من به تدریج از بین می‌رود ولی نه اینکه تصور کنیم که به طور کلی این اندیشه یعنی اندیشه مقاومت توده‌های فقیر مسلمان در برابر غرب ثروتمند به کلی در این جوامع ریشه کن شود. من معتقدم که جریان تاریخ این گروه افراطی را از بین خواهد برد مثل گروه‌های شبیه به آنچه در گذشته شاهد از بین رفتنشان بودیم در این کشور‌ها.

  • آقای بیمن، آمریکا هم شاهد کوشش‌هایی برای نزدیک شدن پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در نشست‌های رهبران دینی مذاهب و جلسات بین الادیان بوده و هم‌گاه شاهد نوع دیگری از برخورد‌ها در سمت و سوی دور کردن پیروان ادیان از هم. روی هم رفته در این ده سال روابط اکثر آمریکایی‌ها با مسلمانان چگونه شده و نگاه آمریکایی‌ها به کشورهای مسلمان از جمله ایران به طور کلی؟

متأسفانه این ترس یا تنفر از اسلام در این میان تا اندازه‌ای رشد کرده ولی در عین حال می‌شود گفت در میان مسلمانان در آمریکا دایما گفته می‌شود که آمریکا بهترین جایی است برای مسلمانان برای زندگی کردن و اظهار مذهبشان. در این محوطه تجارت جهانی در نیویورک بحث شدیدی بود راجع به تأسیس یک مرکز اسلامی دو سه خیابان دور‌تر از این محل که می‌گفتند هر چیزی که اسلامی باشد توهین است به آن‌ها که مردند.

خوشبختانه شهردار نیویورک و خیلی از سیاستمداران این را انکار کردند و مؤسسه دارد پیش می‌رود به یک شکلی یا شکل دیگری. این یک عکس‌العمل زشتی بود نسبت به آن‌ها که مردند در نیویورک چون خیلی از آن‌ها اصلاً خودشان مسلمان بودند. اسلامی بودند. ولی متأسفانه این سمبل یازده سپتامبر ادامه می‌دهد به عنوان یک اسباب سیاسی در آمریکا.

دائماً برای منافع سیاسی خودشان از اتفاقات ۱۱ سپتامبر استفاده می‌کنند. در انتخابات‌ها و یا سخنرانی‌ها گفت‌و‌گو‌ها مخصوصا می‌توانیم در نظر بگیریم شهردار آن موقع جولیانی که در انتخابات قبلی دایم ذکر می‌کرد راجع به ۱۱ سپتامبر به عنوان نقطه مثبت برای خودش که نشان بدهد که شایسته است برای رهبری در خود آمریکا.

هر دفعه که مردم که می‌خواهند احساسات مردم آمریکا را تحریک کنند ذکر می‌کنند که این اتفاقات ۱۱ سپتامبر نباید دو دفعه اتفاق بیافتد. این یک نوع ترس ایجاد می‌کند برای خیلی از آمریکایی‌ها حتی آن‌ها که خیلی دور هستند. ما می‌رویم به یک جای دورافتاده مثلاً نبراسکا و سیاستمداران می‌توانند استفاده کنند از اتفاقات ۱۱ سپتامبر برای ترساندن... که مبادا حمله شود به شهر فرض کن لینکلن در نبراسکا. که اصلاً به هیچ عنوان اتفاق نمی‌افتد.

متأسفانه با اینکه آمریکا هم به نظر من امن است این موضوع یک فرصت ایجاد کرده برای سیاستمداران که سوء استفاده کنند از این اتفاق.

  • آقای صدری، بخشی از جهان عرب بلافاصله بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ می‌گفتند القاعده عامل حملات نبوده. از جمله پدر یکی از متهمان مصری که در یکی از آن هواپیما‌ها کشته شد و بر آن بود که اسرائیلی‌ها یا خود آمریکایی‌ها حمله را سازمان دادند. البته در سال‌های اخیر محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران هم مطرح کرد که باید بررسی کرد که عامل حمله القاعده بوده یا نه. برخلاف محمد خاتمی رئیس‌جمهور سابق که بلافاصله هم حمله را محکوم کرد و هم در اینکه القاعده سازمان دهنده این حمله بوده ابراز تردید نکرد. قوت و ضعف تئوری توطئه و اینکه همه چیز به اصطلاح زیر سر خودشان است تا چه حد در ۱۰ سالی که از ۱۱سپتامبر می‌گذرد دستخوش تغییر شده؟

البته تئوری توطئه یک مشکل و مسئله و شاید بشود گفت یک نوع بیماری فکری است که در همه دنیا وجود دارد و در هر جامعه‌ای افرادی که آگاهی و اطلاع درستی ندارند یا اینکه خیلی علاقه دارند که بالاخره یک نظمی به این دنیای بی‌نظم بدهد به جای اینکه این نظم را کشف کنند، یک نظمی برای خودشان اختراع می‌کنند و آن نظم را تحمیل می‌کنند به این دنیا.

یک جوری مثل علم و آگاهی است منتها علم و آگاهی کاذب و قلابی. تصویری که ایجاد می‌کنند یک تصویر غلط است. اینکه قضیه ۱۱ سپتامبر از پیش تهیه شده خود این نیرو‌ها از قبیل سی آی‌ای و نیروهای مخفی در آمریکا که به این وسیله و بهانه به دنیای اسلام حمله کنند و این‌ها این در خود آمریکا و در بین خیلی از آمریکایی‌ها هم که تمایل به تئوری توطئه دارند رایج است و انواع و اقسام دلایل را هم برایش می‌آورند که دلایل بسیار سطحی و ناقص است.

در دنیای اسلام یک عده به این معتقدند یا بیشتر در آن اوایل بودند برای اینکه این تبرئه می‌کند که مسلمانان اصلا نقشی در این داشتند. یعنی در واقع یک نوع فرار از مسئولیت هم بود در آن اوایل که تصور می‌شد که اگر بگویند نه مسلمانان هیچ نقشی نداشتند و کار کار خودشان بوده دیگر لازم نیست هیچ مسئولیتی در این زمینه قبول کنند. واقعیت این است که این‌ها در اقلیت محض قرار دارند و در دنیای اسلام هم در آن اوایل این حرف‌ها زده می‌شد ولی هیچوقت از میان نخواهد رفت.

ولی به نظر من این طور می‌آید که دیگر کمتر و کمتر افرادی که به این تئوری به عنوان یک نوع شانه خالی کردن از بار مسئولیت نگاه می‌کردند آگاه شدند که دیگر نمی‌شود به این تئوری‌ها تمسک جست و اینکه واقعیت این بوده که افرادی که این کار را کرده بودند یک مشت مسلمان افراطی بودند و به هر حال هرچند که همه مسلمانان مسئول نیستند ما باید با این مواجه شویم به عنوان جهان اسلام که یک افرادی هستن افراطی و در میان ما هستند و به دین اسلام هم معتقدند و عامل هستند و این‌ها عقایدی دارند که طبق عقایدشان همه اصول حتی اصول اخلاقی مسلم اسلام که عدم حمله به افراد غیر نظامی در جنگ‌ها هست این تئوری سیاسی این‌ها می‌تواند این‌ها را نادیده بگیرد و هر کاری که دلشان بخواهد می‌توانند بکنند.

یکی از علل اینکه این نحوه فکر به افول دارد می‌رود که در آن قسمت قبلی عرض کردم این است که نوک تیز این حملات تروریستی برگشته به سوی خود مسلمانان. یعنی آنهایی که می‌گفتند با عملیات استشهادی ما می‌رویم به جنگ دشمن، این جور خشونت طلبی و خشونت پراکنی اول به نظر می‌آید که بر علیه اسراییل است یا دشمنان آمریکا است ولی در جایی مثل پاکستان یا در جایی مثل فلسطین یا عراق می‌بینیم که هر کس که از دشمن خودش ناراحت است شیعه یا سنی بر علیه شیعه در پاکستان و عراق انواع و اقسام عملیات استشهادی به نظر می‌آید که لطمه‌اش به خود مسلمانان بیشتر دارد می‌خورد.

این است که یک عده شروع کردند به تردید کردن و شک کردن به این مسئله و در عراق مخصوصا وقتی که قبایل آن منطقه بر علیه القاعده شروع کردند برخیزند و بروند با آمریکا اتحاد کنند این نشان می‌دهد که این نحوه فکر کردن و این نوع خشونت طلبی نتایج خیلی منفی دارد و در عمل نشان داده که یک نوع گریز از آن نحوه فکر ناشی از عواقب این جریان برای خود جهان اسلام بوده.

  • آقای گرگین، ‌ قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یکی از نظریه‌های مهم در محافل نومحافظه کار سیاست گذاری آمریکا نظریه برخورد تمدن‌های سامویل هانتینگتون بود. در ساله حملات و رویدادهای ۱۰ سال اخیر نگاه مفسران غربی به این نظریه این روز‌ها چگونه است؟ اکثرا معتقدند کشورهای عرب و مسلمان نشین بیشتر و بیشتر رو به سوی برخورد با جهان غرب و آمریکا می‌روند یا برعکس؟



من معتقدم که حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان را وارد مرحله جدیدی کرد که یکی از ویژگی‌های آن رویارویی غرب مسیحی و خاورمیانه اسلامی است. جهان اسلام و جهان مسیحی. به نظر من با تمام تلاش‌هایی که برای انکار این رویارویی از جانب سیاستمداران و برخی ناظران امور سیاسی می‌شود به دلیل اینکه حمله تروریستی به آمریکا به دست مسلمانان و عامل گروهک به رهبری یک مسلمان افراطی صورت گرفت، خواه ناخواه اسلام را در برابر غرب مسیحی و آمریکا قرار داد و افراطیون هر دو دین بزرگ الهی مسیحیت و اسلام فرصت پیدا کردند شمشیرهای کهنه زنگ زده کینه‌ها و دشمنی‌های مذهبی را تیز کنند.

آنچه مفسران و ناظران سیاسی یا اجتماعی در این باره می‌گویند چیزی است به گمان من که هم شهادت می‌دهد و نشان می‌دهد که این دشمنی وجود دارد و تا مدتی دیگر وجود خواهد داشت و آتش آن از سوی گروه‌های افراطی یا سخنگویان افراطی هر دو مذهب تیز‌تر می‌شود.

شاید در این زمان در دنیای مسیحی عکس‌العمل‌های شدیدتری می‌بینیم. در دنیای اسلام شاید این حرف‌ها فروکش کرده باشد. یعنی حتی رهبران جمهوری اسلامی وقتی در این باره صحبت می‌کنند اسلام را در برابر مسیحیت قرار نمی‌دهند. ولی در آمریکا و برخی کشورهای غربی بسیاری از کشیش‌ها و سخنگویان مذهبی و حتی کسی مثل آن کشیش با آتش زدن قرآن عملا چنین آتشی را تیز‌تر می‌کند و نشان می‌دهد که به گمان این‌ها واقعا دشمنی دو مذهب واقعیت دارد.

امری که سال‌های سال کسی به آن فکر نمی‌کرد. سالهای سال از نظر‌ها پنهان بود یا درباره‌اش بعد از جنگ‌های صلیبی دیگر صحبت نمی‌شد و روشنفکران و حتی دینمداران هر دو مذهب به صلح و آرامش دست پیدا کرده بودند. در کشورهای خاورمیانه بین مسیحیان و مسلمانان اختلافی نبود. اگر بود بین فرقه‌های اسلامی بود یا بین فرقه‌های مسیحی بود در کشورهایی مثل لبنان.

ولی اکنون واقعا آتش این فتنه دوباره روشن شده. ولی نه به اندازه چند سال گذشته و می‌بینیم که دولت‌های مسئول و حتی دولت آمریکا و واشنگتن به شدت با آن مبارزه می‌کند. گرچه سخنگویان افراطی هستند در سمت راست در مسیحیت آمریکایی و در کشورهای دیگر که همچنان می‌کوشند این آتش را تند نگاه دارند.

در دنیای اسلام هم چنین چیزهایی را شاهد هستیم. ولی چون افراطیون اسلامی در هر کشوری که هستند واقعا مورد نفرت جامعه قرار گرفته‌اند چون جوامع اسلامی به خوبی متوجه شده‌اند که اقدامات و سخنان آن‌ها به ضرر بیشتر جامعه تمام می‌شود این است که این گونه سخنان افراطی شاید در میان توده‌های مسلمان طرفداران کمتری پیدا می‌کند روز به روز.

واقعیت این است که به گمان من این رویارویی دو مذهب بعد از حوادث تروریستی ۲۰۰۱ بهانه به دست افراطیون هر دو مذهب داد که این آتش را دوباره روشن کنند و همچنان می‌کوشند که این آتش را روشن نگاه دارند. گرچه جوامع مسیحی و اسلامی در واقع آن را قبول ندارند و مردم عادی مسلمان و مسیحی اعتقادی به آن نخواهند داشت.

  • می‌رسیم به مرحله جمع‌بندی. آقای بیمن، ‌ ده سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مهم‌ترین چالش آمریکا چیست؟

خیلی مهم است که در نظر بگیریم این اتفاق فراموش نشدنی خواهد بود برای مردم آمریکا. یکی از اتفاقات تاریخی است که در تاریخ آمریکا می‌ماند و در یاد مردم. و امیدواریم که سمبل صلح می‌شد به جای سمبل جنگ در آینده.

  • آقای صدری، ۱۰ سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر مهم‌ترین چالش جهان اسلام چیست؟

من فکر می‌کنم نخست در مورد آمریکا باید صحبت کنیم. آمریکا در یک جهاتی امتحان بزرگی داشت و از بسیاری جهات موفق نشد در این امتحان. آن عصبانیتی که نباید در آمریکا رخ می‌داد، ‌ رخ داد و کارهای غیرمعقول مثل حمله به عراق صورت گرفت. از این آزمایش خیلی سربلند بیرون نیامد. در جهان اسلام البته به نظر می‌آید همانطور که فرمودند یک سری درس‌ها بهتر گرفته شده و یک نوع دوری از آن خشونت‌ها به نظر می‌آید این جریانی است که الان حاکم است.

  • آقای گرگین، ۱۰ سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر مهم‌ترین چالش جهان چیست؟

به گمان من این حادثه مهم‌ترین حادثه دهه اول قرن بیست و یکم بود. نتیجه مهم این تغییر و تحول، اگر اسمش را تحول بگذاریم که چهره جهان را تغییر داد، میلیتاریزه شدن بزرگ‌ترین قدرت نظامی اقتصادی جهان یعنی آمریکا و شرکت آن در جنگ‌هایی بود که هنوز پس از ده سال ادامه دارد و تکلیف آن روشن نیست. آیزنهاور رئیس جمهور اسبق آمریکا در پایان دوران ریاست جمهوری‌اش ابراز نگرانی کرده بود که مبادا روزی در آمریکا یک نظام صنعتی نظامی قدرت را در دست بگیرد یا قدرت اصلی این کشور شود.

بسیاری از تحلیلگران رویدادهای این سال‌ها این نگرانی را تکرار می‌کنند و معتقدند که آمریکا که زمانی بازارهای جهان را قبضه کرده بود به دلیل این جنگ‌ها و هزینه‌های آن‌ها از نظر اقتصادی از رقبای خودش به خصوص چین عقب مانده و تنها در زمینه تولید صنایع جنگی است که همچنان بی‌رقیب است و اکنون آمریکا وارد جنگ‌هایی است که نتیجه این حادثه است که در آغاز قرن بیست و یکم رخ داد و مهم‌ترین چالشی که در برابر آمریکا قرار دارد این است که چگونه این چالش را به سرانجام خوب به نفع مردم آمریکا برساند.
XS
SM
MD
LG