لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲ تهران ۰۷:۴۰

ویم وندرس و عصر سینمای دیجیتال


وندرس معتقد است که قرن بيست و يکم واقعا از هر نظر دوران زبان تصوير است.

ويم وندرس، فيلمساز نامی آلمانی، سازنده فيلم های ماندگاری چون دوست آمريکايی، پاريس تگزاس و زیر آسمان برلين، و يکی از هنرمندان مؤلف در عرصه سينما، به تازگی در گفت وگويی با روزنامه تاگس اشپيگل آلمان در باره عصر سينمای ديجيتال، حق مؤلف و کليپ های اينترنتی سخن گفته است. او که مدرس سينما نيز هست در اين باره نظرات جالبی دارد.. مصاحبه را در زير می خوانيد.



تاگس اشپيگل: آقای وندرس، سينما يکی از رسانه های بزرگ سده بيستم بود. آيا در قرن بيست و يکم هنوز هم چنين نقشی را داراست؟


ويم وندرس: من فکر می کنم حتی از قبل هم بيشتر. در سده بيستم، تصوير از جنبه های بسياری بر کلام چيره شد و قرن بيست و يکم واقعا از هر نظر دوران زبان تصوير است.


آيا در برابر بمباران اين همه تصاوير کوچک اينترنتی و موبايلی جايی برای تصاوير بزرگ باقی می ماند؟


تا جايی که به خاطر می توان آورد، انسان تصوير را به وجود آورد؛ تصاوير بزرگ و کوچک؛ و باز هم به تصوير نياز خواهد بود. اما خطر اين جاست که بشر از تصويرها خسته شود؛ يا شايد نه از تصويرها، که بيشتر از کثرت و وفور آن ها.


اما آيا اين خطر وجود ندارد که در دنيای ديجيتالی، تجربه سينما رفتن


من فکر می کنم که سينما از چندين طوفان و انقلاب جان سالم به در برده؛ از سينمای صامت به سينمای ناطق، سينمای رنگی و صدای استريو، و با انقلاب بزرگ تری نيز به سوی سينمای ديجيتالی سر برخواهد کشيد.

و فيلم ديدن از بين برود؟ چرا که اکنون می توان همه چيز را بر يک صفحه کوچک چند سانتی متری ديد؟


در اين مورد من کاملا خوش بين هستم. من فکر می کنم که سينما از چندين طوفان و انقلاب جان سالم به در برده؛ از سينمای صامت به سينمای ناطق، سينمای رنگی و صدای استريو، و با انقلاب بزرگ تری نيز به سوی سينمای ديجيتالی سر برخواهد کشيد.


سينما هنوز گستره های نقش آفرينی تازه خود را نيافته و همچنان پديده ای کاملا قديمی است؛ جايی که هر نوع نسخه عتيق فيلم هايی که مدت ها خاک خورده اند هنوز مورد استفاده قرار می گيرند اما سيستم توزيع همچنان دوام آورده است.


سينمای ديجيتالی که مدت هاست توليد می شود هنوز نتوانسته به مرتبه پايانی خود در توليد ديجيتالی دست يابد؛ که البته به زمان بيشتری نياز دارد. در صورت وقوع چنين اتفاقی گستره های نقش آفرينی سينما به شکل حيرت آوری تغيير خواهند کرد؛ برنامه ريزی نيز فوق العاده متحول خواهد شد.


من فکر می کنم مجراهای جديدی به وجود خواهد آمد. ممکن است اين موضوع به خيلی چيزها منجر شود. اين که مثلا بتوان بر صفحه کوچک فيلم ديد؛ که البته بايد بی دغدغه انتظار کشيد تا شوق ديدن فيلم بر روی موبايل به مرور کاهش يابد؛ يا مثلا اکنون هر کسی در هواپيما می تواند فيلم ببيند، و چيزهايی از اين قبيل. کار ديگری نمی توان کرد. اما به تجربه فیلم ديدن با ديگران بر روی پرده بزرگ سينما، که تجربه ای اجتماعی است، به سختی می توان دست يازيد.


يعنی از نظر شما دنيای ديجيتال قبل از هر چيز عرصه نقش گستری تازه سينماست يا اين که اينترنت و مولتی مديا حامل فرم هنری جديدی نيز هستند؟


اين موضوع برای من خيلی جالب است. من پيش از اين، در آغاز دهه نود با وسايل ديجيتالی کار کرده ام. در حال حاضر وضعيت چنين است که خيلی از اين آثار تنها در چهارچوب موزه ها و گالری ها به نمايش گذاشته می شوند. خيلی از آن ها در دايره آثار هنری نمايش داده می شوند؛ چيزی که به نوبه خود در جايی به سينمای روايتگر نزديک است اما در حال حاضر فقط در گالری ها می توان آن ها را ديد و در اين مکان ها طبيعتا امکاناتی وجود دارد که چنين کارهايی را به نوع و گونه ديگری تبديل می کند و بدين طريق فرم کاملا جديدی شکل می گيرد.


می توانم تصور کنم که در ده سال آينده بتوان بر پرده های عظيم سينماهای سه بعدی فيلم هايی با عناصر درونی قوی ديد؛ يا اين که آثاری که اکنون در موزه ها به نمايش گذاشته می شوند، راه خود را به سوی سالن های سينما پيدا کنند. خيلی جالب است؛ چيزی که در حال حاضر در هنر ويدئو توسط مردم توليد می شود، زمانی جايگاه خود را در سينمای تجاری خواهد يافت. اغلب نيز چنين بوده. در بسياری جهات هنر ويدئو کليپ کاملا مبتکرانه دامنه سينما را توسعه داده است.


يعنی احتمالا فيلم کوتاه، فرمی که شما کار خود را با آن آغاز کرديد، با اقبال تازه ای مواجه خواهد شد؟


اين را می توان در بخش بزرگی از فيلم های مشترک ديد؛ فيلم هايی که از ده فيلم کوتاه شکل گرفته اند يا اين که چندين فيلمساز روی طرح مشترکی کار کرده اند؛ کاری که ما چند سال پيش در فيلم «ده سال پيرتر» با بيست کارگردان در باره پاريس انجام داديم. هر کس ده دقيقه از يک بخش شهر فيلم ساخت. از اين گونه فيلم ها اين اواخر بيشتر ساخته می شود. البته نه فقط بدين خاطر، چون بالاخره فيلم های کوتاه به جهت قطع و اندازه آن ها از فيلم های ديگر کمتر ديده می شوند؛ بلکه همچنين به اين دليل که از بسياری جهات دقت نظر خيلی از افراد را جلب می کنند.


بايد بگويم که من واقعا با ميل فيلم کوتاه می بينم و اگر اقبال ياری کند و در جايی برنامه نمايش فيلم های کوتاه بر پا باشد فورا به آن جا می روم. صرف کردن ده دقيقه يا بيست دقيقه برای ديدن یک فيلم لذت بخش است. من هميشه از اين که فيلم کوتاه در اغمای غريبی به سر می برد افسوس خورده ام.


وقتی دانشجو بودم و تازه شروع به ساختن فيلم کرده بودم، قبل از آغاز هر فيلمی يک فيلم کوتاه نمايش می دادند. عالی بود. ولی متاسفانه زمانی رسيد که ديگر اين کار ادامه نيافت و بعد گاهی در تلويزيون، در برنامه های نمايش فيلم کوتاه و يا جشنواره ها نشان داده می شدند. در واقع فيلم کوتاه، هنر غيردرآمدزايی بود که در اين مکان ها به نمايش گذاشته می شد. به همين خاطر خيلی خوشحال خواهم شد اگر فيلم های کوتاه بار ديگر تماشاگران بسياری بيابند. هم برای دانشجويان و کسانی که در شروع کار هستند و هم برای نسل های پيرتر.


برای فيلمسازانی چون من، گريزگاهی بهتر از فيلم کوتاه وجود ندارد. ساختن يک فيلم بلند چنان طولانی می گذرد که يک، دو يا سه سال از عمر صرف آن می شود. در اين مدت هزاران طرح و ايده به ذهن آدمی خطور می کند که می توان در فيلم های کوتاه جای داد البته اگر نياز و احتياجی به آن وجود داشته باشد. من با رغبت فيلم کوتاه می سازم و در چند سال اخير نيز چند تايی ساخته ام.


شما انقلاب ديجيتالی را چون سريع تر، ساده تر و ارزان تر است، نوعی انقلاب رهايی بخش می دانيد؟


اين درست است که چندان گران نيست و از خيلی جهات سريع تر است و می توان کارهايی صورت داد که در ده، بيست سال گذشته تصور آن هم ناممکن بود. بنابر اين می توان کاملا امکانات جديدی را متصور شد. از نگاه ديگر اما رسانه ای است که وحشتناک رواج يافته است. هر کسی در اين بين می تواند فيلم های حتی عالی ای بسازد اما همزمان به توليد انبوه تصاوير هم شتاب بيشتری می بخشد.


برای فيلمسازانی چون من، گريزگاهی بهتر از فيلم کوتاه وجود ندارد. ساختن يک فيلم بلند چنان طولانی می گذرد که يک، دو يا سه سال از عمر صرف آن می شود. در اين مدت هزاران طرح و ايده به ذهن آدمی خطور می کند که می توان در فيلم های کوتاه جای داد

من سينما تدريس می کنم و دانشجويان بسياری دارم. بعضی مواقع واقعا مشکل بتوان کسی را يافت که چيزی برای گفتن داشته باشد. در نتيجه حتی اگر کسی با وسايلديجيتالی خيلی سريع هم کار کند بايد پرسيد که چه چيزی برای گفتن دارد و نه اين که با چه تکنيکی آن را می سازد.


سرعت و تکثير دو مشخصه کنونی هستند. اين که وقتی از فيلم های شما کليپی درست می شود و برای مثال روی سايت يوتيوب قرار می گيرد و باز هم تکثير می شود شما را ناراحت نمی کند؟


نمی توانم بگويم که از اين بابت ناراحت می شوم. گاهی فکر می کنم که اين کار شايد چندان خوب نباشد اما از طرف ديگر می توان با چنين چيزهايی هم کنار آمد. با هنر چنين رفتاری می شود. می توان کارت پستال های هنری از آثار بزرگ نقاشان را برای کسی فرستاد. به عنوان مثال گاهی پيش آمده که من هم برش هايی از نقاشی ها را در فيلمنامه خود چسبانده ام؛ حتی اگر در گوشه ای از آن بوده باشد. با موسيقی و ادبيات هم چنين رفتاری صورت می گيرد و از آن ها نقل قول آورده می شود. پس با سينما چرا نبايد چنين باشد؟


البته اين مسئله مربوط به حق مؤلف می شود.


خب؛ وقتی کسی واقعا چيزی را کپی و استفاده کند مسئله ديگری است. مؤلف و اصل اثر در عصر ديجيتال به موضوع پيچيده تری تبديل شده است. می توان به اين موضع خونسردانه نگريست. کسانی وجود دارند که می گويند نقل قول آوردن از ما يک افتخار است چون فقط از چيزهای خوب نقل قول آورده می شود؛ اما اين نيز همواره درست نيست. بايد خيلی ساده با بی تفاوتی به اين موضوع نگريست.


اين را در ميان دانشجويان ام نير متوجه شده ام. مواقعی پيش می آيد که در زمان ساختن فيلم يا کار روی تاريخ سينما با قسمتی از يک فيلم ديگر مواجه می شوند که از آن خوششان آمده است. در اين هنگام با اين پرسش روبرو می شوند که آيا اجازه داريم از آن در کار خود استفاده کنيم؟ اگر به يکی از فيلم های من مربوط شود می گويم باشد؛ مانعی ندارد. اما اگر مثلا به صحنه ای از يک فيلم برگمان يا فيلمی از تاريخ سينما مربوط باشد فکر می کنم اين امکان بايد وجود داشته باشد که به شکل روايتی نقل قولی از آن آورد؛ بدون آن که به لشگر وکلای حقوقی زحمت داد. اين يک بيماری آمريکايی است که به ندرت می توان بدون استخدام يک وکيل کاری انجام داد.


در مورد همين اصطلاح «آمريکايی»؛ آيا بر سينما در آمريکا و اروپا امکانات مشابه نوينی حاکم است يا اين که اين امکانات متفاوت اند؟ شما هم اخيرا در بازبينی آثارتان در لندن مؤکدا به عنوان فيلمساز «اروپايی» معرفی شديد.


بله مطمئنا تفاوت های بزرگی وجود دارد. بزرگ ترين تفاوت اين است که در اروپا اين همه صنعت فيلمسازی کوچک ملی وجود دارد؛ چيزی نزديک به چهل نوع که البته از منظری خيلی هم خوب است.


همين چند سال پيش چه کسی فکر می کرد که يک فيلم از رومانی در تمام دنيا به نمايش درآيد و واقعا هم عالی باشد. اما از نگاهی ديگر اين مشکل چند پارگی سينمای اروپاست که به سختی می تواند فيلمی را خارج از مرزهای اروپا ببرد در حالی که آمريکايی ها با يک اشاره در تمام اروپا فيلمی را منتشر می کنند.


سينمای اروپا از تنوع خود رنج می برد. از سوی ديگر می بينيم وقتی فيلمی از کشورهای بلوک شرق قديم توليد می شود چقدر اين تنوع پرهيجان می تواند باشد. اما مثل گذشته اين يک معضل سينمای اروپاست.


چيزی که به تحول به سوی سينمای ديجيتال مربوط می شود مسئله بازی قدرت در حال حاضر است. چه کسی کنترل آن را به دست خواهد گرفت؟ مسلما بهترين رويا در اين باره که خلاقيت زا هم هست اين است که کنترلی صورت نگيرد و دامنه های متنوع، راه مختص خود را بسازند. اما صنعت فيلمسازی و به ويژه صنعت فيلمسازی آمريکا به تعيين قواعد علاقمند است و هر کس در اين ميان قواعد بيشتری وضع کند در آينده کنترل را به دست خواهد گرفت.


و اين به چه چيزی منجر خواهد شد؟


در حال حاضر هنوز به سختی می توان در اين باره سخن گفت. اميدوارم اتحاديه اروپا اين درک و همچنين غريزه اقتصادی را داشته باشد که قواعد دشواری را وضع نکند بلکه برعکس دست را باز بگذارد. امروزه متاسفانه سينما به دريچه تنگی تبديل شده است.


برای نمايش فيلم نخست بايد از فيلم چند کپی گرفت که خيلی گران است و دوم با اين دريچه برخورد کرد؛ دريچه ای که از ميان ده فيلم شايد يک يا دو فيلم بتوانند از آن گذر کنند و به روی پرده سينما بروند. و بعد هم اگر فيلم در اولين هفته نمايش نتيجه ای به بار نياورد دو باره کنار گذاشته می شود. خيلی بی رحمانه است. شکستن اين سيستم فرسوده در اروپا که ساختار هم دارد و بخش بزرگ آن توسط آمريکايی ها کنترل می شود، دشوار و در عين حال مهيج است. رويای يک فيلمساز مستقل اين است که وابستگی جديدی ايجاد نشود.


XS
SM
MD
LG