لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۴۷

بیچاره مراکشی‌ها!


در استادیوم بازی ایران و مراکش، دقیقه ۹۵ از راه رسید و لحظه خارق‌العاده‌ای از ترکیب فریاد و هیجان و فشار روانی و خوشحالی و انرژی خلق شد. ناگهان هزاران ایرانی درون استادیوم بال درآوردند و رسیدند به سقف آسمان سن‌پترزبورگ.

وقتی یک تیم گل می‌زند باید چکار کرد؟ باید فریاد زد گل؟ چند بار می‌شود فریاد زد گل؟ و چقدر این خوشحالی عجیب و به آغوش کشیدن غریبه‌های اطراف کافی است؟ شاید به همین خاطر است که وقتی ایران گل زد، خیلی‌ها ناخودآگاه اشک ریختند. و از میان همین صورتهای خیس و خوشحال ایرانی‌ها، ناگهان یاد مراکشی‌ها افتادم. برگشتم به سوی یکیشان. غم و رنج توی صورتش، دقیقا نقطه مقابل وضعیت ایرانی‌ها بود.

بعد از گل ایران، برای بعضی‌ از مراکشی‌ها استادیوم به چنان جای غیرقابل تحملی تبدیل شد که دقیقا در همان لحظه از جایشان بلند شدند که بروند. خیلی سریع، این ساختمان زیبا در جزیره کرستوفسکی در قلب سن‌پترزبورگ، برای مراکشی‌های سرخ‌پوش به عمارت نفرین‌شده‌ای تبدیل شد که حتی برای دقیقه‌ای نمی‌توانستند تحملش کنند.

واقعیت قضیه این است که من از ابتدای بازی حواسم به تشویق‌های هماهنگ و پرشور مراکشی‌‌ها بود. ۲۴ ساعتی که در سن‌پترزبورگ بودم متوجه رفتارهای به شدت دوستانه آنها با ایرانی‌ها بودم و دیده بودم که تقریبا هر بار به گروهی از ایرانی‌ها می‌رسیدند، در شعار و رقص و پایکوبی، کم نمی‌آوردند.

ایرانی‌ها و مراکشی‌ها، قبل از آغاز بازی.
ایرانی‌ها و مراکشی‌ها، قبل از آغاز بازی.

فضای عمومی حاکم بر سن پترزبورگ میان طرفداران ایران و مراکش، فضایی بسیار دوستانه و استثنایی بود. سابقه تاریخی دو کشور، به این دوستی کمک می‌کرد. مراکشی‌ها دور‌ترین کشور مسلمان به ایران در میان مجموعه کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. دو کشور هرگز با هم نجنگیده‌اند و هیچ خصومت تاریخی بین‌شان نیست.

اما این به معنای دوستی سیاسی حکومت‌های ایران و مراکش نیست. روابط دو کشور یکبار در دهه ۸۰ میلادی و بر سر پناه‌ دادن به محمدرضا شاه پهلوی بعد از انقلاب سال ۵۷ تیره و تار شد. و یکبار هم در دهه اخیر به خاطر سیاست‌های ویژه حکومت ایران در حمایت از گروههای شیعه. مراکش حتی اخیرا ایران را متهم کرده که از جدایی‌طلبان جنوب این کشور هم حمایت کرده است. در خیابان‌های سن‌پترزبورگ از این اختلافات سیاسی هیچ خبری نبود.

علاوه بر برخورد به شدت دوستانه مراکشی‌ها در کرکری‌های فوتبالی، اعتماد به نفس آنها برای بازی در برابر ایران نیز قابل توجه بود. به قول ورزشی‌نویس‌ها، کمابیش همه می‌دانستند که «روی کاغذ» آنها تیم بهتری دارند. در ماههای اخیر هم نتایج خوبی گرفته بودند و شکست ناپذیر به نظر می‌رسیدند. در واقع پشت طرفدارانشان نه فقط به احساسات و شور و هیجان قبل از بازیها بلکه به یک تیم خوب گرم بود.

همه اینها یک طرف، تشویق‌های هماهنگ و شعارهای گوش‌نواز و پر از ریتم مراکشی‌ها یک‌ طرف. از آغاز بازی، این طرفداران بی‌وقفه تیمشان را تشویق کردند و برای لحظاتی، فضای احساسی حاکم بر استادیوم را در دستشان گرفتند. تعداد قابل توجهی پرچم مراکش و ابتکارات خاص لیدرهای فوتبالی‌شان برای هماهنگ کردن طرفداران موجب شدند که در لحظاتی، تشویق‌های بی‌امانشان بر روی بازیکنانشان هم اثر بگذارد و آنها هم رو به هواداران، واکنش نشان بدهند یا تحریکشان کنند که تشویق‌ها را بیشتر کنند.

ضمن اینکه از لحظه‌ای که سوت آغاز بازی زده شد، خیلی زود بوی یک گل مراکشی در فضای استادیوم پیچید. انگار این موضوع که آنها هر آن گلی خواهند زد، به سرنوشت محتوم این بازی تبدیل شده بود. در ۲۰ دقیقه نخست، مراکشی‌ها چندین بار خودشان را برای آن فریاد نهایی آماده کردند. بارها با هیجان ایستادند و تا دم آن فریاد رفتند و آهی کشیدند و سرجایشان نشستند. هر چند که در همان نیمه اول و در دو ضد حمله خیلی زود فهمیدند که ایران تیم خطرناکی است و بازی آسان نخواهد بود، اما خیالشان راحت بود که بازی را در دست دارند.

وقتی بازی به دقایق پایانی نزدیک شد، مراکشی‌ها کم‌کم آرام و قرارشان را از دست دادند. حالا دیگر نتیجه مساوی صفر-صفر به یک امکان محتمل تبدیل شده بود که کابوس‌وار دور سرشان می‌چرخید. تشویق‌ها دیگر با نگرانی دنبال می‌شد و وحشتشان این بود که بازی مساوی شود. ایرانی‌ها اما با احساساتی دوگانه، همچنان به تشویق‌هایشان ادامه می‌دادند. تیم ملی در عمل موفق شده بود که گل نخورد. بیرانوند، دروازه‌بان تیم ملی در دو واکنش فوق‌العاده در هر دو نیمه، هواداران را حسابی خوشحال کرده بود. هر چند که ایران گلی هم نزده بود و از بازی درخشان و هجومی هم خبری نبود، اما باز وضعیت بهتر از باخت محتمل بود.

تا اینکه بالاخره دقیقه ۹۵ از راه رسید.

نه فقط مراکش گل خورد. نه فقط در آخرین دقیقه بازی گل خورد. نه فقط بازی را باختند. نه فقط ماهها امیدشان در یک لحظه دود شد. بلکه در برابر نگاههای حیرت‌زده‌شان، هزاران ایرانی، با تمام وجود فریاد کشیدند: گل! نه یکبار و دوبار. دهها بار. گل. گل. گل. ایران. ایران. ایران. بغل گوش من، یکی از طرفداران رو به آسمان کرد و فریاد زد: «خدایا ما کی هستیم؟ ما چی هستیم؟ گل. گل.» و اشک. اشک. اشک.

و همه این نمایش پر احساس و پر سر و صدا، در برابر نگاه مراکشی‌ها. همان مراکشی‌های دوست‌داشتنی که اینقدر با ایرانی‌ها مدارا کرده بودند و رقصیده بودند و در آغوششان کشیده بودند.

در این لحظات بود که برگشتم به سوی مراکشی‌ها. و نگاهم خیره شده به نگاه یکی‌شان که بی‌وقفه اشک می‌ریخت. و در حالی که سرش را تکان می‌داد، با استیصال به زمین اشاره کرد و وقتی نگاهش به نگاه من گره خورد، سعی کرد لبخندی هم بزند. حتی به نشانه تشویق ایران، دست کوتاهی هم زد! گویی همانطور که روی صندلی‌اش در ورزشگاه از نفس افتاده بود، سعی می‌کرد به من تبریک بگوید. و به زمین اشاره می‌کرد که جشن گل را از دست نده.

من که رفتم به طرفش تا از او تشکر کنم، خیلی زود فهمیدم دور و برم ایرانی‌های بیشتری هستند که مراکشی‌ها را به آغوش می‌کشند! معجزه فوتبال رخ داده بود. ایران برده بود. اما نمی‌شد از مراکشی‌ها گذشت. نمی‌شد ندیدشان. نمی‌شد فراموش کرد که چه بلایی بر سرشان آمده. تیم خوبشان نه تنها گل نزد، بلکه گل هم خورد. آن هم در دقیقه ۹۵. دقیقه ۹۵! بیچاره مراکشی‌ها!

وبلاگ «از روسیه» نوشته‌های روزانه گزارشگر رادیوفردا از محل برگزاری جام جهانی فوتبال است.

XS
SM
MD
LG