«من میمیرم و دانایی را نمیشود کشت». این جمله از فیلمنامهٔ «طومار شیخ شرزین» از زبان شخصیت اصلی فیلمنامه میتواند توصیف کاملی باشد از بهرام بیضایی. کسی که او را میتوان از مهمترین اندیشمندان معاصر ایران در اسطورهشناسی، پژوهش، ادبیات و هنرهای نمایشی ایران دانست.
گستردگی آثار و نوشتههای بهرام بیضایی و تاثیرش بر هنرهای نمایشی و پژوهش تاریخی معاصر ایران، کمنظیر است. جستوجو برای یافتن نامی همرتبه و همطراز با او، با در نظر گرفتن میزان اثرگذاری و گسترۀ بیانتهای جنبههایی که بهواسطهٔ آثار و پژوهشهایش از نمایش و تاریخ و اسطورهشناسی به روی مخاطبان دورانش گشوده شد، آسان نیست.
دانش عمیق نسبت به تاریخ ایران، پژوهشهای نوین دربارهٔ اسطورههای باستانی و نگاه کمنظیر به جایگاه زن ایرانی در گسترۀ تاریخ از ویژگیهای مشهود آثار بهرام بیضایی است. آثاری که در گذر از چندین دهه فعالیت ادبی و هنری با استقبال و تحسین صاحبنظران مواجه شد.
بهرام بیضایی پنجم دیماه ۱۳۱۷ در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب که پدر و مادرش به آئین بهایی باور داشتند به دنیا آمد. پدرش میرزا نعمتالله بیضایی ارانی ملقب به ذکایی، شاعر بود و عمویش ادیب بیضایی نیز شاعر شناختهشدۀ دورانش محسوب میشد. واکنشهایی که از همان کودکی در کوچه و خیابان و مدرسه نسبت به تولد در خانوادهای معتقد به آئین بهایی دید، او را با تجربه جداافتادگی و غریبگی مواجه کرد.
Your browser doesn’t support HTML5
گفتگوی اختصاصی با بهرام بیضایی: آخوندها با شستوشوی مغزی ملت همیشه در قدرت بودند
از همان کودکی به خواندن علاقه داشت. در سالهای مدرسه در گریز از آزارهای همیشگی، جادوی سینما را کشف کرد و علاقمند آن شد. شاهنامهٔ فردوسی از مهمترین آثاری بود که بیضایی ملهم از آن نوشتن را آغاز کرد. اثری که همواره همه را به خواندنش توصیه میکرد.
نوشتن به صورت جدی را از دوران دبیرستان و از نیمهٔ دوم دههٔ ۳۰ خورشیدی آغاز کرد. برخی از آثار مهم بهرام بیضایی در همین دوران نوشته شدند از جمله برخوانی «آرش» دربارهٔ شخصیت اسطورهای آرش کمانگیر که از مهمترین آثار ادبی معاصر ایران محسوب میشود. تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی دانشگاه تهران را بهدلیل اختلافنظر با استادان در شیوهٔ تدریس و آموزش رها کرد و دورهای کارمند ادارهٔ ثبت اسناد در گیلیارد دماوند شد. جایی که اولین بار تعزیه را دید و این فرم نمایشی با او تا آخر ماند.
Your browser doesn’t support HTML5
گزارش رادیویی در رثای بهرام بیضایی؛ «من میمیرم و دانایی را نمیشود کشت»
در سالهای پایانی دههٔ ۳۰ خورشیدی مطالبی دربارهٔ سینما و نمایش در نشریات آن زمان نوشت و سال ۱۳۴۱ نخستین نمایشنامهاش را با نام «مترسکها در شب» نوشت. همان زمان از ادارهٔ ثبت به ادارهٔ تئاتر منتقل شد و همزمان با نمایشنامهنویسی، فعالیتهای پژوهشیاش را دربارهٔ تاریخ نمایش ایران ادامه داد. حاصل پژوهشهایش دربارهٔ تاریخ نمایش آثاری شد که برای چند دهه کتابهای مرجع آموزش تئاتر در ایران بودند.
دههٔ ۴۰ خورشیدی نخستین نمایشها از آثار بهرام بیضایی بر صحنه رفتند. از جمله «پهلون اکبر میمیرد». او خود نمایش «عروسکها» را در تلویزیون آن زمان ایران کارگردانی کرد و همزمان با نگارش نمایشنامههای متعدد، دو نمایش «میراث» و «ضیافت» را هم بر صحنه برد.
بهرام بیضایی همراه با منوچهر فرید در نشست رسانهای فیلم «غریبه و مه» در جشنوارهٔ جهانی فیلم تهران
سال ۱۳۴۷ از پایهگذاران کانون نویسندگان ایران شد و سال ۱۳۴۸ همزمان با اجرای نمایش «سلطان مار» به عنوان استاد برای تدریس به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دعوت شد. یک سال بعد از آن، نخستین فیلم کوتاهش با نام «عمو سبیلو» را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت و سال بعد به زحمت اولین فیلم بلندش «رگبار» را مقابل دوربین برد.
تا پیش از انقلاب بهمن ۵۷ سه نمایش صحنهای، یک نمایش تلویزیونی، دو فیلم کوتاه و سه فیلم بلند («رگبار»، «غریبه و مه» و «کلاغ») را ساخت در حالی که از همان زمان با مشکل سانسور و محدودیت مواجه بود. مشکلی که همیشه در زمان حضور در ایران آن را تجربه کرد.
بهرام بیضایی یک سال پیش از انقلاب ۵۷ در سخنرانیهای نویسندگان در باغ سفارت آلمان برخلاف بسیاری دیگر از دوستان و همکارانش به ریشههای اجتماعی سانسور پرداخت.
انقلاب ۵۷ اما زندگی بهرام بیضایی را دگرگون کرد. فیلمی که فیلمبرداریاش را پیش از وقوع انقلاب آغاز کرده بود پس از انقلاب اجازه نمایش نیافت. «چریکه تارا» شد اولین فیلم توقیفی او پس از انقلاب. با آنکه اجازه اجرای نمایش «مرگ یزدگرد» در تئاتر شهر تهران را یافت اما مسئولان با نمایش نسخه سینمایی این اثر هم مخالفت کردند. سال ۱۳۶۰ هم بهدنبال انقلاب فرهنگی از تدریس در دانشگاه منع شد.
سوسن تسلیمی در فیلم «چریکه تارا»
تردید و سوءظن نسبت به بهرام بیضایی نزد حاکمان ایران پس از انقلاب ۵۷ به مراتب بیشتر از حاکمان قبلی بود. سومین فیلم بعد از انقلاب بیضایی، فیلم «باشو غریبه کوچک» هم که اثری همدلانه دربارهٔ مفهوم همراهی ملی در زمانهٔ جنگ ایران و عراق بود پس از آماده شدن، سرنوشتی بهتر از دیگر فیلمهای پس از انقلاب بیضایی نیافت و تنها زمانی به نمایش درآمد که جنگ پایان یافته بود. این فیلم از ستایششدهترین آثار بعد از انقلاب محسوب میشود.
نخستین فیلمی که از بهرام بیضایی پس از انقلاب به صورت عمومی به نمایش درآمد «شاید وقتی دیگر» در سال ۱۳۶۷ بود. سالی که آقای بیضایی دلسرد از فشارها و تنگناهای مختلف از ایران به سوئد رفته بود. اقامت او در خارج از ایران چندان به درازا نکشید و او در بازگشت، «مسافران» را در ستایش از زندگی ساخت.
بهرام بیضایی پس از ساخت فیلم «مسافران» در نیمهٔ اول دههٔ ۷۰ با مشکلات قبلی در بروز موانعی برای ساخت طرحهای مختلفش روبرو شد. طرحهایی که یکی پس از دیگری از سوی مسئولان حکومتی اجازه ساخت نمیگرفتند. این در زمانی بود که فشارها بر روشنفکران و دگراندیشان ایران افزایش مییافت. او در این مقطع از معدود سینماگرانی بود که نامهٔ معروف به «ما نویسندهایم» در اعتراض به سانسور و فشارهای حکومت بر نویسندگان را امضا کرد. انتشار این نامه بر فشارها افزود. این وضعیت باعث شد تا آقای بیضایی بار دیگر همراه خانوادهاش ایران را به قصد اقامت در استراسبورگ فرانسه ترک کند.
بهرام بیضایی و جمیله شیخی سر صحنهٔ فیلمبرداری فیلم «مسافران»
وقوع دوم خرداد و بروز برخی گشایشها در فضای فرهنگی ایران باعث شد تا بهرام بیضایی با وعدهٔ امکان اجرای آثارش به ایران بازگردد و پس از ۱۸ سال دو نمایش «کارنامه بندار بیدخش» و «بانو آئویی» را بر صحنه ببرد.
سال ۱۳۷۹ بهرام بیضایی پس از ۱۰ سال فیلم «سگکُشی» را ساخت که یک سال بعد در نمایش عمومی تبدیل به پرفروشترین فیلم سال شد. باوجود این موفقیت، همچنان مشکل و محدودیت بر سر فعالیت این نویسنده و کارگردان ادامه داشت. در این دوره او بیشتر متمرکز بر تئاتر شد و نمایش «شب هزار و یکم» را اجرا کرد.
در مقطعی خاص فرصت اجرای نمایش مجلس «شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» دربارهٔ قتلهای زنجیرهای نویسندگان و دگراندیشان را پیدا کرد که تنها ۲۴ شب توانست بر صحنه بماند.
مژده شمسایی در نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین»
پس از این، نمایش «افرا یا روز می گذرد» را بر صحنه برد و ساخت فیلم «وقتی همه خوابیم» شد آخرین ساختهٔ سینماییاش در ایران.
بهرام بیضایی سال ۱۳۸۹ ایران را همراه با خانوادهاش به قصد اقامت در آمریکا ترک کرد و به تدریس در دانشگاه استنفورد و ادامهٔ فعالیتهای پژوهشی و نمایشیاش پرداخت. در این زمان فرصت یافت بدون سانسور و محدودیت به فعالیت بپردازد و شش نمایش را به شیوههای مختلف بر صحنه برد.
کنش خللناپذیر او در نپذیرفتن محدودیت و سانسور در تمام دوران فعالیتش، بهرام بیضایی را به نمادی از استواری و اعتبار جریان روشنفکری و همهٔ فعالان فرهنگ و هنر در دفاع از آزادی بیان و اندیشه تبدیل کرد.
بهرام بیضایی سال ۱۴۰۱ در همراهی با معترضان اعتراضهای معروف به «زن، زندگی، آزادی» یک مثنوی با مطلع «مردم خوشباور ۵۷» منتشر کرد که میتواند شاخصترین واکنش سیاسی او به حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ باشد. این مثنوی برای نخستین بار در رادیو فردا منتشر شد.
بیشتر در این باره:
بهرام بیضائی: مادرِ ایران زِ جا برخاستهآخرین اثر بهرام بیضایی، نمایش «داشآکل به گفتهٔ مرجان» بود که با نگاهی به داستان کوتاه «داشآکل» نوشته صادق هدایت نوشته شده بود. این نمایش در دو قسمت در سالهای ۱۴۰۳ و ۱۴۰۴ در برکلی کالیفرنیا به روی صحنه رفت و کتاب آن نیز به تازگی منتشر شده است.
مژده شمسایی و دینا ظریف در نمایش «داشآکل به گفتهٔ مرجان»
۱۰ فیلم بلند، چهار فیلم کوتاه، اجرای ۱۵ نمایش صحنهای و یک نمایش تلویزیونی کارنامهٔ بهرام بیضایی در کارگردانی فیلم و تئاتر است. در حالی که دهها فیلمنامه و نمایشنامهٔ اجرانشده از او باقی مانده است که شمار حیرتآور آثار اجرانشدهاش، دریغ دردآوری برای فرهنگ و هنر ایران محسوب میشود. دریغی که حالا با نبودش دوچندان میشود.
بیشتر در این باره: بهرام بیضایی، کارگردان و نمایشنامهنویس برجسته، در روز تولدش درگذشت بیشتر در این باره: واکنشهای گسترده به درگذشت بهرام بیضایی؛ «او را با بیمهری از وطنش دور کردند» بیشتر در این باره: درگذشت بهرام بیضایی؛ «هنوز با خودمان کابوسهایمان را داریم» بیشتر در این باره: روایت مژده شمسایی از زن آرمانیِ بیضایی بدون حسرت و افسوس