ایران، بحرین، و معمای امنیت خلیج فارس، بخش اول

امنیت خلیج فارس ابعاد گوناگون و خطیر داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی دارد. هرگونه تلاش در ایجاد تغییر در ساختار امنیتی این آبراه بین‌المللی متضمن تنش‌ها و بحران‌ها بوده و حتی امکان فعال‌سازی منازعات منطقه‌ای و بین‌المللی را در پی خواهد داشت.

جرقه‌ای که در ادامه بهار عربی با خیزش مردم بحرین در یک سال پیش و سفر محمود احمدی‌نژاد در فروردین سال جاری به جزیره ابوموسی زده شد شعله خفته‌ای را روشن و زخم کهنه‌ای را باز کرده است که معلوم نیست چگونه مهار و علاج خواهد شد.

در سال ۱۹۷۱ وقتی شاه ایران با دیپلمات‌های انگلیسی بر سر استقلال بحرین و حضور نظامی نیروهای ایرانی در جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی به توافق نا‌نوشته‌ای رسید هرگز فکر نمی‌کرد حتی در آینده‌ای دور کسی به این ترتیبات امنیتی معترض باشد.

اما خیلی زود خرده‌هژمونی پادشاهی ایران با خرده‌هژمونی اعراب منطقه خاورمیانه گلاویز و پای دولت‌مردانی چون جمال عبدالناصر به میان کشیده شد که حتی منجر به ادعای «عربی» بودن خلیج و گشایش برگ دیگری از منازعات منطقه‌ای شد که تا امروز لاینحل مانده است.

اتفاقا ناصربرای اطلاق نام «عربی» به خلیج فارس از‌‌ همان منطقی استفاده می‌کرد که بحرینی‌ها برای استقلال بحرین و جدایی از ایران استفاده کردند: چون جمعیت عرب بحرین به لحاظ عددی بیشتر از جمعیت فارسی‌زبان جزیره بود، بنابراین بحرین با هویت عربی جدید باید مستقل بشود و شد. ناصر هم ادعا می‌کرد که چون تعداد کشور‌های عربی خلیج فارس بیشتر از کشورهای فارسی است پس نام خلیج فارسی هم باید «عربی» باشد که البته نشد!

واضح است دولت‌ها از اسم جغرافیایی برای منظورهای سیاسی استفاده می‌کنند. (آمریکایی‌ها هنوز میانمار را برمه می‌شناسند) استدلال اعراب هم مثل این است که بگوییم چون تعداد واژگان زبان پارسی که (مستقیم یا غیرمستقیم) از زبان عربی گرفته شده‌اند بیش از پارسی است بنابراین زبان فارسی هم باید زبان عربی نامیده شود.

بحثی که این نگارنده گه‌گاه با پژوهشگران عرب نیز داشته این است که اطلاق عنوان «فارس» به خلیج به هیچ وجه به معنی مالکیت خلیج توسط ایران نیست و ایران هم در هیچ مقطعی از تاریخ نه ادعای مالکیت و نه سابقه مالکیت این «خلیج» را داشته است. نام آبراه را تاریخ تعیین کرده و جزئی از میراث بشری است و با ادعا‌های سرزمینی تفاوت دارد.

اصولا در مورد نقاطی این‌چنین بحث مالکیت بحث عبثی است، چرا که جدای از تعاریف پذیرفته شده در حقوق بین‌الملل، معمولا دولت‌ها از قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در نقاط حائز اهمیت استراتژیک به عنوان ابزار استفاده می‌کنند. اگر اعمال قدرت با یکی از سه ابزار فوق مقدور نباشد، اسم جغرافیایی به عنوان یک ابزار جدل سیاسی به کار گرفته می‌شود. البته در جدل سیاسی هر کسی می‌تواند هر ادعایی را بکند، حتی اگر این ادعا علیه بدیهیات بین‌المللی باشد.

از طرف دیگر در روابط مبتنی بر قدرت، برخی ادعا‌ها طرف رابطه را در موضع قدرت و طرف مقابل را در موضع ضعف یا تدافع قرار می‌دهد. چنین وضعیتی تا حدودی و تحت شرایطی می‌تواند به صورت یک اهرم مورد استفاده قرار گیرد. به نظر می‌رسد مسئله ایران و جزایر، ایران و بحرین، و ایران و نام خلیج فارس همه از این نوع مسائل هستند که به صورت موجی و چرخشی جریان دارند و گه‌گاه امواج به ظاهر مهیبی می‌فرستند که گویا خیال فروپاشی سیستم را در سردارند، ولی در حقیقت فاقد چنین توانی هستند و فقط موجی از مباحث سیاسی و دیپلماتیک تولید می‌کنند.

حسب تعریف خلیج فارس یک منطقه شناخته نمی‌شود، بلکه بخشی فرعی از یک منطقه (Sub-Region) است. حتی می‌توان گفت ناحیه‌ای از یک منطقه است. هرگونه تغییر در چنین منطقه فرعی خود به خود نیازمند دخالت دولت‌های درگیر در سیستم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. به همین دلیل یک مدل ساده برای تنظیمات امنیتی کارساز نیست و باید سناریو‌های گوناگونی آزمون شود. از طرفی کوچک‌ترین تغییر در درجه اول بر سیستم داخلی و حکومت‌ها اثر می‌کند. چنان چه حکومت توان جذب تغییر را نداشته باشد آن وقت منطقه و فرامنطقه درگیر می‌شوند. از هر مرحله به مرحله بعد اوج و فرود منازعه سطح تشنج را بالا‌تر می‌برد و در پاره‌ای موارد امکان وقوع جنگ هم منتفی نیست.

بر این اساس، و به ویژه در حکومت‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای، ابتدا گرو‌ه‌ها و جناح‌های قدرت داخلی در برابر تغییرات موضع‌گیری می‌کنند تا نگرش خود را نسبت به آن موضوع مطرح و از طریق آن قدرت داخلی خود را تقویت کنند. گاهی هم با استفاده از فرصت ایجاد شده احساسات ملی را تحریک و سوار بر موج می‌شوند. در حال حاضردر دو سوی خلیج فارس می‌توان دعوا‌ها وموضع‌گیری‌های گروه‌های سیاسی را به بهترین نحو مشاهده کرد:‌

- در ایران طرح نزدیکی سیاسی بحرین و عربستان سعودی فرصتی فراهم می‌کند که ادعای «بحرین، استان چهاردهم ایران» در بالا‌ترین سطح سیاست داخلی یعنی در مجلس شورای اسلامی احیا شود. این ادعا بحرین را به ایران برنمی‌گرداند، ولی جناح‌های سیاسی را مخصوصا در آستانه انتخابات سال آینده و مسائل حساس‌تر سیاست خارجی مانند مذاکرات اتمی در مواضع قدرت و ضعف قرار می‌دهد. از طرف دیگر همان طور که پس از واکنش‌های امارات متحده نسبت به سفر احمدی‌نژاد به جزیره ابوموسی شاهد بوده‌ایم احساسات ملی را تحریک می‌کند و بدون این که مشکل را حل کند فقط برای بازیگران داخلی که دائما بر سر قدرت با هم می‌جنگند امکان چانه‌زنی و ادعای اعتبار سیاسی فراهم می‌کند، در حالی که در عرصه بین‌المللی فشار‌ها را علیه ایران افزایش می‌دهد.

- در بحرین دو گونه واکنش مشاهده می‌شود:‌ اول این که فارسی‌زبانان و اکثریت شیعیان بحرین که از مشارکت سیاسی بی‌بهره هستند فرصت مناسبی برای طرح خواسته‌های برحق سیاسی خود پیدا می‌کنند؛ و ثانیا طرفداران رژیم موقع را مناسب می‌بینند که با شیعه‌ها و مخالفین سیاسی تسویه حساب کرده و احیانا آنان را به توطئه و همکاری با جمهوری اسلامی متهم کنند. حتی فعالان حقوق بشر را متهم می‌کنند که عوامل ایران هستند و می‌خواهند در بحرین نوعی حکومت اسلامی متمایل به ایران ایجاد کنند. خود این نگرانی قضیه را از سطح ملی به منطقه‌ای می‌کشاند و جای پایی برای عربستان سعودی به عنوان یک راه حل ممکن ایجاد می‌کند.

- در ماه مارس ۲۰۱۱ عربستان با اعزام نیرو موقتا به امیر بحرین توان سرکوب جنبش مردم را می‌دهد، ولی مشکل بحرین حل نشده باقی می‌ماند. بحرین و عربستان سعودی ایران را متهم به حمایت از ناراضیان بحرینی می‌کنند، ولی ایران این اتهام را رد می‌کند. در دسامبر ۲۰۱۱ پادشاه سعودی با به کار بردن دو واژه حساس «صحه و الامان» خطاب به حکام عرب خلیج فارس گفت «همه می‌دانید که صحت و امنیت ما مورد هدف قرار گرفته است» و متعاقب این اظهارات بود که خواهان تبدیل شورای همکاری خلیج به یک اتحادیه تمام‌عیار سیاسی و نظامی شد. اتحاد سیاسی و امنیتی با بحرین مطرح و قرار شد در چهاردهم ماه مه سال جاری سران عرب در ریاض پایتخت عربستان سعودی ملاقات و در این خصوص تصمیم‌گیری کنند. رهبران شورای همکاری فکر کردند که بهتر است اتحاد میان کشورهای عضو شورا با الحاق عربستان و بحرین آغاز شود، اما توافقی صورت نگرفت و هیچ یک از اعضا تصویر روشنی از نحوه و سناریوی اتحاد نداشتند.

- پس از این بود که یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران اظهار داشت «اگر قرار است اتفاقی در بحرین بیفتد، بحرین حق جمهوری اسلامی ایران است، نه عربستان» و رئیس مجلس هم طرح را ابتدایی و بی‌اهمیت قلمداد کرد و گفت عربستان نمی‌تواند به سادگی بحرین را به خود ملحق کند.

ایران به پروژه تغییر شورای همکاری و تبدیل شدن آن به یک پیمان تمام‌عیار و اتحادیه امنیتی واکنش منفی نشان داد و در نتیجه هر دو کشور بحرین و عربستان سعودی و حتی همه اعضای شورا در وضعیت تدافعی قرارگرفته وهر چه بیشتر به سوی همکاری‌های امنیتی سوق داده شدند. اما واکنش منفی ایران نمی‌تواند موجب تسریع همکاری‌های امنیتی در منطقه فرعی مورد بحث شود، زیرا مخالفت‌ها در درون شورا و فرا‌تر از آن بیشتر از موافقت‌هاست. از این مرحله است که قضیه فرامنطقه‌ای می‌شود، هرچند که بر خلاف انتظار پس از نشست کوتاه روز چهاردهم ماه مه اصل قضیه تا نشست بعدی شورا در ماه دسامبر به تعویق افتاده است.

این در حالی است که اصولا در «شورای همکاری خلیج» هیچ وقت رابطه صمیمانه متداومی وجود نداشته است.

در بخش بعدی، عوامل بازدارنده اتحاد بین اعراب خلیج فارس را بررسی خواهیم کرد.

-----------------------------------------------------------------------

این مقاله در چند هفته متوالی تقدیم خوانندگان می‌شود و برخی از ابعاد معمای امنیت را در خلیج فارس بررسی می‌کند.

× دکتر جلیل روشندل استاد علوم سیاسی و امنیت بین‌الملل در دانشگاه کارولینای شرقی در آمریکاست. وی در مراکز مطالعاتی مختلفی مانند دانشگاه استنفورد، دوک، یوسی‌ال‌ای و دانشگاه تهران سابقه تدریس و پژوهش داشته است. از وی تالیفات متعددی در زمینه امنیت بین‌الملل، خاورمیانه و خلیج فارس منتشر شده است.