آيا جنبش سبز مرده است؟ «اينترنت سبز، جايی برای ماندن»

  • نیوشا بقراطی

مجسمه فردوسی در تهران

آيا «فتنه» خوابيده است؟ نزديک به يک سال بعد از انتخابات پر مناقشه رياست جمهوری و سرکوبی های خونين پس از آن، برخی اعتقاد دارند که موتور متحرک جنبش سبز ديگر از کار افتاده است؛ اعتراض های گسترده خيابانی فروکش کرده، الله اکبرهای شبانه ديگر شنيده نمی شود، و آن گونه که حکومت می پسندد و می گويد، «کار معترضان يکسره تمام شده است».

اگر چه اين تعبير مطبوع دولت دهم، بی شک معتقدانی هم دارد، اما وارد دنيای مجازی که می شويد، به دور از خيابان هايی که امنيتش را بسيج و سپاه و نيروی انتظامی - به گفته خود - «با اقتدار» تضمين کرده اند، در دالان های ديجيتال و بی پاسبان اينترنت، همه چيز فرق می کند؛ جايی که بنا به گفته منابع عمده داخلی، ۲۵ ميليون کاربر عموما جوان می توانند با خيالی آسوده تر از خطوط قرمز گذر کنند.

شعارهايی که در خيابان با خون خفه شدند، در يوتيوب و فيس بوک رنگ سرود گرفته اند؛ و مطالباتی که در کوچه پس کوچه های پايتخت به بن بست رسيدند، در وبلاگها فريادی دوباره يافته اند. خبرها به سرعت به اشتراک گذاشته می شود. يکی از خشم فرياد می زند، ديگری به ياد ندا آه می کشد، و کافی است نام جنبش سبز را در بالای پروفايلت تايپ کنی تا بخش نظراتت پر شود از بحث و نظر و تحليل.



اينجاست، در اينترنت که جنبش سبز را همچنان زنده می يابی، آنقدر زنده که می تواند مير حسين موسوی را نه رئيس جمهوری ايران، بلکه بدل به منتخب شماره يک دنيا کند.

يک ميليون کليک برای موسوی

داستان از اين قرار است که مجله تايم به سنت هر ساله، برای انتخاب صد فرد تاثيرگذار سال در جهان، اسامی چندين شخصيت سرشناس از سياستمدار تا هنرمند را در «تايم دات کام» قرار داد تا مخاطبان بتوانند رای خود را به هر يک از شخصيت های محبوبشان اختصاص دهند.

و در اين ميان نام سه ايرانی نيز به چشم می خورد: ميرحسين موسوی، زهرا رهنورد و شيرين عبادی.

در ابتدای معرفی اين فهرست، نام هر سه کانديدای ايرانی پايين تر از رتبه صدم قرار داشت و ليدی گاگا، موزيسين پاپ آمريکايی در سکوی نخست اين ليست ايستاده بود.

بخت ليدی گاگا اما تنها تا جايی ياری اش کرد که خبر کانديداتوری سه ايرانی به فيس بوک، تويتر و ايملهای دسته جمعی راه نيافته بود. از زمانی که اولين خبرها در فيس بوک به اشتراک گذاشته شد، تا وقتی که ميرحسين موسوی با رای هوادارانش بيش از صد رتبه صعود کند تا در مقام اول جای بگيرد، تنها سه روز وقت لازم بود.

البته کاربران اينترنتی در کارزار مجازی خود، زهرا رهنورد و شيرين عبادی را نيز از ياد نبردند؛ در ميان رقبايی از باراک اوباما گرفته تا جورج کلونی هنرپيشه، زهرا رهنورد به مقام دهم، و شيرين عبادی به رتبه هجدهم صعود کرد.

پای صفحه موسوی در «تايم دات کام»، هنگامی که به بخش نظرات نگاه می کنيد، انگار وارد يکی از چت روم های فارسی شده ايد؛ کاربران به هم خسته نباشيد می گويند، شعار «زنده باد موسوی» می دهند، و درباره آينده جنبش سبز به بحث می نشينند.

جايی که اوباما ۳۰ هزار رای گرفته، آرای موسوی از مرز يک ميليون گذشته است.

جنبش سبز، شبکه، و تمرين ماندگاری

«شبکه» و برنامه ريزی شبکه ای، که يکی از آخرين نمودهای آن در همه پرسی مجله تايم تجلی يافته است، يکی از پايه های اصلی استراتژی جنبش سبز از ابتدای شکل گرفتنش به شمار می رود. راهکاری که برنامه تجمعات خيابانی در ماههای پس از انتخابات نيز از طريق آن، دست به دست، اکانت به اکانت و ايميل به ايميل می چرخيد تا صدها هزار نفر از هواداران اصلاحات را به خيابانها سرازير کند.

آزاده کيان، جامعه شناس مقيم پاريس همين ويژگی را يکی از راهکارهای اصلی رشد جنبش سبز برمی شمرد. به گفته او «يکی از خصوصيات جنبش سبز، استفاده از شبکه های اجتماعی و فنون موجود تکنولوژی در جهت پخش و توزيع پيامهای اين جنبش و وصل کردن افراد مختلف اين جنبش به همديگر است. جنبش مدنی ايران در واقع تلاش می کند تا سنت و مدرنيته را به هم وصل کند. در نتيجه از شبکه هايی که در هر کدام از اين دو زمينه در دسترس باشد، در جهت گسترش جنبش سبز استفاده می کند. اين شبکه ها گاه می تواند در اينترنت و شبکه های مجازی پديدار شود، و گاه به صورت سنن ايرانی و مذهبی، همچون ديد و بازديدهای نوروز، يا عاشورا.»

استراتژی رهبری جمعی از طريق شبکه های اينترنتی حدود هشت ماه به عنوان راهکاری برای برنامه ريزی تظاهرات خيابانی با موفقيت به کار گرفته شد. تا جايی که در کيفرخواست متهمان پس از انتخابات از وب سايت های فيس بوک و يوتيوب به عنوان «عامل توطئه آمريکا و اسرائيل» نام برده شد؛ و از اينترنت به عنوان «يکی از عوامل تهديد».

چنين گستره ای از تاثيرگذاری باعث شده تا سران اصلاحات نيز توجهی ويژه به مساله شبکه و ارتباط ديجيتالی نشان دهند. ميرحسين موسوی در چند بيانيه و مصاحبه اخير خود به شکلی فزاينده بر لزوم به کارگيری وبلاگ ها، شبکه ها، و اطلاع رسانی تاکيد کرده است، و استراتژی جنبش سبز را از سوی خود، «بالا بردن سطح آگاهی» اعلام کرده است.

البته در خلال همين تحرکات اينترنتی و اجتماعی، جناح هوادار حکومت نيز ساکت نماند و تلاش کرد چه با ابزار حکومتی همچون تشديد فيلترينگ و راه اندازی وبسايت هايی برای شناسايی معترضان، و چه به مدد بازوهای هوادار خود که موج هک کردن وبسايت های اجتماعی و منتقد را آغاز کردند، به رقابت با توان اينترنتی جنبش سبز بپردازد. اين اقدام نيز اگرچه طبيعتا توانست تا حدی عرصه را بر فعالان سبز دنيای مجازی تنگ کند، اما با توجه به آنچه که هم اکنون از گستره فعاليت هواداران جنبش سبز در اينترنت به چشم می خورد، موفق به قطع موج ديجيتال سبز نشده است.

مرگ يک جنبش يا آغاز يک فاز؟

هشت ماه پس از چند تجربه موفق خيابانی برای جنبش سبز، دستگاه های نظامی، انتظامی و امنيتی با جديتی مضاعف وارد صحنه خيابان شدند تا با بسيج گسترده نيروها دست آخر بتوانند برنامه ريزی جنبش اعتراضی ايران را برای برگزاری تجمع گسترده در روز ۲۲ بهمن ماه بر هم زنند؛ روزی که حکومت از آن به عنوان نقطه پايانی جنبش سبز نام برد.

اين روز اما در نگاه بسياری از ناظران نه نقطه پايان بلکه زمانی برای تغيير فاز به شمار می رود: «فاز خيابان تمام شده ، جنبش سبز فاز تازه می خواهد.» اين عبارتی بود که در همان شب ۲۲ بهمن ماه ، اينجا و آنجا در شبکه های اجتماعی به چشم می خورد.

سراج الدين ميردامادی، فعال سياسی اصلاح طلب از معتقدين به همين تحليل است. به نظر او «جنبش اعتراضی اکنون فاز خيابانی را تجربه کرده است و در اين فاز البته حاکميت نيز تجارب جديدی را برای سرکوب خيابانی و اعمال فشار و ارعاب به دست آورد. و البته با وجود فشار و اختناق و ارعاب بايد بگوييم اين مرحله، تجربه ای بود که جنبش سبز در مقاطع زيادی از آن سربلند بيرون آمد.»

به گفته معاون دفتر انتخابات وزارت کشور در دوران رياست جمهوری محمد خاتمی، «حتی در راهپيمايی ۲۲ بهمن ماه هم به رغم تمام فشارهايی، سرکوبهايی که اعمال شد و با وجود بگير و ببندها، می توانيم بگوييم جنبش سبز سربلند و موفق بود. اما اکنون زمان آن رسيده است که فاز و مدلهای جديدی را برای اين جنبش طراحی کرد.»

دست آوردها؛ فراتر از خيابان

آيا جنبش سبز موفق بوده است؟ پايان فاز خيابان به چه معناست؟ دستاورد جنبش سبز چه بوده است؟ اين بخشی از سيل پرسشهايی است که از فردای سی و يکمين سالگرد انقلاب، تا به امروز در وبسايتهای اجتماعی به چشم می خورد.

شايد يافتن پاسخ واحدی برای هر يک از اين سوالات غير ممکن باشد. اما آنچه که به نظر می رسد اصلاح طلبان درباره اش توافق نظر داشته باشند، دستاوردهای «متعدد» جنبش سبز برای جامعه مدنی ايران چه در سطح داخلی و چه در مقياس جهانی است.

محمدعلی توفيقی از اعضای شورای هماهنگی اصلاح طلبان با بيان اينکه جنبش سبز را نبايد تنها در خيابان خلاصه کرد می گويد: «اتفاقی که منجر به پيدايش يک تحول اجتماعی به نام جنبش سبز شد، بايد با تمام آثار و جوانبش سنجيده شود. يکی از اين آثار اين بود که مردم پرهيز خود را از رويارويی با حاکميت از دست دادند؛ که به نظر من دستاورد بسيار بزرگی است.»

اين فعال سياسی اصلاح طلب همچنين «همسويی و همگرايی ميان داخل و خارج از کشور بر سر جنبش سبز» و در مقياس بين المللی «به رسميت شناخته شدن جنبش مدنی ايران از سوی قدرت های بزرگ جهانی» را دستاوردهای بزرگ و غير قابل برگشت اين حرکت بر می شمرد.

به اعتقاد او: «اکنون بايد به سمتی رفت که خواسته های اين جنبش را دريافت. آيا خواسته های جنبش سبز صرفا حضور در خيابان است؟ طبيعتا اين گونه نيست. اين جنبش يک جنبش اعتراضی است . خواسته ها و مطالباتی دارد که بايد برای پيگيری آنها، متناسب با شرايط روز و مطابق با روشهای جديد پيش رفت.»

خرده جنبش های ماندگار، تار و پود جنبشی ماندگار

شايد کليد ماندگاری جنبش سبز را بتوان در بدنه و شاکله آن جستجو کرد. جنبش سبز به خودی خود سر بر آورده از خرده جنبش هايی است که اساسا تمرين فعاليت های مدنی را به دليل محدوديت های اجتماعی از سالها پيش در فضای اينترنتی آغاز کرده بود. و شايد اکنون از همين رو است که در مديريت خود در فضای مجازی می تواند موفق ظاهر شود.

همين بدنه فعال و با سابقه کمپين های اجتماعی، به اعتقاد رسول نفيسی، استاد جامعه شناسی در واشنگتن، عامل پايداری جنبش سبز به شمار می رود.

او در توصيف خرده جنبش های شکل دهنده جنبش سبز می گويد: «به نظرم مهمترين و عميق ترين گروهی که در جنبش سبز مشارکت دارد جنبش زنان است که قديمی ترين قسمت جنبش است و همچنين جنبش دانشجويی که سابقه ۵۰ ساله دارد. اين دو گروه مهم سياسی به هيچ وجه تحت تاثير جريانات اجتماعی ازبين نخواهد رفت، بلکه تجربه بيشتری خواهند آموخت و عميق تر خواهند شد. در گروه جوانان و زنان، اصولا خواسته های دموکراتيک عميقی وجود دارد که آنان تا زمان برآورده شدن مبارزه خواهند کرد. البته گروه های ديگری هم هستند که در جريان فعاليت هايشان به جنبش سبز می پيوندند، و اگرچه رفت و آمد آنها شکل مشخص تاريخی ندارد، ولی مطمئنا در حجم جمعيت موثر است.»

بلوغ مدنی: اخلاق، فراتر از همه چيز

در همين حال با نگاهی کلی تر به جنبش اعتراضی ايران، مبحث ديگری نيز در زمينه نوع و جنس مطالبات آن پديدار می شود که شايد به نحوی، فراگيرتر از مطالبات خرده جنبش ها باشد: اخلاق سياسی و اجتماعی. آنچه که مطالبه اش را برخی، به مثابه «بلوغ مدنی» برای يک جامعه می دانند.

چاشنی انفجاری و نقطه آغازين جنبش سبز را بايد در اعتراض به آنچه که يک دروغ سياسی انگاشته شد، دنبال کرد: رايی که می گويند «گم شده است». و امتداد اين جنبش نيز با اعتراض به خشونتی که از سوی حکومت در خيابانها اعمال شد، ابعاد گسترده تری يافت. دو مولفه ايی که می توان آنها را در عبارات «حقيقت جويی» و «دوری از خشونت» خلاصه کرد. مولفه هايی که به اعتقاد رامين جهانبگلو، استاد جنبش های مدنی عاری از خشونت در کانادا، نشان می دهد که جامعه ايران نوعی از دگرديسی اخلاقی و اجتماعی را پشت سر گذاشته است.

به گفته او «وقايع اخير ايران ايجاد کننده دو تصوير مهم هم برای شهروندان ايران و هم برای جهانيان بوده است. يکی مسئله حس حقيقت جويی جامعه مدنی ايران است و ديگری وجهه خشونت پرهيزی اين جنبش. بازيگران جامعه شناختی جامعه مدنی ايران – زنان ، روشنفکران، دانشجويان، کارگران و به ويژه جوانان – هدف اصلی خودشان را به نوعی مبارزه خشونت پرهيز قرار داده اند. مبارزه خشونت پرهيز با سياست دروغ و سياست های غير اخلاقی.»

به اعتقاد اين تئوريسين جنبش های مدنی، همين وجه جديد نشان می دهد که ايران از يک «بلوغ شهروندی جديد» برخوردار شده است؛ آنچه که او، نام «سرمايه اخلاقی» را برايش برمی گزيند.

رامين جهانبگلو در توضيح اين مساله می گويد: «ما تاکنون در مورد سرمايه های سياسی و اجتماعی صحبت می کرديم ولی امروزه من فکر می کنم که می بايست درباره مفهوم سرمايه اخلاقی شهروندان ايرانی نيز صحبت کرد. همان چيزی که می شود گفت دموکراسی آتی ايران را می سازد. به نظر من اين جنبش ماندگار است برای اينکه اين پرسشی که ايجاد می کند پرسش ماندگاری است: مساله مبارزه با خشونت سياسی به عنوان يک فرهنگ سياسی و مدنی.»

و اکنون نزديک به يک سال پس از شکل گيری جنبش سبز، اين مطالبات همچنان فرياد زده می شود. اگر نه در خيابان، اما در تالارهای گفت و گو و دالان های پرشمار مجازی؛ جايی که از سالها پيش به واسطه فضای بسته اجتماعی، ايمنگاه جوانان ايرانی شده بود، تا روزی همه آن چت کردنهای شبانه، کلنجار رفتن با فيلترينگ، کمپين ها، پتيشين ها و هماهنگی های اينترنتی برای فعالان اجتماعی و شهروندان، همه و همه، تمرينی به شمار آيد برای زنده نگاه داشتن يک جنبش اعتراضی.

جايی که جنبش سبز می تواند در آن به دور از گلوله و باتوم، رتبه اول را در نظرسنجی تايم از آن ميرحسين موسوی کند.

الله اکبرهای شبانه اکنون آرام، از پنجره های خالی مانده شهر، به پنجره های پر شمار پروفايل کاربران بی خواب راه يافته است.