لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۸:۵۷

انتشار «دایی جان ناپلئون» به زبان خود ناپلئون


دايی جان ناپلئون نوشته ايرج پزشکزاد اين ماه به زبان خود ناپلئون بناپارت (فرانسه) ترجمه شد. برای کسانی که سريال تلويزيونی دايی جان ناپلئون به کارگردانی ناصر تقوايی را ديده‌اند، ايرج پزشکزاد و کتابش شناخته شده‌تر از آن است که نياز به معرفی داشته باشد.

حتی برای جوان‌ترهايی که شاهد خلوت شدن خيابانهای تهران ۱۲ ميليونی سال ۱۳۵۶ در ساعتی از يک شب هفته که شبکه دوم جام جهان‌نما به چهره‌های داستان جان می‌بخشيد، نبوده‌اند.

ايرج پزشکزاد، خالق دايی جان ناپلئون در خانه‌اش در پاريس ميهمان اين هفته پيک فرهنگ است.



آقای ایرج پزشکزاد، از ترجمه فرانسوی کتابتان که تازه پشت ويترين های کتابفروشی ها رفته، راضی هستيد؟

يک مدتی بگذرد ببينيم که آيا خواننده فرانسوی راضی خواهد بود يا نه. ترجمه انگليسی پروفسور ديک ديويس، که آدم بسيار واردی است و استاد دانشگاه است و ترجمه از عطار کرده، از شاهنامه کرده و حرفی در صلاحيتش نيست، ترجمه او را هم همه تعريف کرده اند و تمجيد کرده اند. ولی اين چقدر آن فکر و حال و هوا را می رساند، ديگر آن نظر خواننده انگليسی و آمريکايی است. دو سال پيش يک بنيادی در نيويورک دعوتی کرد از آقای ديک ديويس و بنده.

هيچ وقت آقای ديک ديويس را نديده بودم. با هم خيلی مکاتبه کرده بوديم. تلفنی صحبت کرده بوديم. در يونيورسيتی کلاب نيويورک يادم است يک کسی از ايشان موقعی که سئوالات پيش آمد، از آقای ديک ديويس پرسيد آيا شما به اشکالی برخورديد در اين ترجمه يا نه؟ گفت حقيقتش را به شما بگويم من در ترجمه ديالوگ مش قاسم خيلی زحمت کشيدم و نمی دانم چقدر موفق شده باشم.

"تا قبر آ... آ... چهار انگشت..." ببينيد اين "آ... آ..." را آقای ديک ديويس هم اُ اُ يا چنين چيزی گذاشته که من نمی دانم چقدر می تواند برساند به خواننده انگليسی زبان. "آآ"يی که مش قاسم می کند اشاره ای است که فقط فارسی زبان می فهمد، يعنی آهان اينقدر نزديک است... چهار انگشت را نشان می دهد يعنی داريم می رسيم بهش... آ آ، می بينيمش تقريباً.

هر تلاشی هم شود به هر حال يک ظرايفی در ترجمه نمی آيد. ولی حتی...

... ببينيد شما صحبت ترجمه فرانسه را کرديد. ديشب در برنامه کانال يک فرانسه که با من مصاحبه می کردند، مدير برنامه فيليپ لوفو آدم جا سنگينی است و معروف هم هست، خيلی پيدا بود که از کتاب خوشش آمده. چون اشاره ای که می کرد با خنده و لبخند سؤال می کرد.

يک سؤال کرد که يعنی چه که مش قاسم... مترجم فرانسوی ديگر چهار انگشت را نگذاشته. می گويد "چهار قدم... تا قبر چهار قدم است". فقط توضيح کلی دادم يعنی قبر نزديک است. يک چيز اين طوری. گرفتاری ترجمه چنين کتابی اين است.

آقای پزشکزاد، پيش از انتشار ترجمه فرانسوی دايی جان ناپلئون انگشت های يک دست ديگر کفاف شمردن تعداد ترجمه هايش را به زبانهای ديگر نمی داد. دقيقاً اين چندمين ترجمه است؟ از انگليسی اش صحبت کرديم. از فرانسوی اش صحبت کرديم. اوليش هم که روسی بود...

... فرانسوی هشتم است. اول از همه روسها ترجمه کردند. ۱۹۸۱. روسی، بعدش انگليسی، آلمانی، يونانی، کره ای يا کروی، بعد اسپانيايی و حالا فرانسوی می شود هشتم.

ترجمه يونانی اش که به چاپ دوم رسيد ولی بيشترين ميزان فروش مربوط به ترجمه روسی بود، نه؟

بله. روسها چندين چاپ صد هزار نسخه ای کردند. به من هيچ بروز ندادند. من تصادفاً در سال ۱۹۹۱ يا ۹۲ بود که خبر شدم که آقايان ترجمه کرده اند و منتشر کرده اند. اسم ناشر را به من خبر دادند و از سفارت روسيه در پاريس پرسيدم آيا چنين ناشری را می شناسيد، معلوم شد يکی از دو ناشر بزرگ مسکو است و از زمان شوروی بوده و حالا هم بسيار کارش رو به راه است.

کاغد نوشتم که شما چنين کاری کرديد. مرسی. خواهش می کنم يک جلد از اين کتاب را برای آرشيو من بفرستيد. چون من ندارم. کاغذ خيلی با محبت و مرتب و محترمانه ای به من جواب دادند که ما اين کتاب را در ۱۹۹۰ چاپ کرديم و الان رويش چند سال گذشته و حتی يک نسخه هم برای ما نمانده. خيلی عذر می خواهيم و ضمناً چون شب نوئل (سال نو) بود تبريک سال هم به من گفته بودند.

نامه دوم که نوشتم جواب ندادند و در نتيجه دوستانی که می‌رفتند مسکو گفتم اگر ديديد در کتابفروشی ها... اسمش را هم به من گفته بودند... ديادوشکا ناپلئون يعنی دايی جان ناپلئون. دو نفر از دوستان هر کدام يک نسخه برای من خريده بودند آوردند. يکی اش چاپ ۱۹۸۱ بود با ۷۵ هزار نسخه و يکی ديگر ۱۹۹۰ بود با ۱۰۰ هزار نسخه.

آقای پزشکزاد، در خود ايران اين کتاب چقدر فروش کرد؟

کتاب در ايران بعد از انتشارش بسيار موفق بود. پشت سر هم، به قدری چاپ شد که گاهی اوقات کتابفروش ها به اندازه کافی نداشتند و منتظر چاپ بعدی می شدند. چاپ ششم يا هفتم بود که تلويزيون تصميم گرفت سريالی بسازد. سريال هم سال ۱۳۵۶ آماده شد که يک بار اول تلويزيون ۲ نشان دادند و بعد با فاصله دو ماه شروع کردند سال ۵۷ يعنی سال شلوغی نوروز به بعد يعنی فروردين ۵۷ که سال شلوغی ها هم بود دومين بار بود که نمايش می دادند. کتاب از آن موقع هم باز چندين چاپ ديگر شد.

منتها آقايان آخوندها وقتی سال ۵۷ يک کمی فضای باز سياسی شد انتقاد بسيار شديد شروع کردند در بعضی روزنامه ها و منتظر هم بودند که تا روزی که به اصطلاح انقلاب اسلامی پيروز شد، ماه بعد ريختند هر چه نسخه اين کتاب بود نه تنها پيش ناشر بلکه در کتابفروشی های مختلف جمع کردند و بردند. ولی اين يک نوع مصادره به نفع ناشرين ناشناس است. چون از آن موقع تا به حال نبوده وقتی که هزار هزار در ايران نبوده باشد و صادرات فراوان...

من در هيچ کتابفروشی آمريکا و انگليس نديدم که نباشد تعداد زيادی. يواشکی به طريق افست از چاپ های مختلف همان چاپ اوليه ای که بوده منتشر می کنند. چانه ام هم گرم شد... عرض کنم که دو ماه پيش يک موسسه خيريه در انگليس از من خواستند که من چند نسخه دايی جان ناپلئون فارسی را امضا کنم که در يک گالا که برای جمع آوری پول برای اين موسسه خيريه ترتيب می دهند به قيمت خوبی بفروشند. من هم قبول کردم.

يک آقای محترمی هم آمد اينجا و چند نسخه ای که آورد، همه از روی چاپ های اول کپی کرده بودند به طريق افست و از يک چاپ هم نبود. يکی از چاپ سيزدهم کپی کرده بود. يکی از چاپ پنجم. يکی از چاپ سوم. منظور اين که در لندن هيچ کم و کسری نبوده و چند نسخه به راحتی فراهم شده. در ايران هم فعلاً همچنان تجارتش رونق دارد منتها رابطه من با ناشر و کتاب قطع شده.
XS
SM
MD
LG