هفتهنامه فارن پالسی در تحلیلی از سیاستهای راهبردی آمریکا در قبال ایران خاطرنشان میکند که عدم پیشرفت سریع در مذاکرات هستهای اخیر احتمالا بار دیگر برخی از تحلیلگران و سیاستگذاران آمریکا را به طرفداری از سیاست «تغییر رژیم» سوق خواهد داد.
در مقابل گروه دیگری نیز از سیاست حمایت از جنبش مخالفان دولت ایران به عنوان بهترین راه برای تغییر سیاست خارجی حکومت ایران و روی کار آمدن حکومتی مسئول دفاع میکنند.
تحلیلگر مجله فارن پالسی در نقد این هر دو گرایش مینویسد که سیاست تغییر رژیم عملا به معنای حمله نظامی و جنگ با ایران است که میتوان نتایج فاجعهبار آن را به خوبی پیشبینی کرد. از سوی دیگر با وجود آن که احتمال تحول دموکراتیک در سیاست داخلی ایران میتواند به نفع منافع راهبردی آمریکا باشد، واشینگتن نمیتواند مبانی سیاست خود در قبال ایران را بر این اساس بنا کند، چون تغییرات سیاسی در داخل ایران مکانيسم خاص خود را دارد و ممکن است روندی بسیار طولانی باشد.
به نوشته این تحلیلگران، گام اول در بنای یک سیاست استراتژیک موفق در قبال ایران این است که تزلزل و دوگانگی مرسوم در روش دولت سابق آمریکا را کنار گذاشته و از بندبازی بین جنگ یا صلح دست برداشته شود.
دولتهای آمریکا، چه جمهوریخواه و چه دموکرات، تحت عنوان سیاست «مهار» ایران گاه تهدید و خصومت پیشه کرده و گاه گامهای تشویقی برداشتهاند. برای تنظیم نوعی سیاست خارجی يکدست و همهجانبه باید نگرانیها در مورد سیاست داخلی آمریکا را کنار گذاشت.
تحلیلگر مجله فارن پالسی در مجموع سیاست باراک اوباما در قبال ایران را که بر اساس دو محور اعمال فشار و باز نگه داشتن در گفتوگو و دیالوگ است مثبت ارزیابی کرده، ولی یادآوری میکند که اگر تحریم و گاه گفتوگو هر دو ابزار هستند، باید هدفهایی که از این طریق در جستجوی آن هستیم مشخصتر شوند. اگر هدف متوقف کردن بلندپروازیهای هستهای ایران است باید مشخص کنیم که هدف از ادامه یا حتی تشدید تحریمها زمینهسازی برای جنگ است یا بستری برای تدوام مذاکره؟ چون نباید تردید داشت که با تحریم نمیتوان رفتار و نظر رهبران آن کشور را تغییر داد.
دولت باراک اوباما در مورد این نکته بنیانی صراحت کامل ندارد. شاید در هراس از انتقادات در سیاست آمریکا یا حفظ جلوهای قاطع و رونکردن دست خود در مورد مذاکرات استراتژیک با ایران شروط یا امتیازهایی را که حاضر است به ایران بدهد هنوز اعلام نکرده است. از سوی دیگر رفتار حکومت ایران و بیتوجهی به پیامهای رهبر آمریکا و تداوم خصومتورزی حکومت آن کشور عملا راه را بر تفاهم بسته است.
تحلیلگران فارن پالسی پیشبینی میکنند که همزمان با کاهش حمایت از سیاست گفتوگو با ایران در محافل سیاستگذاری آمریکا احتمالا باری دیگر راه حل «تغییر رژیم» عمده خواهد شد و در سال آینده نظر مجلس نمایندگان و سنای آمریکا به این سمت خواهد چرخید.
رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، علنا اعلام کرده است که «جنگ حکومت و ملت متفرق ایران را متحد کرده و برنامههای هستهای و تسلیحاتی ایران را پنهانیتر خواهد ساخت». مراکز مشورتی مجالس آمریکا نیز در راستای همین دیدگاه هشدار دادهاند که «جنگ علیه ایران منطقه خاورمیانه را بیثبات کرده و منافع استراتژیک آمریکا را به خطر خواهد انداخت. علاوه بر آن باعث تقویت جناح بسیار تندرو در حکومت ایران و از دست رفتن کوچکترین روزنههای امید برای اصلاحات سیاسی خواهد شد».
تحلیلگران مجله فارن پالسی معتقدند که اصلاحات سیاسی در ایران بسیار طولانیتر از آن چه که مدافعان آن میگویند خواهد بود. شاید بخش عمدهای از جمعیت شهرنشین و طبقه متوسط ایران به طور جدی خواهان پایان دادن به این نوع حکومت باشد، ولی همان طور که در ماههای پس از ناآرامیهای انتخابات در ایران شاهد بودیم، حکومت با تکیه بر سرکوب شدید توانست جنبش سبز را متوقف و حتی دچار تفرقه کند. شکلگیری مجدد جنبشی نیرومند و فراگیر که توان کنار زدن حکومت را داشته باشد بعید نیست، ولی شاید محتاج سالها تدارک، سازماندهی و شکلگیری رهبری موثر باشد.
دولت آمریکا برای کمک به چنین روندی کار چندانی نمیتواند بکند، بهخصوص که هنوز هم در ایران غرور ملی فارغ از هر گونه گرایش سیاسی، با مداخله قدرتهای خارجی بهشدت مخالفت میکند. البته کاری که دولت آمریکا در این زمینه میتواند انجام دهد تبدیل کردن مسئله حقوق بشر و دموکراسی به یکی از محورهای مهم و ثابت مذاکره با حکومت ایران است. در شرایطی که گروهی تندرو در اردوی محافظهکاران میخواهد کنترل همه امور را قبضه کند، مسلما برای حفظ موقعیت برتر خود در حکومت حاضر خواهد شد که در مقابل ادامه گفتوگو با آمریکا حدی از نرمش را در داخل ایران تحمل کند و همین به مرور راه را برای تقویت اردوی اصلاحطلبان خواهد گشود.
تحلیلگران فارن پالسی پیشبینی میکنند که در دهه آینده تحولات سیاسی در ایران محصول روندی کلافهکننده و بطئی از یارگیری و رقابتهای جناحی در درون حاکمیت خواهد بود و نه جنبشی مردمی که علیه حاکمیت دست به اقدام بزند. اگر ما در آرزوی تحولی دموکراتیک از پایین باشیم، عملا بذر تغییرات سیاسی در ایران را نابود خواهیم کرد. ولی اگر ما به سیاست گفتوگو ادامه داده و ایران و آمریکا را از موضع دشمنی به موضع همزیستی دیپلماتیک برسانیم، قادر خواهیم شد که توان و ظرفیتهای موجود در ایران برای تحول آرام و درونی را تقویت کنیم.
بگذار امیدوار باشیم که سال ۲۰۱۱ نه سال جنگ، بلکه سال احیای فعال روند دیپلماتیک برای حل بحران هستهای ایران باشد. اگر آمریکا روشی جسورانهتر را در این مذاکرات و تماس گسترده با ایران دنبال نکند در نهایت راهی برایش باقی نخواهد ماند جز پذیرفتن ایران به عنوان قدرتی هستهای.
گفتوگوی اخیر هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، با شبکه بیبیسی که در آن موافقت مشروط آمریکا با برخورداری ایران از انرژی هستهای را اعلام کرد گامی به جلو بود. دولت باراک اوباما با وجود تمام مشکلات در خود آمریکا و در خارج باید در این سیاست خود با قاطعیت به پیش برود.
در مقابل گروه دیگری نیز از سیاست حمایت از جنبش مخالفان دولت ایران به عنوان بهترین راه برای تغییر سیاست خارجی حکومت ایران و روی کار آمدن حکومتی مسئول دفاع میکنند.
تحلیلگر مجله فارن پالسی در نقد این هر دو گرایش مینویسد که سیاست تغییر رژیم عملا به معنای حمله نظامی و جنگ با ایران است که میتوان نتایج فاجعهبار آن را به خوبی پیشبینی کرد. از سوی دیگر با وجود آن که احتمال تحول دموکراتیک در سیاست داخلی ایران میتواند به نفع منافع راهبردی آمریکا باشد، واشینگتن نمیتواند مبانی سیاست خود در قبال ایران را بر این اساس بنا کند، چون تغییرات سیاسی در داخل ایران مکانيسم خاص خود را دارد و ممکن است روندی بسیار طولانی باشد.
به نوشته این تحلیلگران، گام اول در بنای یک سیاست استراتژیک موفق در قبال ایران این است که تزلزل و دوگانگی مرسوم در روش دولت سابق آمریکا را کنار گذاشته و از بندبازی بین جنگ یا صلح دست برداشته شود.
دولتهای آمریکا، چه جمهوریخواه و چه دموکرات، تحت عنوان سیاست «مهار» ایران گاه تهدید و خصومت پیشه کرده و گاه گامهای تشویقی برداشتهاند. برای تنظیم نوعی سیاست خارجی يکدست و همهجانبه باید نگرانیها در مورد سیاست داخلی آمریکا را کنار گذاشت.
تحلیلگر مجله فارن پالسی در مجموع سیاست باراک اوباما در قبال ایران را که بر اساس دو محور اعمال فشار و باز نگه داشتن در گفتوگو و دیالوگ است مثبت ارزیابی کرده، ولی یادآوری میکند که اگر تحریم و گاه گفتوگو هر دو ابزار هستند، باید هدفهایی که از این طریق در جستجوی آن هستیم مشخصتر شوند. اگر هدف متوقف کردن بلندپروازیهای هستهای ایران است باید مشخص کنیم که هدف از ادامه یا حتی تشدید تحریمها زمینهسازی برای جنگ است یا بستری برای تدوام مذاکره؟ چون نباید تردید داشت که با تحریم نمیتوان رفتار و نظر رهبران آن کشور را تغییر داد.
دولت باراک اوباما در مورد این نکته بنیانی صراحت کامل ندارد. شاید در هراس از انتقادات در سیاست آمریکا یا حفظ جلوهای قاطع و رونکردن دست خود در مورد مذاکرات استراتژیک با ایران شروط یا امتیازهایی را که حاضر است به ایران بدهد هنوز اعلام نکرده است. از سوی دیگر رفتار حکومت ایران و بیتوجهی به پیامهای رهبر آمریکا و تداوم خصومتورزی حکومت آن کشور عملا راه را بر تفاهم بسته است.
تحلیلگران فارن پالسی پیشبینی میکنند که همزمان با کاهش حمایت از سیاست گفتوگو با ایران در محافل سیاستگذاری آمریکا احتمالا باری دیگر راه حل «تغییر رژیم» عمده خواهد شد و در سال آینده نظر مجلس نمایندگان و سنای آمریکا به این سمت خواهد چرخید.
رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، علنا اعلام کرده است که «جنگ حکومت و ملت متفرق ایران را متحد کرده و برنامههای هستهای و تسلیحاتی ایران را پنهانیتر خواهد ساخت». مراکز مشورتی مجالس آمریکا نیز در راستای همین دیدگاه هشدار دادهاند که «جنگ علیه ایران منطقه خاورمیانه را بیثبات کرده و منافع استراتژیک آمریکا را به خطر خواهد انداخت. علاوه بر آن باعث تقویت جناح بسیار تندرو در حکومت ایران و از دست رفتن کوچکترین روزنههای امید برای اصلاحات سیاسی خواهد شد».
تحلیلگران مجله فارن پالسی معتقدند که اصلاحات سیاسی در ایران بسیار طولانیتر از آن چه که مدافعان آن میگویند خواهد بود. شاید بخش عمدهای از جمعیت شهرنشین و طبقه متوسط ایران به طور جدی خواهان پایان دادن به این نوع حکومت باشد، ولی همان طور که در ماههای پس از ناآرامیهای انتخابات در ایران شاهد بودیم، حکومت با تکیه بر سرکوب شدید توانست جنبش سبز را متوقف و حتی دچار تفرقه کند. شکلگیری مجدد جنبشی نیرومند و فراگیر که توان کنار زدن حکومت را داشته باشد بعید نیست، ولی شاید محتاج سالها تدارک، سازماندهی و شکلگیری رهبری موثر باشد.
دولت آمریکا برای کمک به چنین روندی کار چندانی نمیتواند بکند، بهخصوص که هنوز هم در ایران غرور ملی فارغ از هر گونه گرایش سیاسی، با مداخله قدرتهای خارجی بهشدت مخالفت میکند. البته کاری که دولت آمریکا در این زمینه میتواند انجام دهد تبدیل کردن مسئله حقوق بشر و دموکراسی به یکی از محورهای مهم و ثابت مذاکره با حکومت ایران است. در شرایطی که گروهی تندرو در اردوی محافظهکاران میخواهد کنترل همه امور را قبضه کند، مسلما برای حفظ موقعیت برتر خود در حکومت حاضر خواهد شد که در مقابل ادامه گفتوگو با آمریکا حدی از نرمش را در داخل ایران تحمل کند و همین به مرور راه را برای تقویت اردوی اصلاحطلبان خواهد گشود.
تحلیلگران فارن پالسی پیشبینی میکنند که در دهه آینده تحولات سیاسی در ایران محصول روندی کلافهکننده و بطئی از یارگیری و رقابتهای جناحی در درون حاکمیت خواهد بود و نه جنبشی مردمی که علیه حاکمیت دست به اقدام بزند. اگر ما در آرزوی تحولی دموکراتیک از پایین باشیم، عملا بذر تغییرات سیاسی در ایران را نابود خواهیم کرد. ولی اگر ما به سیاست گفتوگو ادامه داده و ایران و آمریکا را از موضع دشمنی به موضع همزیستی دیپلماتیک برسانیم، قادر خواهیم شد که توان و ظرفیتهای موجود در ایران برای تحول آرام و درونی را تقویت کنیم.
بگذار امیدوار باشیم که سال ۲۰۱۱ نه سال جنگ، بلکه سال احیای فعال روند دیپلماتیک برای حل بحران هستهای ایران باشد. اگر آمریکا روشی جسورانهتر را در این مذاکرات و تماس گسترده با ایران دنبال نکند در نهایت راهی برایش باقی نخواهد ماند جز پذیرفتن ایران به عنوان قدرتی هستهای.
گفتوگوی اخیر هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، با شبکه بیبیسی که در آن موافقت مشروط آمریکا با برخورداری ایران از انرژی هستهای را اعلام کرد گامی به جلو بود. دولت باراک اوباما با وجود تمام مشکلات در خود آمریکا و در خارج باید در این سیاست خود با قاطعیت به پیش برود.