يکی از اولين چيزهايی که نام مامک خادم که به ذهن میآورد، موسيقی تلفيقی است. مامک خادم که پیشتر با گروه اکسیوم آو چویس (Axiom of Choice) همکاری داشت در گفتوگو با برنامه فردآهنگ تعریف خود را از موسیقی تلفیقی اینگونه شرح میدهد:
مامک خادم: من شخصاً نمیخواهم وارد اين توضيحات خيلی جزئی موسيقی تلفيقی بشوم، ولی به طور کلی چيزی که میتوانم به شما بگويم اين است که موسيقی تلفيقی موسيقیای است که تلفيقش در ذهنیت انجام شده، يعنی قبل از اينکه اصلاً برسد به موسيقی. فکر میکنم اين تلفيق موسيقی کشورهای مختلف، يا سبکهای مختلف موسيقی، چيزی است که فرد بايد نسبت به آن آگاهی داشته باشد و در آن زمينه با آن موسیقی زندگی کرده باشد، با آن موسيقی آشنا باشد، با فرهنگ آن موسيقی آشنا باشد. در حقيقت اين تلفيق به طرزی اتوماتيک در ذهن موزيسين يا هنرمند انجام میشود، در مقابل اينکه تلفيق به صورت اجباری و به صورت مصنوعی... تعدادی سازهای شرقی، تعدادی سازهای غربی، مجبور بشوند با هم کارهايی انجام بدهند.
من فکر میکنم برای افرادی که مقداری سفر کردهاند به کشورهای مختلف و نسبت به انواع موسیقی کشورهای مختلف آشنايی خوبی دارند، خوب، میتوانند ريشههای مشترک خودمان با آنجا را پيدا بکنند و اين شايد تلفيق زيبايی بشود. حتی لزومی ندارد که ريشههای مشترک داشته باشد، ولی به هر صورت در بخشی اين موسيقیها بايد با هم تجانسی داشته باشد، با هم همگونی داشته باشد تا تلفيقی در آن اتفاق بيفتد، وگرنه به نظر من، بعضی موسيقیها به گوش درست نمیآيد. بايد اين تلفيق آنقدر درست انجام شده باشد که برای شنونده چيزی حسی و به اصطلاح طبيعی و راحت باشد.
از آغاز کارتان بگوييد، از راهی که شما را رساند به تشکيل گروه اکسیوم آو چویس.
موسيقی برای من در سنهای بالاتر شکل گرفت، يعنی به صورت خواندن، چون بيشتر علاقمند بودم که سهتار ياد بگيرم، دف ياد بگيرم و خواندن در حقيقت دیرتر، در سن بالاتر برای من مسئلهای شد که به صورت حرفهای دنبالش بروم. رشته تدریسیم موسيقی نبوده، من در رشته رياضی تحصيل و بعد تدريس کردم. بعد از انقلاب بهمن دلم میخواست که در حقیقت اين همبستگی و وابستگی خودم را نسبت به فرهنگ و تاريخ و موسيقی و شعر فارسی نگه دارم. اين موسيقی را انتخاب کردم، موسيقی سنتی را انتخاب کردم تا بتوانم آن را مقداری ياد بگيرم و شروع کردم مقداری رديف ياد گرفتن که برايش مسافرت میکردم به ايران.
بعد ديگر با آقای رامين ترکيان و آقای محمد محسنزاده که آن زمان دوستان من بودند، دلمان میخواست تفکرها و شيوه متفاوتی در موسيقی سنتی داشته باشيم. به علت اينکه ما مهاجر بوديم... با آواهای متفاوت بيشتر در ارتباط بوديم و اين طبيعتاً برای من راه درستتری بود تا اينکه بخواهم موسيقی سنتی را به شيوه سنتی ادامه بدهم.
در واقع همان چيزی که الآن گفتيد، يعنی اينکه تلفيق در ذهن صورت میگيرد و اين دو فرهنگ مختلف وقتی با هم تلاقی میکنند، و اگر طرف هنرمند باشد، موسیقی تلفیقی در واقع نتیجه طبیعی این تلاقی فرهنگهاست، اينجا اين اتفاق افتاد و جرقهای شد برای اکسیوم آو چویس.
بله دقيقاً، همين صحبت شما را تأييد میکنم. اين شروع کار اکسیوم آو چویس بود که در آن زمان میتوانم خيلی راحت بگويم که اصلاً به صورت حرفهای نمیخواندم، واقعاً ايدهها در اولويت بود تا اينکه ما حالا چقدر بکگراندمان (پيشينهامان) در موسيقی بود و غيره و غيره... آن در درجه دوم قرار داشت.
حقيقتش اين است که هنوز هم وقتی به اين سه آلبوم اکسیوم آو چویس گوش میدهم، بعضی ايدهها برايم همچنان جذاب و نوست و جزو افتخارات من است که با گروه اکسیوم آو چویس همکاری داشتم. خوشحالم که چنين پديدهای در آن دوره خودش آمد، با اينکه به اصطلاح با مخالفت خيلی از موزیسینهایی که به خصوص در زمینه سنتی کار میکردند مواجه شد و ما بايد از هر جهت سعی میکرديم که بجنگيم تا بتوانيم اين موسيقی را ادامه بدهيم. ولی خوب، خوشبختانه الآن میبينم که در چند سال گذشته به هر صورت خيلی از موزيسينهای سنتی هم دارند تجارب جديد میکنند و کارهای تلفيقی يا... حالا هر اسم ديگری میخواهيد بگذاريد، در زمينه جاز، يا زمينه موسیقیهای ديگر دارند کار میکنند که باز هم خيلی خوشحالم که چنين اتفاقی دارد میافتد.
از اين مخالفتها بيشتر بگوييد. دقيقاً حرف کسانی که مخالفت میکردند چه بود؟ دوست نداشتند موسيقی را؟ يا میگفتند بايد در همان موسيقی اصيل و آن ريشههای موسيقی سنتی ماند؟ نباید آزمایش کرد، نباید راههای نویی رفت؟ دقيقاً مشکل چه بود؟
مشکل همين است. اين مشکل فقط هم خاص موسيقی سنتی ما نيست. تمام کسانی که در تمام کشورهای مختلف... خيلی از کسانی که با آن شيوه سنتی این کار مأنوس هستند و آن کار، آن سبک را ادامه میدهند... احساس خطر است شايد، نمیخواهم به کسی بیاحترامی کرده باشم، چون همه اينطور نبودند. بعضی هستند که میخواهند در حقيقت آن شکل را حفظ کنند که مقداری هم به نظر من درست است، من به آنها حق میدهم. هر کسی به دليلی.
موسيقی تلفيقی اين روزها ديگر چيز خيلی خارقالعادهای نيست، همانطور که شما هم اشاره کرديد، حتی بعضی از کسانی که پرچمدار حفظ موسيقی سنتی بودهاند، الآن آزمايشهايی میکنند، راههای جديدی میروند. نظر شما درباره وضعیت بازار موسيقی داخل ايران به طور کلی چيست؟ و فکر میکنيد اين جوانانی که در سالهای اخير شروع میکنند به کار، حالا چه در سبک موسيقی تلفيقی، چه در سبک موسيقی سنتی، یا حتی میروند و راههایی را تجربه میکنند در سبک موسیقی راک یا جاز... نظر شما درباره این تلاشها و این فعالیتها چیست؟
به طور عام این چیز خوبی است، یعنی به طور کلی اگر صحبت بکنیم، به هر صورت هرگونه قدمهایی که برداشته میشود تا مقداری تحول به وجود بیاید، در کلیت به نظر من این مثبت است، منتهی خوب، بعضی موسیقیهایی که الآن میآید به اسم حالا تلفیقی یا راک یا هر چیزی، از نظر معیارهای موسیقی زیاد چیزهای جالبی نمیتوانند باشند. و به نظر من هم این طبیعی است، چون بعضی از این بچهها کارشان را تازه دارند شروع میکنند و هنوز مانده تا جا بیفتند به عنوان اینکه سبک خودشان را جا بیندازند.
در کلیت کارهای خیلی خوب و درخشان زیادی نمیشنوم، حقیقتش. ولی به نظرم این اتفاق دارد به جلو میرود و خوشبین هستم به اینکه بعد از مدتی که بعضی شلوغبازیها برود کنار، هنرمند واقعی خودش را نشان میدهد. در هنر و در موسیقی افراد باید خودشان باشند. آن فرد... هر انسانی با انسان دیگر فرق میکند. ممکن است ما وجههای مشترک زیاد داشته باشیم، اما به هر صورت بعضی خصوصیتها ما را از هم مجزا میکند و این زیباست که این تفاوتها خود را در کارهای هنری نشان بدهد.
مهمترین چیز این است که آن هنرمند باید خودش باشد. یعنی هنرش باید از وجود خودش بیاید، بدون اینکه بخواهد تقلید کند، که متأسفانه تقلید و شبیهسازی در فرهنگ ما یکی از چیزهایی است که اصلاً به صورت مثبت دربارهاش صحبت میشود. مثلاً میگویند ببین فلان خواننده صدایش شبیه استاد ایکس است، یا خانم استاد ایکس است. اگر چنین استادی داریم که صدای چنین زیبایی دارد، یا مثلاً خانم قمر صدای چنین زیبایی داشتند، پس چرا حالا یک نفر برود و دوباره سعی بکند شبیه او بخواند؟ چون به هر صورت، هرچقدر هم که سعی بکند، نمیتواند عین خود آن شخص بخواند. چه بهتر که بتواند از خودش چیزی ارائه بدهد، جای صدای خودش را پیدا بکند، سعی کند آن زیبایی صدا یا زیبایی ساز خودش را دربیاورد به نظر من، و شخصیت بدهد به موسیقیش. و باید از دل بیاید. و باید از وجود بیاید. من میبینم بعضی چیزها مد شده که مثلاً طنز الآن در موسیقی ما خیلی زیاد شده. که بعضیشان هم خیلی جالب است، از لحاظ مسائل اجتماعی که مطرح میکنند، بسیار بسیار جالب است، ولی این حالا دوباره شده چیزی که همه میخواهند این کار را انجام بدهند. یک دفعه همه چیز یکجور میشود.
موج پیدا میشود.
بله موج میشود. الآن... خیلی جالب است، در آن زمان سالهای ۹۰ که کار اول اکسیوم آو چویس درآمد، که در حقیقت میشود ۱۴، ۱۵ سال پیش، به خاطر خلاء و نبودن موسیقی آلترناتیو، گروه اکسیوم آو چویس باید اتفاق میافتاد. و اتفاق افتاد. و البته به نظر من خیلی برای زمانه خودش زود بود، چون که الآن تازه خیلیها دارند به اکسیوم آو چویس گوش میدهند، در صورتی که این ایدهها مال خیلی قبل بود. در حال حاضر یک مواقعی حقیقتش به نظر من لزوم موسیقی سنتی و ناب دوباره دارد احساس میشود. یعنی مثلاً بعضی مواقع من فکر میکنم که واقعاً آدم تار استاد جلیل شهناز را وقتی میشنود، احساس میکند که برای من جدید است و برای من تازه است و برای من احساس خوبی میآورد. نمیخواهم بگویم که یا باید این باشد، یا باید آن باشد. فقط دارم درباره موسیقی و ناب بودنش صحبت میکنم.
میتوانم حرفهای شما را اینطور خلاصه کنم که چه آدم کار جدید بکند، چه کار سنتی بکند، چه کار طنز بکند، مهمترین مسئله اصالت است؟
اصالت است. بله. دقیقاً.
شما مقیم لس آنجلس هستید. الآن برای اجرای کنسرت به اروپا آمدهاید. برای ما تعریف کنید که چه کنسرتی پیش روست و قرار است این دفعه روی صحنه چکار کنید.
والله من دعوت شدهام برای برگزاری دو کنسرت در شهر کلن و هامبورگ، از طرف فیلارمونی کلن و هامبورگ، که برنامهای را دارند با هم مشترکاً انجام میدهند، به اسم New Sounds of Iran (ایران، آوای امروز). زودتر آمدم چون میخواستم مسافرتی هم در کنارش داشته باشم. بخش بسیار بسیار مهم زندگی من این سفرها است. فکر میکنم در این سفرهاست که خیلی چیزها را یاد میگیرم و بعضی مواقع خود را در آلبومهایم نشان میدهد و تجارب زندگیم بیشتر از این سفرها میآید. خیلی هم خوشحالم که دارم میروم به شهر کلن و هامبورگ. آنجا دوستان عزیز ایرانی هستند که خیلی مشتاق دیدارشان هستم. شخصیتهای هنری و نویسندگان بسیار بسیار محترمی داریم که آنجا هستند و بیصبرانه میخواهم با آنها آشنا شوم.
صحبت کنیم درباره آلبوم روزنهای به رنگ. آن آلبوم از کجا تأثیر گرفت و الهامش از کجا بود؟
در حقیقت ریشه آن آلبوم برمیگردد به زمان یکی از کارهای آلبوم نیایش اکسیوم آو چویس، به اسم خانه دوست کجاست. آن طرح خودم بود و قطعهای بود که خودم علاقه داشتم حتماً در آن آلبوم باشد، که البته با سلیقه بسیار خوب آقای ترکیان، قطعه خیلی خوبی شد که خیلیها به آن علاقه داشتند و همچنان دارند. یکی از قطعههایی است که خودم هم خیلی دوست دارم. از آن زمان احساس میکردم دلم میخواهد روی اشعار آقای سهراب سپهری بیشتر کار کنم. آلبوم روزنهای به رنگ مجموعهای است از اشعار آقای سهراب سپهری، که مقداری آلبوم مشکلی هم بود، به خاطر اینکه خیلی از اشعار به خاطر نداشتن وزن به شکلهای به اصطلاح کلاسیکش، جور درآمدنشان با ملودی سخت بود. ولی به هر صورت بینشی بود. دلم میخواست فکر و شیوه زندگی سهراب خود را در این قطعهها و در این آلبوم بیشتر نشان بدهد، چون بعضی کارهایی را که دیده بودم خوانده شده، بعضی کارهایی که در گذشته در ارتباط با اشعار آقای سهراب سپهری شده بود، به نظرم میآمد که زیاد ارتباطی با تفکر این شاعر نداشته است.
تاریخ کنسرت در کلن و هامبورگ کی خواهد بود؟
یازدهم، دوازدهم و سیزدهم سه روز برنامه است. ما روز یازدهم اکتبر در کلن برنامه داریم و دوازدهم اکتبر در هامبورگ.
مامک خادم: من شخصاً نمیخواهم وارد اين توضيحات خيلی جزئی موسيقی تلفيقی بشوم، ولی به طور کلی چيزی که میتوانم به شما بگويم اين است که موسيقی تلفيقی موسيقیای است که تلفيقش در ذهنیت انجام شده، يعنی قبل از اينکه اصلاً برسد به موسيقی. فکر میکنم اين تلفيق موسيقی کشورهای مختلف، يا سبکهای مختلف موسيقی، چيزی است که فرد بايد نسبت به آن آگاهی داشته باشد و در آن زمينه با آن موسیقی زندگی کرده باشد، با آن موسيقی آشنا باشد، با فرهنگ آن موسيقی آشنا باشد. در حقيقت اين تلفيق به طرزی اتوماتيک در ذهن موزيسين يا هنرمند انجام میشود، در مقابل اينکه تلفيق به صورت اجباری و به صورت مصنوعی... تعدادی سازهای شرقی، تعدادی سازهای غربی، مجبور بشوند با هم کارهايی انجام بدهند.
من فکر میکنم برای افرادی که مقداری سفر کردهاند به کشورهای مختلف و نسبت به انواع موسیقی کشورهای مختلف آشنايی خوبی دارند، خوب، میتوانند ريشههای مشترک خودمان با آنجا را پيدا بکنند و اين شايد تلفيق زيبايی بشود. حتی لزومی ندارد که ريشههای مشترک داشته باشد، ولی به هر صورت در بخشی اين موسيقیها بايد با هم تجانسی داشته باشد، با هم همگونی داشته باشد تا تلفيقی در آن اتفاق بيفتد، وگرنه به نظر من، بعضی موسيقیها به گوش درست نمیآيد. بايد اين تلفيق آنقدر درست انجام شده باشد که برای شنونده چيزی حسی و به اصطلاح طبيعی و راحت باشد.
از آغاز کارتان بگوييد، از راهی که شما را رساند به تشکيل گروه اکسیوم آو چویس.
موسيقی برای من در سنهای بالاتر شکل گرفت، يعنی به صورت خواندن، چون بيشتر علاقمند بودم که سهتار ياد بگيرم، دف ياد بگيرم و خواندن در حقيقت دیرتر، در سن بالاتر برای من مسئلهای شد که به صورت حرفهای دنبالش بروم. رشته تدریسیم موسيقی نبوده، من در رشته رياضی تحصيل و بعد تدريس کردم. بعد از انقلاب بهمن دلم میخواست که در حقیقت اين همبستگی و وابستگی خودم را نسبت به فرهنگ و تاريخ و موسيقی و شعر فارسی نگه دارم. اين موسيقی را انتخاب کردم، موسيقی سنتی را انتخاب کردم تا بتوانم آن را مقداری ياد بگيرم و شروع کردم مقداری رديف ياد گرفتن که برايش مسافرت میکردم به ايران.
بعد ديگر با آقای رامين ترکيان و آقای محمد محسنزاده که آن زمان دوستان من بودند، دلمان میخواست تفکرها و شيوه متفاوتی در موسيقی سنتی داشته باشيم. به علت اينکه ما مهاجر بوديم... با آواهای متفاوت بيشتر در ارتباط بوديم و اين طبيعتاً برای من راه درستتری بود تا اينکه بخواهم موسيقی سنتی را به شيوه سنتی ادامه بدهم.
در واقع همان چيزی که الآن گفتيد، يعنی اينکه تلفيق در ذهن صورت میگيرد و اين دو فرهنگ مختلف وقتی با هم تلاقی میکنند، و اگر طرف هنرمند باشد، موسیقی تلفیقی در واقع نتیجه طبیعی این تلاقی فرهنگهاست، اينجا اين اتفاق افتاد و جرقهای شد برای اکسیوم آو چویس.
بله دقيقاً، همين صحبت شما را تأييد میکنم. اين شروع کار اکسیوم آو چویس بود که در آن زمان میتوانم خيلی راحت بگويم که اصلاً به صورت حرفهای نمیخواندم، واقعاً ايدهها در اولويت بود تا اينکه ما حالا چقدر بکگراندمان (پيشينهامان) در موسيقی بود و غيره و غيره... آن در درجه دوم قرار داشت.
حقيقتش اين است که هنوز هم وقتی به اين سه آلبوم اکسیوم آو چویس گوش میدهم، بعضی ايدهها برايم همچنان جذاب و نوست و جزو افتخارات من است که با گروه اکسیوم آو چویس همکاری داشتم. خوشحالم که چنين پديدهای در آن دوره خودش آمد، با اينکه به اصطلاح با مخالفت خيلی از موزیسینهایی که به خصوص در زمینه سنتی کار میکردند مواجه شد و ما بايد از هر جهت سعی میکرديم که بجنگيم تا بتوانيم اين موسيقی را ادامه بدهيم. ولی خوب، خوشبختانه الآن میبينم که در چند سال گذشته به هر صورت خيلی از موزيسينهای سنتی هم دارند تجارب جديد میکنند و کارهای تلفيقی يا... حالا هر اسم ديگری میخواهيد بگذاريد، در زمينه جاز، يا زمينه موسیقیهای ديگر دارند کار میکنند که باز هم خيلی خوشحالم که چنين اتفاقی دارد میافتد.
از اين مخالفتها بيشتر بگوييد. دقيقاً حرف کسانی که مخالفت میکردند چه بود؟ دوست نداشتند موسيقی را؟ يا میگفتند بايد در همان موسيقی اصيل و آن ريشههای موسيقی سنتی ماند؟ نباید آزمایش کرد، نباید راههای نویی رفت؟ دقيقاً مشکل چه بود؟
مشکل همين است. اين مشکل فقط هم خاص موسيقی سنتی ما نيست. تمام کسانی که در تمام کشورهای مختلف... خيلی از کسانی که با آن شيوه سنتی این کار مأنوس هستند و آن کار، آن سبک را ادامه میدهند... احساس خطر است شايد، نمیخواهم به کسی بیاحترامی کرده باشم، چون همه اينطور نبودند. بعضی هستند که میخواهند در حقيقت آن شکل را حفظ کنند که مقداری هم به نظر من درست است، من به آنها حق میدهم. هر کسی به دليلی.
موسيقی تلفيقی اين روزها ديگر چيز خيلی خارقالعادهای نيست، همانطور که شما هم اشاره کرديد، حتی بعضی از کسانی که پرچمدار حفظ موسيقی سنتی بودهاند، الآن آزمايشهايی میکنند، راههای جديدی میروند. نظر شما درباره وضعیت بازار موسيقی داخل ايران به طور کلی چيست؟ و فکر میکنيد اين جوانانی که در سالهای اخير شروع میکنند به کار، حالا چه در سبک موسيقی تلفيقی، چه در سبک موسيقی سنتی، یا حتی میروند و راههایی را تجربه میکنند در سبک موسیقی راک یا جاز... نظر شما درباره این تلاشها و این فعالیتها چیست؟
به طور عام این چیز خوبی است، یعنی به طور کلی اگر صحبت بکنیم، به هر صورت هرگونه قدمهایی که برداشته میشود تا مقداری تحول به وجود بیاید، در کلیت به نظر من این مثبت است، منتهی خوب، بعضی موسیقیهایی که الآن میآید به اسم حالا تلفیقی یا راک یا هر چیزی، از نظر معیارهای موسیقی زیاد چیزهای جالبی نمیتوانند باشند. و به نظر من هم این طبیعی است، چون بعضی از این بچهها کارشان را تازه دارند شروع میکنند و هنوز مانده تا جا بیفتند به عنوان اینکه سبک خودشان را جا بیندازند.
در کلیت کارهای خیلی خوب و درخشان زیادی نمیشنوم، حقیقتش. ولی به نظرم این اتفاق دارد به جلو میرود و خوشبین هستم به اینکه بعد از مدتی که بعضی شلوغبازیها برود کنار، هنرمند واقعی خودش را نشان میدهد. در هنر و در موسیقی افراد باید خودشان باشند. آن فرد... هر انسانی با انسان دیگر فرق میکند. ممکن است ما وجههای مشترک زیاد داشته باشیم، اما به هر صورت بعضی خصوصیتها ما را از هم مجزا میکند و این زیباست که این تفاوتها خود را در کارهای هنری نشان بدهد.
مهمترین چیز این است که آن هنرمند باید خودش باشد. یعنی هنرش باید از وجود خودش بیاید، بدون اینکه بخواهد تقلید کند، که متأسفانه تقلید و شبیهسازی در فرهنگ ما یکی از چیزهایی است که اصلاً به صورت مثبت دربارهاش صحبت میشود. مثلاً میگویند ببین فلان خواننده صدایش شبیه استاد ایکس است، یا خانم استاد ایکس است. اگر چنین استادی داریم که صدای چنین زیبایی دارد، یا مثلاً خانم قمر صدای چنین زیبایی داشتند، پس چرا حالا یک نفر برود و دوباره سعی بکند شبیه او بخواند؟ چون به هر صورت، هرچقدر هم که سعی بکند، نمیتواند عین خود آن شخص بخواند. چه بهتر که بتواند از خودش چیزی ارائه بدهد، جای صدای خودش را پیدا بکند، سعی کند آن زیبایی صدا یا زیبایی ساز خودش را دربیاورد به نظر من، و شخصیت بدهد به موسیقیش. و باید از دل بیاید. و باید از وجود بیاید. من میبینم بعضی چیزها مد شده که مثلاً طنز الآن در موسیقی ما خیلی زیاد شده. که بعضیشان هم خیلی جالب است، از لحاظ مسائل اجتماعی که مطرح میکنند، بسیار بسیار جالب است، ولی این حالا دوباره شده چیزی که همه میخواهند این کار را انجام بدهند. یک دفعه همه چیز یکجور میشود.
موج پیدا میشود.
بله موج میشود. الآن... خیلی جالب است، در آن زمان سالهای ۹۰ که کار اول اکسیوم آو چویس درآمد، که در حقیقت میشود ۱۴، ۱۵ سال پیش، به خاطر خلاء و نبودن موسیقی آلترناتیو، گروه اکسیوم آو چویس باید اتفاق میافتاد. و اتفاق افتاد. و البته به نظر من خیلی برای زمانه خودش زود بود، چون که الآن تازه خیلیها دارند به اکسیوم آو چویس گوش میدهند، در صورتی که این ایدهها مال خیلی قبل بود. در حال حاضر یک مواقعی حقیقتش به نظر من لزوم موسیقی سنتی و ناب دوباره دارد احساس میشود. یعنی مثلاً بعضی مواقع من فکر میکنم که واقعاً آدم تار استاد جلیل شهناز را وقتی میشنود، احساس میکند که برای من جدید است و برای من تازه است و برای من احساس خوبی میآورد. نمیخواهم بگویم که یا باید این باشد، یا باید آن باشد. فقط دارم درباره موسیقی و ناب بودنش صحبت میکنم.
میتوانم حرفهای شما را اینطور خلاصه کنم که چه آدم کار جدید بکند، چه کار سنتی بکند، چه کار طنز بکند، مهمترین مسئله اصالت است؟
اصالت است. بله. دقیقاً.
شما مقیم لس آنجلس هستید. الآن برای اجرای کنسرت به اروپا آمدهاید. برای ما تعریف کنید که چه کنسرتی پیش روست و قرار است این دفعه روی صحنه چکار کنید.
والله من دعوت شدهام برای برگزاری دو کنسرت در شهر کلن و هامبورگ، از طرف فیلارمونی کلن و هامبورگ، که برنامهای را دارند با هم مشترکاً انجام میدهند، به اسم New Sounds of Iran (ایران، آوای امروز). زودتر آمدم چون میخواستم مسافرتی هم در کنارش داشته باشم. بخش بسیار بسیار مهم زندگی من این سفرها است. فکر میکنم در این سفرهاست که خیلی چیزها را یاد میگیرم و بعضی مواقع خود را در آلبومهایم نشان میدهد و تجارب زندگیم بیشتر از این سفرها میآید. خیلی هم خوشحالم که دارم میروم به شهر کلن و هامبورگ. آنجا دوستان عزیز ایرانی هستند که خیلی مشتاق دیدارشان هستم. شخصیتهای هنری و نویسندگان بسیار بسیار محترمی داریم که آنجا هستند و بیصبرانه میخواهم با آنها آشنا شوم.
صحبت کنیم درباره آلبوم روزنهای به رنگ. آن آلبوم از کجا تأثیر گرفت و الهامش از کجا بود؟
در حقیقت ریشه آن آلبوم برمیگردد به زمان یکی از کارهای آلبوم نیایش اکسیوم آو چویس، به اسم خانه دوست کجاست. آن طرح خودم بود و قطعهای بود که خودم علاقه داشتم حتماً در آن آلبوم باشد، که البته با سلیقه بسیار خوب آقای ترکیان، قطعه خیلی خوبی شد که خیلیها به آن علاقه داشتند و همچنان دارند. یکی از قطعههایی است که خودم هم خیلی دوست دارم. از آن زمان احساس میکردم دلم میخواهد روی اشعار آقای سهراب سپهری بیشتر کار کنم. آلبوم روزنهای به رنگ مجموعهای است از اشعار آقای سهراب سپهری، که مقداری آلبوم مشکلی هم بود، به خاطر اینکه خیلی از اشعار به خاطر نداشتن وزن به شکلهای به اصطلاح کلاسیکش، جور درآمدنشان با ملودی سخت بود. ولی به هر صورت بینشی بود. دلم میخواست فکر و شیوه زندگی سهراب خود را در این قطعهها و در این آلبوم بیشتر نشان بدهد، چون بعضی کارهایی را که دیده بودم خوانده شده، بعضی کارهایی که در گذشته در ارتباط با اشعار آقای سهراب سپهری شده بود، به نظرم میآمد که زیاد ارتباطی با تفکر این شاعر نداشته است.
تاریخ کنسرت در کلن و هامبورگ کی خواهد بود؟
یازدهم، دوازدهم و سیزدهم سه روز برنامه است. ما روز یازدهم اکتبر در کلن برنامه داریم و دوازدهم اکتبر در هامبورگ.