اکبر گنجی، روزنامهنگار و پژوهشگر ایرانی، در سه مقاله جداگانه تحت عناوین «نامرجعیت مرجعیت»، «مرجعیت- نفوذ از دست رفته» و «مراجع تقلید، استوانههای اسلام یا گذشته» نقش و نفوذ علمای اسلام در ایران را به چالش گرفته و با اتکا به استدلال، نظرسنجیها و نقل قولها نشان میدهد که جمهوری اسلامی پس از ۳۲ سال حکومت در ایران نه تنها دستاوردی در جلب جوانان نداشته، بلکه در امواج پیدرپی موجب دینگریزی آنها شده است.
او معتقد است تنها راه نجات دین اسلام اصلاح کامل دین و انطباق آن با اصول مورد قبول در جهان امروز است. گنجی میگوید فقط زمانی میتوان به کسب احترام از دست رفته دین اسلام در ایران امید بست که طیف قابل ملاحظهای از مراجع تقلید، فقه اسلام را با موازین نوین امروزی یعنی برابری حقوق زن و مرد، برابری حقوق ادیان و اقلیتها، جدایی دین از سیاست و احترام کامل به حقوق بشر منطبق سازند.
رادیوفردا در این زمینه با اکبر گنجی گفتوگو کرده است.
اکبر گنجی: هر جا دین با استبداد همسرنوشت شود و به نام دین سرکوب مردم صورت گیرد، به زور بخواهند مردم را به دوران گذشته برگردانند و دین در تعارض با علم و مدرنیته قرار گیرد میتواند به فرایند دینگریزی در یک جامعه کمک کند. در ایران متاسفانه چنین اتفاقی رخ داده، چون فقیهان ۳۲ سال در رأس قدرت هستند و اصلا اسم حکومت، حکومت ولایت فقیه است و خودشان روی این موضوع اجماع دارند که فقه شیعه را دارند پیاده میکنند.
چون این حکومت استبدادی، سرکوبگر و جبار است و مردم را به گلوله میبندد و شکنجه میکند، همچنین وضع کشور از جهات گوناگون خراب است و درگیر بحرانهای مختلف و ارزشهایی که اینها میخواهند به زور به جوانان و همه مردم تحمیل کنند با روحیات دنیای کنونی سازگار نیست، این مسائل باعث شده نوعی دینگریزی در جامعه ما نمایان شود. در آخرین پیامی که آقای موسوی برای محرم داد نیز تاکید کرد با امواج پی در پی دینگریزی مواجه هستیم.
اگر در ماههای اخیر به مقالات گوناگون و به ادبیاتی که در نامههای برخی از مخالفین دیده میشود مراجعه کنید، گویی امیدی بسته شده به مراجع تقلید و مخالفتهایی که مراجع با آقای خامنهای و احمدینژاد و مریدان اینها دارند.
من نشان دادم اگر به مواردی که اینها اختلاف دارند بخواهد عمل شود، وضع کشور از این که هست بسیار بدتر خواهد شد. چون بسیاری از مواردی که مراجع تقلید و حکومت در آن اختلاف دارند موارد بسیار ارتجاعی است.
آقای خامنهای و احمدینژاد به مقتضای این که در رأس قدرت قرار دارند و این قدرت مقتضیاتی دارد، هر کاری که دلشان بخواهد نمیتوانند انجام دهند و ساختارهای جهانی و داخلی آنها را واداشته در جاهایی عقبنشینی کنند. نمونه آن مسئله موسیقی و پوشش مردان و زنان در داخل کشور است که مراجع تقلید دراین مسائل به شدت به حکومت معترض هستند و خواهان برخورد بیشتر. اینها موسیقی را حرام میدانند و معتقدند به خاطر پوشش باید با مردم برخورد شود.
بحث من این بوده که به صرف این که کسی در مواردی مخالف آقای خامنهای و احمدینژاد است نمیتوان به آن مشروعیت داد و گفت به سود ماست. مخالفت و ایستادگی زمانی ارزش دارد که از موضع دفاع از دموکراسی و دفاع از حقوق بشر باشد. چنین چیزی در گذشته فقط از سوی آیتالله منتظری دیده شد و خوشبختانه در ماههای اخیر از سوی آیتالله صانعی، بیات، موسوی اردبیلی و آیتالله دستغیب دیده میشود، اما در سایر علما چنین چیزی دیده نمیشود و در مورد استبداد و سرکوب با رژیم و زمامداران کاملا همراه و همرأی هستند و خواهان سرکوب بیشتر و نظراتشان بسیار ارتجاعیتر است که این مسئله میتواند وضعیت به مراتب بدتری را ایجاد کند.
اگر کسانی از این زاویه به مراجع امید بستهاند امید بدی است. این آقایان جوری با ایرانیگری برخورد میکنند گویا ایرانی بودن کفر است، در حالی که کفر نیست و ما افتخار میکنیم ایرانی هستیم و ایرانیت هویت ما را میسازد و اسلام هم بخش دیگری از هویت ما ایرانیهاست و تعارضی بین اینها دیده نمیشود. ولی این آقایان در همین حد هم تحمل نمیکنند که گفته شود ایرانیان قرائت ویژه خود را از اسلام دارند.
به عبارت دقیقتر، شیعهای که اکنون در ایران است چیزی نیست که وارد ایران شد. شیعه به شکل فعلی را ایرانیان در طول تاریخ ساختند و شیعه اولیه اصلا چیزی نبوده که امروز در ایران داریم، چه داوری ما دراین باره مثبت باشد، چه منفی.
دو نکته را باید از هم تفکیک کرد. یک مدعا این است که مراجع تقلید گروه مرجع نسل جوان نیستند و جوانهای زیر ۳۵ سال ارزشها و رفتارها و رویکردهای اجتماعی خود را از مراجع تقلید نمیگیرند. این یک حکم کلی است که صادر کردیم و همه مراجع و نسل جوان را در بر میگیرد.
البته به این معنا نیست که مراجع هیچ نفوذی ندارند، ولی اینها گروه مرجع نسل جوان نیستند و این همه مراجع را در برمی گیرد اعم از آزادیخواهان و غیر آزادیخواهان. این ۵۲ میلیون نسل جوان همه سیاسی نیستند، بلکه اکثریتشان غیرسیاسی هستند، اما آن بخش از اقلیت نسل جوان که گرایشات سیاسی دارند و طالب دموکراسی و حقوق بشر هستند، البته به مراجع تقلیدی مانند آیتالله منتظری و آیتالله صانعی عنایت دارند و برایشان احترام قائلاند.
بخشی از مسئله به این برمیگردد که رویارویی ما با مدرنیته دیرهنگام بوده و تکلیفمان را هنوز با مدرنیته روشن نکردهایم. بنابراین مراحلی که درجوامع غرب از قرنها پیش به مرور صورت گرفت و مسیحیت و یهودیت را به شدت دگرگون کرد در کشور ما دیر شروع شد. اما به هر صورت از مشروطه تا امروز به طور دائم دین در حال بازسازی بوده و هست.
مثلا کاری که علی شریعتی و آقای خمینی قبل از انقلاب کرده و اسلام را به سلاحی برای پیکار و به اسلام سیاسی و ایدوئولوژیک تبدیل کردند این کاری تجددگرایانه بود و در جهان گذشته دین یک سلاح پیکار انقلابی و ایدئولوژیک نبود، ولی در کشور ما به چنین چیزی تبدیل شد چه ما به این امر نمره مثبت دهیم، چه منفی.
کاری که در این ۳۲ سال هم صورت گرفته همین است. آقای خمینی و دینداران قبل از انقلاب شعار میدادند که مردم دین را نمیشناسند و اگر دین اسلام پیاده شود مردم به اهمیت آن پی میبرند خصوصا در مورد احکام اسلامی. امروز ۳۲ سال از پیاده شدن احکام اسلامی میگذرد و نظر جامعه در مورد احکام فقهی کاملا منفی است. بنابراین بازسازی جدیدی دارد صورت میگیرد برای سازگار کردن دین با دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، پلورالیسم و جامعه مدنی.
نواندیشی دینی دراین ۳۲ سال صورت گرفته و موفق دراین زمینه پیش رفته است. ما قرائت سازگار با دموکراسی، آزادی و حقوق بشر را داریم. اگرچه دینی که درایران حاکم است استبدادی است، ولی دینی که توسط رقبا ساخته شده و سازگار با دموکراسی و حقوق بشر است، در قدرت نیست و اصلا نباید در قدرت باشد اما در جامعه ایران میزانی از اقبال عمومی را به دست آورده است. زمان میبرد تا این قرائت در جامعه گسترش یابد و رفته رفته اکثر دینداران جامعه ما به درکی از دین برسند که با دموکراسی، حقوق بشر و برابری سازگار باشد.
چندین تحول در جامعه ما اتفاق افتاده که باید همه آنها را در نظر گرفت. اول اینکه در جهان قبل از مدرن دین تنها منبع معرفت بود و انسانها تمام معارف خود را از دین میگرفتند و مفسر دین هم روحانیت بود. در جهان جدید رقبای زیادی برای دین پیدا شده از جمله علوم تجربی، فلسفه و هنر و دیگر جهان تک منبعی نیست.
در جهان گذشته اگر کسی مریض میشد خصوصا مشکلات روحی و روانی، به روحانیون مراجعه میکردند ولی امروز خود روحانیون وقتی یک مشکل روحی و روانی پیدا میکنند به روانپزشکان مراجعه میکنند. این روانپزشکان ابتدا به عنوان رقیب روحانیون وارد شده و امروز دور را به طور کامل از روحانیون گرفتهاند و همه افراد عادی و روحانیون و مراجع تقلید زمانی که بیماری مانند افسردگی پیدا میکنند به پزشکان مراجعه میکنند.
نکته بعدی این است که در جهان جدید با رقبایی که ظهور کرد یک نوع تنوع و تکثری پیدا شده و دیگر هیچکس نمیتواند به طور انحصاری افکار و ارزشها را در دست بگیرد و میبینیم در حوزههای مختلف مراجع مختلف وجود دارد و مثلا ورزشکاران، هنرپیشهها و خوانندهها در حوزه خودشان مرجع هستند.
نسل جوان به خاطر مقتضای سنی و دسترسی به رسانههای پر قدرت جهان جدید، به شدت مجذوب شده است. اگر در جهان گذشته یک زن الگوی ارزشی یک نسل بود، در دوران جدید وقتی افراد را در سینما و تلویزیون در زندگیهایی که در واقعیت وجود ندارد با بهترین وسایل و امکانات نشان میدهند، اینها به الگوهای نسل جوان تبدیل میشوند.
من در مقالهام نوشتهام در دوران آقای خمینی از خانمی پرسیدند الگوی شما کیست؟ گفت اوشین. به او گفتند الگو باید حضرت فاطمه باشد، جواب داد حضرت فاطمه مال گذشته است و آقای خمینی هم حکم ارتداد صادر کرد. ولی توجه داشته باشید که سیمای جمهوری اسلامی آن زمان یک فیلم پخش میکرد ولی اکنون دهها فیلم و سریال پخش میشود و نسل جوان از طریق ماهواره به فیلمها دسترسی دارند یا به صورت سیدی وارد ایران میشود. برای مثال، آنجلینا جولی در نسل جوان بسیار شناخته شدهتر و الگوی رفتاری است تا یک شخصیت دینی یا سیاسی.
نکته سوم این که یک نوع شرایط آنومیک اکنون در جامعه ما وجود دارد و به قول دورکهایم [فیلسوف آلمانی] یک نوع بیهنجاری بر جامعه مسلط است. انقلاب وضعیت بزرگی در جامعه ما به وجود آورد و بعد از آن جنگ و سایر حوادث، ولی اکنون با فروپاشی ارزشها مواجهیم. ما در وضعیتی هستیم که نمیتوانیم بگوییم فلان فرد یا گروه سیطره اخلاقی در جامعه دارند و این مسئله زمان میبرد تا جامعه ما به شرایط متعادلی برسد.
او معتقد است تنها راه نجات دین اسلام اصلاح کامل دین و انطباق آن با اصول مورد قبول در جهان امروز است. گنجی میگوید فقط زمانی میتوان به کسب احترام از دست رفته دین اسلام در ایران امید بست که طیف قابل ملاحظهای از مراجع تقلید، فقه اسلام را با موازین نوین امروزی یعنی برابری حقوق زن و مرد، برابری حقوق ادیان و اقلیتها، جدایی دین از سیاست و احترام کامل به حقوق بشر منطبق سازند.
رادیوفردا در این زمینه با اکبر گنجی گفتوگو کرده است.
- رادیوفردا: آقای گنجی! شما در مقالهای که در سایت روزآنلاین چاپ شد به طور واضحتری گفتهاید مراجع تقلید عامل دینگریزی هستند. اگر مراجع تقلید در حکومت دخالت نداشتند و نقش خود را به صورت روحانی به معنای واقعی کلمه ایفا میکردند، باز هم این دینگریزی اتفاق میافتاد و آیا این موضوع فقط در جمهوری اسلامی و حکومتهای اسلامی مانند طالبان رخ میدهد؟
اکبر گنجی: هر جا دین با استبداد همسرنوشت شود و به نام دین سرکوب مردم صورت گیرد، به زور بخواهند مردم را به دوران گذشته برگردانند و دین در تعارض با علم و مدرنیته قرار گیرد میتواند به فرایند دینگریزی در یک جامعه کمک کند. در ایران متاسفانه چنین اتفاقی رخ داده، چون فقیهان ۳۲ سال در رأس قدرت هستند و اصلا اسم حکومت، حکومت ولایت فقیه است و خودشان روی این موضوع اجماع دارند که فقه شیعه را دارند پیاده میکنند.
چون این حکومت استبدادی، سرکوبگر و جبار است و مردم را به گلوله میبندد و شکنجه میکند، همچنین وضع کشور از جهات گوناگون خراب است و درگیر بحرانهای مختلف و ارزشهایی که اینها میخواهند به زور به جوانان و همه مردم تحمیل کنند با روحیات دنیای کنونی سازگار نیست، این مسائل باعث شده نوعی دینگریزی در جامعه ما نمایان شود. در آخرین پیامی که آقای موسوی برای محرم داد نیز تاکید کرد با امواج پی در پی دینگریزی مواجه هستیم.
- شما در سه مقالهای که درباره مرجعیت نوشتید به خصوص در مقاله آخر نظرات مراجعی را نقل کردید که آنها را جزء روحانیت سنتی دستهبندی میکنند و گفتید آقای احمدینژاد و خامنهای که او را «سلطان فقیه» میخوانید با این روحانیون سنتی مثلا در مسائلی مانند موسیقی، ایرانیت و کوروش کبیر اختلاف نظر دارند و بعد به اپوزیسیون ایران هشدار میدهید مبادا این اختلاف نظرها را نشانه مثبتی بدانند و نوعی تنوع آرای سازنده ارزیابی کنند. منظور شما کدام اپوزیسیون است و چرا این اختلاف نظرها را تنوع آرا نمیدانید؟
اگر در ماههای اخیر به مقالات گوناگون و به ادبیاتی که در نامههای برخی از مخالفین دیده میشود مراجعه کنید، گویی امیدی بسته شده به مراجع تقلید و مخالفتهایی که مراجع با آقای خامنهای و احمدینژاد و مریدان اینها دارند.
من نشان دادم اگر به مواردی که اینها اختلاف دارند بخواهد عمل شود، وضع کشور از این که هست بسیار بدتر خواهد شد. چون بسیاری از مواردی که مراجع تقلید و حکومت در آن اختلاف دارند موارد بسیار ارتجاعی است.
آقای خامنهای و احمدینژاد به مقتضای این که در رأس قدرت قرار دارند و این قدرت مقتضیاتی دارد، هر کاری که دلشان بخواهد نمیتوانند انجام دهند و ساختارهای جهانی و داخلی آنها را واداشته در جاهایی عقبنشینی کنند. نمونه آن مسئله موسیقی و پوشش مردان و زنان در داخل کشور است که مراجع تقلید دراین مسائل به شدت به حکومت معترض هستند و خواهان برخورد بیشتر. اینها موسیقی را حرام میدانند و معتقدند به خاطر پوشش باید با مردم برخورد شود.
بحث من این بوده که به صرف این که کسی در مواردی مخالف آقای خامنهای و احمدینژاد است نمیتوان به آن مشروعیت داد و گفت به سود ماست. مخالفت و ایستادگی زمانی ارزش دارد که از موضع دفاع از دموکراسی و دفاع از حقوق بشر باشد. چنین چیزی در گذشته فقط از سوی آیتالله منتظری دیده شد و خوشبختانه در ماههای اخیر از سوی آیتالله صانعی، بیات، موسوی اردبیلی و آیتالله دستغیب دیده میشود، اما در سایر علما چنین چیزی دیده نمیشود و در مورد استبداد و سرکوب با رژیم و زمامداران کاملا همراه و همرأی هستند و خواهان سرکوب بیشتر و نظراتشان بسیار ارتجاعیتر است که این مسئله میتواند وضعیت به مراتب بدتری را ایجاد کند.
اگر کسانی از این زاویه به مراجع امید بستهاند امید بدی است. این آقایان جوری با ایرانیگری برخورد میکنند گویا ایرانی بودن کفر است، در حالی که کفر نیست و ما افتخار میکنیم ایرانی هستیم و ایرانیت هویت ما را میسازد و اسلام هم بخش دیگری از هویت ما ایرانیهاست و تعارضی بین اینها دیده نمیشود. ولی این آقایان در همین حد هم تحمل نمیکنند که گفته شود ایرانیان قرائت ویژه خود را از اسلام دارند.
به عبارت دقیقتر، شیعهای که اکنون در ایران است چیزی نیست که وارد ایران شد. شیعه به شکل فعلی را ایرانیان در طول تاریخ ساختند و شیعه اولیه اصلا چیزی نبوده که امروز در ایران داریم، چه داوری ما دراین باره مثبت باشد، چه منفی.
- آقای گنجی! شما به جوانان ایران اشاره میکنید که حدودا ۵۲ میلیون نفر زیر۳۵ سال سن دارند و میگویید مراجعی چون آیتالله سیستانی و مکارم شیرازی که بالای ۸۰ سال سن دارند نمیتوانند الگویی برای این جوانان باشند. اما از طرف دیگر اشاره میکنید آیتالله منتظری که در برابر ظلم و افکار کهنه دینی ایستاد یا آیتالله صانعی که او را خواهان اصلاح دین میخوانید، میتوانند مرجع باشند. اینجا مسئله سن شناسنامهای مهم است یا سن فکری و بلوغ اندیشه؟
دو نکته را باید از هم تفکیک کرد. یک مدعا این است که مراجع تقلید گروه مرجع نسل جوان نیستند و جوانهای زیر ۳۵ سال ارزشها و رفتارها و رویکردهای اجتماعی خود را از مراجع تقلید نمیگیرند. این یک حکم کلی است که صادر کردیم و همه مراجع و نسل جوان را در بر میگیرد.
البته به این معنا نیست که مراجع هیچ نفوذی ندارند، ولی اینها گروه مرجع نسل جوان نیستند و این همه مراجع را در برمی گیرد اعم از آزادیخواهان و غیر آزادیخواهان. این ۵۲ میلیون نسل جوان همه سیاسی نیستند، بلکه اکثریتشان غیرسیاسی هستند، اما آن بخش از اقلیت نسل جوان که گرایشات سیاسی دارند و طالب دموکراسی و حقوق بشر هستند، البته به مراجع تقلیدی مانند آیتالله منتظری و آیتالله صانعی عنایت دارند و برایشان احترام قائلاند.
- شما نظرات آیتالله صانعی را درباره اصلاح دین مطرح کردهاید که به چشم بسیاری از روشنفکران دینی و غیردینی بسیار پسندیده است. روحانیون مترقی و منورالفکر در تاریخ اسلام همواره وجود داشتند، اما هیچ گاه وجه غالب نشدند و اسلام مراحل تجدد و اصلاح دینی را مانند برخی ادیان دیگر طی نکرده است. آیا وقت آن رسیده که اسلام با جمهوری اسلامی به کلی بازنده شود یا اصلاح دینی از ایران آغاز شود؟
بخشی از مسئله به این برمیگردد که رویارویی ما با مدرنیته دیرهنگام بوده و تکلیفمان را هنوز با مدرنیته روشن نکردهایم. بنابراین مراحلی که درجوامع غرب از قرنها پیش به مرور صورت گرفت و مسیحیت و یهودیت را به شدت دگرگون کرد در کشور ما دیر شروع شد. اما به هر صورت از مشروطه تا امروز به طور دائم دین در حال بازسازی بوده و هست.
مثلا کاری که علی شریعتی و آقای خمینی قبل از انقلاب کرده و اسلام را به سلاحی برای پیکار و به اسلام سیاسی و ایدوئولوژیک تبدیل کردند این کاری تجددگرایانه بود و در جهان گذشته دین یک سلاح پیکار انقلابی و ایدئولوژیک نبود، ولی در کشور ما به چنین چیزی تبدیل شد چه ما به این امر نمره مثبت دهیم، چه منفی.
کاری که در این ۳۲ سال هم صورت گرفته همین است. آقای خمینی و دینداران قبل از انقلاب شعار میدادند که مردم دین را نمیشناسند و اگر دین اسلام پیاده شود مردم به اهمیت آن پی میبرند خصوصا در مورد احکام اسلامی. امروز ۳۲ سال از پیاده شدن احکام اسلامی میگذرد و نظر جامعه در مورد احکام فقهی کاملا منفی است. بنابراین بازسازی جدیدی دارد صورت میگیرد برای سازگار کردن دین با دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، پلورالیسم و جامعه مدنی.
نواندیشی دینی دراین ۳۲ سال صورت گرفته و موفق دراین زمینه پیش رفته است. ما قرائت سازگار با دموکراسی، آزادی و حقوق بشر را داریم. اگرچه دینی که درایران حاکم است استبدادی است، ولی دینی که توسط رقبا ساخته شده و سازگار با دموکراسی و حقوق بشر است، در قدرت نیست و اصلا نباید در قدرت باشد اما در جامعه ایران میزانی از اقبال عمومی را به دست آورده است. زمان میبرد تا این قرائت در جامعه گسترش یابد و رفته رفته اکثر دینداران جامعه ما به درکی از دین برسند که با دموکراسی، حقوق بشر و برابری سازگار باشد.
- آقای گنجی! به تز دکترایی اشاره میکنید که در تحقیق از جوانان ایران پی میبرد مراجع آنها هنرپیشههای سینما و خوانندهها و این قبیل افرادند و نتیجه میگیرید مرجعیت اسلامی ایران چه روحانی و چه سیاستمدار پس از ۳۲ سال تبلیغ دینی در میان این بخش از جامعه محلی از اعراب ندارد. آیا به این معنا است که هنوز جانشینهای اخلاقی و اعتقادی استوار و شاخصی پیدا نشده که مردم به آنها اقتدا کنند؟
چندین تحول در جامعه ما اتفاق افتاده که باید همه آنها را در نظر گرفت. اول اینکه در جهان قبل از مدرن دین تنها منبع معرفت بود و انسانها تمام معارف خود را از دین میگرفتند و مفسر دین هم روحانیت بود. در جهان جدید رقبای زیادی برای دین پیدا شده از جمله علوم تجربی، فلسفه و هنر و دیگر جهان تک منبعی نیست.
در جهان گذشته اگر کسی مریض میشد خصوصا مشکلات روحی و روانی، به روحانیون مراجعه میکردند ولی امروز خود روحانیون وقتی یک مشکل روحی و روانی پیدا میکنند به روانپزشکان مراجعه میکنند. این روانپزشکان ابتدا به عنوان رقیب روحانیون وارد شده و امروز دور را به طور کامل از روحانیون گرفتهاند و همه افراد عادی و روحانیون و مراجع تقلید زمانی که بیماری مانند افسردگی پیدا میکنند به پزشکان مراجعه میکنند.
نکته بعدی این است که در جهان جدید با رقبایی که ظهور کرد یک نوع تنوع و تکثری پیدا شده و دیگر هیچکس نمیتواند به طور انحصاری افکار و ارزشها را در دست بگیرد و میبینیم در حوزههای مختلف مراجع مختلف وجود دارد و مثلا ورزشکاران، هنرپیشهها و خوانندهها در حوزه خودشان مرجع هستند.
نسل جوان به خاطر مقتضای سنی و دسترسی به رسانههای پر قدرت جهان جدید، به شدت مجذوب شده است. اگر در جهان گذشته یک زن الگوی ارزشی یک نسل بود، در دوران جدید وقتی افراد را در سینما و تلویزیون در زندگیهایی که در واقعیت وجود ندارد با بهترین وسایل و امکانات نشان میدهند، اینها به الگوهای نسل جوان تبدیل میشوند.
من در مقالهام نوشتهام در دوران آقای خمینی از خانمی پرسیدند الگوی شما کیست؟ گفت اوشین. به او گفتند الگو باید حضرت فاطمه باشد، جواب داد حضرت فاطمه مال گذشته است و آقای خمینی هم حکم ارتداد صادر کرد. ولی توجه داشته باشید که سیمای جمهوری اسلامی آن زمان یک فیلم پخش میکرد ولی اکنون دهها فیلم و سریال پخش میشود و نسل جوان از طریق ماهواره به فیلمها دسترسی دارند یا به صورت سیدی وارد ایران میشود. برای مثال، آنجلینا جولی در نسل جوان بسیار شناخته شدهتر و الگوی رفتاری است تا یک شخصیت دینی یا سیاسی.
نکته سوم این که یک نوع شرایط آنومیک اکنون در جامعه ما وجود دارد و به قول دورکهایم [فیلسوف آلمانی] یک نوع بیهنجاری بر جامعه مسلط است. انقلاب وضعیت بزرگی در جامعه ما به وجود آورد و بعد از آن جنگ و سایر حوادث، ولی اکنون با فروپاشی ارزشها مواجهیم. ما در وضعیتی هستیم که نمیتوانیم بگوییم فلان فرد یا گروه سیطره اخلاقی در جامعه دارند و این مسئله زمان میبرد تا جامعه ما به شرایط متعادلی برسد.