این روزها بسیاری از ایرانیان، از جمله، به یاد شادیهای پس از بازپسگیری خرمشهر در سال ۱۳۶۲ بودند. زمین سوخته اثر احمد محمود، زمستان ۶۲ و ثریا در اغما از اسماعیل فصیح، عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک اثر حسین مرتضاییان آبکنار، و اکنون یک داستان از مجموعه داستانی به نام «کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند».
این مجموعه داستانی چاپ تهران است نوشته جواد جزینی که انتشارات ققنوس پنج سال پس از توقیف اداره ممیزی وزارت ارشاد توانست مجوز انتشارش را بگیرد. مجموعه ۲۱ داستان که نویسنده به دلیل سانسور مجبور به حذف یازده داستان آن و جایگزین کردن آن با داستانهای دیگر شده است.
جواد جزینی هم درباره این مجموعه و این تجربه و هم درباره تجربههای دیگرش در جایگاه مدرس ادبیات داستانی به پرسشهای شیرین فامیلی از رادیوفردا پاسخ داده است:
جواد جزینی: علیالظاهر مخالفت اداره ممیزی کتاب با چندین قصه این مجموعه بود که با پافشاری من در این سالها که حاضر نبودم حذف کنم همچنان در توقیف مانده بود تا بالاخره، متاسفانه، من تن دادم به این که بخشی از قصهها حذف شود، اما بقیه مجموعه بتواند منتشر شود.
قصههای حذفشده عموما مضامین اجتماعی داشت. بخشی از اینها به قتلهای زنجیرهای پرداخته بود و بعضی از قصهها به مسائل سیاسی سالهای اخیر.
چند داستان از این مجموعه مضمون جنگ دارد. بیشتر هم جنگ به معنای پیامدهای جنگ و آسیبهای روحی و روانی جنگ روی آدمهایی که جنگ را تجربه کردند. یکی از این داستانها در میدان جنگ اتفاق میافتد و روایت گروهی نظامی است که جسدی را میبینند و نمیدانند که این جسد مال ایرانیهاست یا عراقیها. آنها دنبال شواهدی میگردند و آخر قصه هم معلوم نمیشود که این کشته شده ایرانی است یا عراقی. قصه در واقع روایت اندوه از دست رفتن انسانی را میگوید. هیچ فرقی هم نمیکند که از این ور است یا از آن ور.
حقیقت قضیه، وقتی نویسنده مشغول نوشتن است خیلی آگاهانه این نوشتن اتفاق نمیافتد. من هم مثل شما بعد از این که منتقدین به این حضور مرگ اشاره کردند برای خودم هم قابل تامل بود. همان طور که در نوشتههایشان اشاره کرده بودند حادثه مرگ و مضمون مرگ بر تمام قصههای مجموعه سایه دارد و نمیدانم... نویسندهها بخشی از خودشان را در قصه جا میگذارند. ممکن است حضور مرگ هم خیلی آگاهانه نباشد. در این مورد هم به نظرم این طوری است. ممکن است بخشی از اینها مربوط به زندگی من و امثال من در دوران معاصر باشد. ما چند حادثه بزرگ را در طول زندگیمان تجربه کردهایم. یکی حادثه انقلاب و دیگری جنگ و بعدش هم حوادث سیاسی اخیر... ممکن است این مرگاندیشی و این اندوه و این تیرگی بخشی از رویکرد سیاسی اجتماعی ما در این سالها بوده باشد.
من در واقع چندین سال متولی آموزش داستاننویسی در یکی از نهادها بودم و تلاش من در طول آن سالها راهاندازی موسسهای برای علاقهمندان به داستاننویسی بود. پس از کوششهای فراوان توانستیم رشته داستاننویسی را برای نخستین بار در آسیا به طرح استاندارد برسانیم و این طرح را از مسیر تایید آموزش و پرورش هم بگذرانیم و بتوانیم برای نخستین بار هنرستان داستاننویسی را راهاندازی کنیم و در دهه ۷۰ این هنرستان فراهم شد و دو دوره دوساله هنرجو گرفت، ولی متاسفانه بعد از تحولات سیاسی این هنرستان مثل بسیاری از نهادهای فرهنگی هنری تعطیل شد.
بعد از جریانهای سیاسی که دولت آقای خاتمی کنار رفت و دولت جدید آمد، از همان ابتدا این تحولات در همه بخشهای فرهنگی آغاز شد که دامنگیر این هنرستان هم بود. دقیق شاید روشن نشود که برای چه، چون بسیاری از نهادهای آموزشی فرهنگی و بسیاری از فعالیتهای انجیاوها [سازمانهای غیردولتی] در آن سالها حذف شد. آنها به نظرشان می رسید که از این هنرستان نیروی مناسبی برای آنها تربیت نمیشود.
هنرستان به تاسی از تجربیاتی که به خصوص در کشورهای اروپایی انجام شده بود تلاش میکرد که مدرسه داستاننویسی باشد و بتواند مبانی آموزش داستاننویسی را به شکل کارگاهی در طول دو سال به علاقهمندان آموزش دهد. در عین آموزش داستاننویسی با برخی از چهرههای مهم ادبیات داستانی هم آشنا میشدند، از جمله داستاننویسان از مشروطه تا انقلاب و حتی سالهای پس از انقلاب از جمالزاده و هدایت و چوبک آغاز میشد تا به گلشیری و دولتآبادی... در پیش از انقلاب و پس از انقلاب هم چهرههای مهم ادبیات داستانی مورد خوانش و بررسی و نقد هنرجویان قرار میگرفت.
به نظر میرسد ما در شرایط مطلوبی نیستیم. حداقل اگر این دهه را با دهه قبل مقایسه کنیم به نظر من نه تنها پیشرفتی نداشتیم، پسرفت هم داشتیم. آمار تولید آثار خلاقانه در واقع به دلیل فشارهایی که نهادهای ممیزی در کتاب میآورند این رشد خیلیخیلی کمتاثیر شده. بسیاری از نهادهایی که با انتخاب کتاب سال از طرف نهادهای مردمی به تشویق نویسندگان میپرداختند، این نهادها در واقع تعطیل یا حذف شدهاند و بسیاری مراکز آموزش دولتی و غیردولتی که در دفاتر شخصی نویسندگان و فعالان حوزه فرهنگی برگزار میشد، در طول این سالها همه اینها تعطیل شدهاند. نهادهایی مثل ارشاد که تا پیش از این مراکز به خصوصی مثل دفتر مطالعات ادبیات داستانی متولی این فعالیتهای آموزشی بود، با تحولات سیاسی سالهای اخیر حتی آن دفترهای داخل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم تعطیل شده. به نظر میرسد این تعطیلی ضربه سختی را به بدنه فرهنگ ما میزند. ولی از آنجا که فرهنگ مثل اقتصاد نیست که آمار و ارقامش مردم را متوجه کند، در یک سکوتی این فاجعه فرهنگی دارد رخ می دهد.
این مجموعه داستانی چاپ تهران است نوشته جواد جزینی که انتشارات ققنوس پنج سال پس از توقیف اداره ممیزی وزارت ارشاد توانست مجوز انتشارش را بگیرد. مجموعه ۲۱ داستان که نویسنده به دلیل سانسور مجبور به حذف یازده داستان آن و جایگزین کردن آن با داستانهای دیگر شده است.
جواد جزینی هم درباره این مجموعه و این تجربه و هم درباره تجربههای دیگرش در جایگاه مدرس ادبیات داستانی به پرسشهای شیرین فامیلی از رادیوفردا پاسخ داده است:
- رادیوفردا: آقای جزینی، چرا کتاب شما بیش از پنج سال در توقیف وزارت ارشاد بود؟
جواد جزینی: علیالظاهر مخالفت اداره ممیزی کتاب با چندین قصه این مجموعه بود که با پافشاری من در این سالها که حاضر نبودم حذف کنم همچنان در توقیف مانده بود تا بالاخره، متاسفانه، من تن دادم به این که بخشی از قصهها حذف شود، اما بقیه مجموعه بتواند منتشر شود.
- قصههایی که حذف شدند، چه مضمونی داشتند؟
قصههای حذفشده عموما مضامین اجتماعی داشت. بخشی از اینها به قتلهای زنجیرهای پرداخته بود و بعضی از قصهها به مسائل سیاسی سالهای اخیر.
- شما خودتان فکر میکنید از میان مجموعه داستان «کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند» کدام یک بیشتر فضای جنگ را تصویر کرده و خودتان آن را بیشتر میپسندید؟
چند داستان از این مجموعه مضمون جنگ دارد. بیشتر هم جنگ به معنای پیامدهای جنگ و آسیبهای روحی و روانی جنگ روی آدمهایی که جنگ را تجربه کردند. یکی از این داستانها در میدان جنگ اتفاق میافتد و روایت گروهی نظامی است که جسدی را میبینند و نمیدانند که این جسد مال ایرانیهاست یا عراقیها. آنها دنبال شواهدی میگردند و آخر قصه هم معلوم نمیشود که این کشته شده ایرانی است یا عراقی. قصه در واقع روایت اندوه از دست رفتن انسانی را میگوید. هیچ فرقی هم نمیکند که از این ور است یا از آن ور.
- آقای جزینی، عدهای از منتقدان میگویند که در داستانهای شما مرگ حضور خیلی پررنگی دارد. فکر میکنید علتش چیست؟
حقیقت قضیه، وقتی نویسنده مشغول نوشتن است خیلی آگاهانه این نوشتن اتفاق نمیافتد. من هم مثل شما بعد از این که منتقدین به این حضور مرگ اشاره کردند برای خودم هم قابل تامل بود. همان طور که در نوشتههایشان اشاره کرده بودند حادثه مرگ و مضمون مرگ بر تمام قصههای مجموعه سایه دارد و نمیدانم... نویسندهها بخشی از خودشان را در قصه جا میگذارند. ممکن است حضور مرگ هم خیلی آگاهانه نباشد. در این مورد هم به نظرم این طوری است. ممکن است بخشی از اینها مربوط به زندگی من و امثال من در دوران معاصر باشد. ما چند حادثه بزرگ را در طول زندگیمان تجربه کردهایم. یکی حادثه انقلاب و دیگری جنگ و بعدش هم حوادث سیاسی اخیر... ممکن است این مرگاندیشی و این اندوه و این تیرگی بخشی از رویکرد سیاسی اجتماعی ما در این سالها بوده باشد.
- شما طراح رشته داستاننویسی در آموزش و پرورش و از موسسین و مدیر هنرستان داستاننویسی بودید. فعالیت در زمینه داستاننویسی در ایران الان چطور است و فعالیت این هنرستان به کجا کشیده شد؟
من در واقع چندین سال متولی آموزش داستاننویسی در یکی از نهادها بودم و تلاش من در طول آن سالها راهاندازی موسسهای برای علاقهمندان به داستاننویسی بود. پس از کوششهای فراوان توانستیم رشته داستاننویسی را برای نخستین بار در آسیا به طرح استاندارد برسانیم و این طرح را از مسیر تایید آموزش و پرورش هم بگذرانیم و بتوانیم برای نخستین بار هنرستان داستاننویسی را راهاندازی کنیم و در دهه ۷۰ این هنرستان فراهم شد و دو دوره دوساله هنرجو گرفت، ولی متاسفانه بعد از تحولات سیاسی این هنرستان مثل بسیاری از نهادهای فرهنگی هنری تعطیل شد.
- بعد از کدام تحولات سیاسی و به چه دلیل تعطیل شد؟
بعد از جریانهای سیاسی که دولت آقای خاتمی کنار رفت و دولت جدید آمد، از همان ابتدا این تحولات در همه بخشهای فرهنگی آغاز شد که دامنگیر این هنرستان هم بود. دقیق شاید روشن نشود که برای چه، چون بسیاری از نهادهای آموزشی فرهنگی و بسیاری از فعالیتهای انجیاوها [سازمانهای غیردولتی] در آن سالها حذف شد. آنها به نظرشان می رسید که از این هنرستان نیروی مناسبی برای آنها تربیت نمیشود.
- چه موضوعاتی در این هنرستان تدریس میشد و چه شیوهای را به کار گرفته بودید؟
هنرستان به تاسی از تجربیاتی که به خصوص در کشورهای اروپایی انجام شده بود تلاش میکرد که مدرسه داستاننویسی باشد و بتواند مبانی آموزش داستاننویسی را به شکل کارگاهی در طول دو سال به علاقهمندان آموزش دهد. در عین آموزش داستاننویسی با برخی از چهرههای مهم ادبیات داستانی هم آشنا میشدند، از جمله داستاننویسان از مشروطه تا انقلاب و حتی سالهای پس از انقلاب از جمالزاده و هدایت و چوبک آغاز میشد تا به گلشیری و دولتآبادی... در پیش از انقلاب و پس از انقلاب هم چهرههای مهم ادبیات داستانی مورد خوانش و بررسی و نقد هنرجویان قرار میگرفت.
- آقای جزینی، شما دو دهه است که مدرس ادبیات داستانی هستید. در شهرهای مختلف ایران تدریس کردید. با توجه به محدودیتهایی که شما اشاره کردید به وجود آمده، وضعیت قصهنویسی برای جوانها را الان چگونه میبینید؟
به نظر میرسد ما در شرایط مطلوبی نیستیم. حداقل اگر این دهه را با دهه قبل مقایسه کنیم به نظر من نه تنها پیشرفتی نداشتیم، پسرفت هم داشتیم. آمار تولید آثار خلاقانه در واقع به دلیل فشارهایی که نهادهای ممیزی در کتاب میآورند این رشد خیلیخیلی کمتاثیر شده. بسیاری از نهادهایی که با انتخاب کتاب سال از طرف نهادهای مردمی به تشویق نویسندگان میپرداختند، این نهادها در واقع تعطیل یا حذف شدهاند و بسیاری مراکز آموزش دولتی و غیردولتی که در دفاتر شخصی نویسندگان و فعالان حوزه فرهنگی برگزار میشد، در طول این سالها همه اینها تعطیل شدهاند. نهادهایی مثل ارشاد که تا پیش از این مراکز به خصوصی مثل دفتر مطالعات ادبیات داستانی متولی این فعالیتهای آموزشی بود، با تحولات سیاسی سالهای اخیر حتی آن دفترهای داخل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم تعطیل شده. به نظر میرسد این تعطیلی ضربه سختی را به بدنه فرهنگ ما میزند. ولی از آنجا که فرهنگ مثل اقتصاد نیست که آمار و ارقامش مردم را متوجه کند، در یک سکوتی این فاجعه فرهنگی دارد رخ می دهد.