بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران از ۱۴ اردیبهشت آغاز به کار کرد، و امروز شنبه ۲۴ اردیبهشت آخرین روزی است که بازدیدکنندگان میتوانند در مصلای تهران در میان ازدحام حاضران و اتومبیلها به غرفهها سری بزنند، کتابی برگزینند و بخرند.
برای آگاه شدن از حال و هوای نمایشگاه امسال به سراغ یک ناشر و یک نویسنده رفتهایم. اول به غرفه محسن باقرزاده، مدیر انتشارات طوس در نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران در تهران، سر میزنیم.
محسن باقرزاده: فضایی است بسیار پر ازدحام و پرمراجعه. به جز این که یک کمی از رفاههایی که عبارت از پارکینگ و درهای ورودی بود، اینها کمتر شده است. تنها غرفهها در محل شبستان قرار دارد. شبستان ساختمانی از نظر معماری اسلامی بسیار زیبا ساخته شده، تزئینات زیبایی، ولی سقفها خیلی کوتاه است. جمعیت زیادی که به این شبستان میآیند، باعث آلودگی هوا و سنگینی هواست. به ویژه که تهویهها نمیدانم کار میکند و اگر کار میکند، بسیار جوابگو نیست. فقط هوا زمانی است که درهای ورودی و خروجی باز است. ولی اصلا پاسخگوی هوا نیست.
نمایشگاه برحسب حروف الفبا برگزار میشود. هر سال این حروف الفبا... فرض بفرمایید اگر شما در ورودی حرف «آ» شروع شود تا حرف «ی» سال بعد جا را عوض میکنند. یعنی حرف «ی» جای «الف» را میگیرد و همین طور میآید. ولی به ناشرانی که به هر حال میتوانند اعمال نفوذ کنند برای این که جای خوبی قرار گیرند، آن که حرف الف است یک [کلمه] موسسه جلوی اسمش میآید و او میرود در حرف «میم» که جای خوبی است. تعدادشان هم کم نیست و عدهای هستند که در یک فضای بزرگتری که هر سال در همان جا استقرار دارند. هیچ الفبایی هم آنجا شاملشان نمیشود.
مراجعین بسیار زیاد است و افراد نمیتوانند به راحتی از همه غرفهها دیدن کنند. بعضیها و سازمانهای دانشگاهی که میخواهند کتاب برای کتابخانههایشان بخرند، با فهرستهایی که از قبل تهیه کردهاند و شمارههای غرفه و راهرو را میدانند، به غرفههای مورد نظرشان وارد میشوند. ولی آن چه که مهم است در فضای خارج از شبستان، فضای باز هست و چند پارکینگ که در داخل آنها چادرهایی تعبیه کردهاند، که کتابهای کمکدرسی و کتابهای دانشگاهی میفروشند و کودکان میفروشند، آنها وجود دارد. در یک خیابانی که از ضلع شمالی به جنوبی در ورودی راه است این یک خیابان فکر میکنم عرضاش حدود چهار متر، سه متر و نیم باید باشد، اینجا هم محل عبور عابران پیاده است و هم سواره. سوارهها این طور است که یک سری ماشینهای ون بهشان میگویند، حالت مینیبوس کوچکی دارد که صندلیهای بسیار فاصلههایشان هم کم است، مردم را به طور رایگان از در جنوبی که وارد میشوند میآورد به طرف جلوی شبستان. که آنجا دور میزنند. این کار تعدادشان هم زیاد است و در رفت و آمد هستند که تماشاچیها را جا به جا میکنند. یک کاری که آدم هر آن احساس خطر میکند ولی خوشبختانه اتفاق نیفتاده، این است که آن قدر این ماشینها فاصلههایشان با جمعیت کم است یعنی پشت سر اینها حرکت میکنند و ناگزیر هی بوق زدن و این که راه بتوانند باز کنند بروند مسافران را پیاده کنند و باز سری دیگر سوار کنند و بیایند.
البته. هنرش این است که این در مرکز شهر قرار دارد. دسترسی به ایستگاههای اتوبوس که شمال و جنوب و غرب و شرقش هم که به اتوبانها میخورد، رفت و آمد دارند. به مترو دسترسی دارد. هم در شمال و هم در جنوب. این بسیار خوب است. ولی محسنات نمایشگاه بینالمللی که در گذشته نمایشگاه کتاب آنجا برگزار میشد، این بود که در یک فضای دلپذیر بود، دار و درخت داشت، چمنکاری داشت، نیمکت، و فضایی بود که مردم میتوانستند آنجا اطراق کنند، بنشینند، احیانا آنها که برای تماشا آمده بودند، حالت پیکنیکوار داشتند. سالنها سولههایی بود با سقفهای بلند ششهفت متری. اینها جدا از هم با فاصله که در سالنی چه الفبایی و چه دانشگاهی تنظیم شده بود و مردم از یک راه که وارد میشدند از در دیگر خارج میشدند. اگر میخواستند ادامه میدادند به یک سالن دیگر میرفتند و در فضای باز بودند. میگشتند دومرتبه خستگی درمیکردند و دومرتبه میرفتند. این حسنش است آنجا. ولی دسترسی به اتوبان و شلوغی و ترافیک هم مسئله بود. و از مترو هم فعلا خبری نبود.
این که دیگر به قول معروف بحث تازهای نیست. این ممیزی و سانسور از دیرباز بوده. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. منتهی در هر دورانی فراز و نشیبهایی داشته. یقینا در این ششهفت سال اخیر خیلی شدیدتر شده. بهویژه روی ادبیات داستانی و بعضی مسائل دیگر سختگیریهایی هست و خود آقایان هم هیچ کتمانی ندارند. میگویند بله ما ممیزی داریم و اعتقاداتمان هست که به هر حال بعضی مسائل وارد کتابها نباشد.
این اسامی که شما بردید همین آقایان غرفههایشان در محل برگزاری نمایشگاه وجود دارد. در عوض چند ناشر دیگر نیست. البته بله، اختران و آگه، آگاه نیستند. حالا به میل خودشان یا دقیق اطلاعرسانی نشده یا جلوگیری کردند، من نمیدانم.
این را من هم شنیدهام. حالا دیگر ناشرش نمیتواند چاپ کند، ظاهرا یا چاپ کرده و نمیتواند عرضه کند. ولی از ناشر سوال نکردم.
مراجعهکنندهها به هر حال به این غرفههایی که اسم بردید رفتند و کتابهایشان را حتما تهیه کردهاند. ولی بحث بر سر این است که هر کدام این کتابهایی که منتشر شده، چقدر با دستنوشته اولیه مترجم یا نویسنده مطابقت دارد. این چیزی نیست که دقیق آدم بتواند پی ببرد و باید با تکتک مترجمان و نویسندههای آنها آدم صحبت کند که خب این کتاب تو را چه قدر سانسور کردهاند؟ از طرفی من دو سال پیش در میزگردی که در محل برگزاری نمایشگاه بود راجع به چاپ و کتاب صحبت میشد، من گفتم این دنیای کامپیوتر کارایی عجیبی میکند. این جوانها هم که با این ذوق و ابتکاراتی که دارند و فرصتهایی که پشت کامپیوتر دارند و جستجو میکنند، خب... حدود صد و پنجاه شصت کتاب در سه سال قبل که اینها مجوز نگرفته بودند، در یک دو تا سیدی فشرده در میدان انقلاب و اطراف آن میفروختند. خب یک چنین وضعی هم هست. یعنی همان کتابهایی که در سانسور بود، آنها در بازار بود. من اینها را عینا گفتم. خود آقایان هم میدانند و پنهان نیست. ولی این قدر گسترده است که نظارت بر تمام اینها گاهی امکانپذیر نیست.
چندین سال است که دختران بعد از انقلاب به مراتب از قبل از انقلاب در مورد کار فرهنگی خیلی فعالترند. ما تعداد زیادی از بانوان را میشناسیم و میبینیم که ناشر شدهاند، فروشنده شدهاند. میآیند در غرفهها کمک میکنند و این خیلی خوب است. در گذشته اصلا چنین چیزی نبود. یک دختری بود اگر میرفت درس میخواند بعد هم در خانهاش بود یا جای دیگر. ولی اینها از نظر بازار کار خیلی جای خیلی از آقایان را گرفتهاند.
حالا باید منتظر بود که انعکاسش را در رسانهها آدم بشنود و بخواند. برای این که هنوز من ندیدم که کتابی برای اولین بار آمده باشد که خیلی بحثبرانگیز باشد یا جدید باشد. یا چون مجالی ما نکردیم که بتوانیم از غرفههای همکاران بازدید کنیم و بعد امکان ندارد. چون ازدحام این قدر در این غرفهها زیاد است که گاهی صفهای طولانی میایستند که بتوانند کتاب مورد نظرشان را بگیرند و پولش را پرداخت کنند. پول هم اکثرا به خاطر بانکها با کارت است. گاهی این کارتها آن قدر زیاد شده که گاهی راه نمیدهد. چند دقیقهای باید صبر کنند که این کارتخوانها جواب بدهد. یک چنین مشکلاتی هم هست در کنار این کارهای مدرنیزه شدن کارهای بانکی. چون ازدحام این قدر در این غرفهها زیاد است که خیلی با دشواری بوده.
***
برای بررسی کیفیت کتابهای ارائه شده در بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران میرویم به سراغ حسین مرتضاییان آبکنار، نویسنده ۴۴ ساله داستان بلندی به نام «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک»، نوشتهای عاری از تصویرهای رایج قهرمانهای آماده شهادت، قهرمانانی بدون هیچ ترس و شک درباره پدیده جنگ. برگرفته از تجربههای واقعی نویسنده در دوران جنگ هشتساله ایران و عراق در جامعه سرباز که انتشار کتابش در سال ۱۳۸۵ او را در جایگاه نهایی نامزد جایزه ادبیات دفاع مقدس جای داد. اما با جابهجاییها در وزارت ارشاد مجوز آن باطل شد. از دو مجموعه داستان قبلی او «عکس فرانسوی» از نشر قصه و «کنسرت تارهای ممنوعه» از نشر آگاه هم در نمایشگاه خبری نبود. چون مجوز تجدید چاپ به آنها داده نشده بود.
حسین مرتضاییان آبکنار: راستش من یک بار بیشتر نرفتم نمایشگاه. تقریبا شلوغ بود. ولی چند تا از ناشران قدیمی مثل نشر آگاه و اختران غیبت داشتند. گویا نتوانستند بیایند برای نمایشگاه. استقبال مردم طوری که من از دیگران هم شنیدم، از دوستانی که اهل کتاب هستند، میگفتند خیلی راضی نبودند. از کتابها. کتاب جدیدی امسال خیلی درنیامده. ما هر سال نمایشگاه میرفتیم شوقمان این بود که یک کولهبار کتاب بخریم و برگردیم. همیشه هم با کولهپشتی میرفتیم. ولی واقعا فکر میکنم دست خالی برگشتیم اکثر ما.
گفتند که مجوز نشرشان باطل شده. دلیلش را نمیدانم، ولی قبلش هم چند ناشر تذکراتی گرفته بودند بابت مسائل ممیزی، ولی خب مثل این که رفع شد آن اشکالی که موجود بود. نشر خوبی بودند اکثر اینها و خوشبختانه در نمایشگاه بودند. هرچند که غرفههایشان کوچک بود. مثل نشر نیلوفر، نشر ققنوس خوشبختانه امسال در نمایشگاه حضور داشتند. ولی خب غرفهشان کوچک بود.
ناشران کتاب میفرستند برای ارشاد که مجوز بگیرند، یک خرده سختتر شده و گویا با ناشران در واقع این طور برخورد میشود که کتابی را به ارشاد ببرند که خیلی مشکل نداشته باشد یا اصلا مشکل نداشته باشد. یا اگر کتابی مشکل داشته باشد، از منظر وزارت ارشاد خوب این پوئن منفی است برای ناشر.
ولله خود من که غرفهها را نگاه میکردم، اولا ناشران دولتی خیلی زیاد بودند. ناشران خصوصی، ناشرانی که با سرمایه خودشان دارند کار میکنند، یک آدمهای کمبضاعت هستند و کتابهای ادبی، فلسفی، کتابهای این گونه که مورد علاقه ما هستند و درمیآورند، اینها بسیار اندکاند. من توی این حروف الفبا که حرکت میکردم، لیستها را که نگاه میکردم اکثر نشرها را من نمیشناختم. نشرهایی بودند که کتابهای خاص در حوزه ادبیات و چیزهایی که خود من علاقه داشتم چاپ میکردند. خیلیهایشان را نمیشناختم. دایره فعالیتشان را نمیدانم چقدر است. از جلوی خیلی از غرفهها رد شدم. ولی فقط حدودا ده تا غرفه بود که من توانستم جلویش بایستم و کتابها را نگاه کنم. کتابفروشیهای بهتری بودند. ولی اکثریتش کتابهایی بودند که هم ناشرانشان فعالیتهای کمی دارند و هم این که فعالیتشان در حوزه نشر آثار دولتی و اینهاست.
بله. دقیقا. در واقع یکی از مشکلاتی که داریم این است که ادبیاتی که در داخل تولید میشود، نه صرف ادبیات، تولید فکر یا آثار ادبی داخل اینها معمولا با مشکل... ترجمه مشکلش کمتر است. ولی آثاری که مولفان ایرانی مینویسند، کتابها خیلیخیلی کم گیر میآید و با تاخیر درمیآید. یک وقفه طولانی شده که اصلا خوشایند نیست متاسفانه.
داستان، رمان، شعر، فلسفه و همین طور که پایینتر میآییم کتابهای ترجمه است. رمانهای خارجی، داستانهای خارجی و چیزهایی از این دست. خیلیخیلی امسال میزان این کتابها کم بود در نمایشگاه. کار تجدید چاپی چند تا بود، ولی کار چاپ اول خیلیخیلی کم بود.
خیلی زیاد. هفت هشت ده سال پیش خیلی رونق داشت. میگویم واقعا وقتی ما میرفتیم نمایشگاه کتاب با یک کولهپشتی کتاب برمیگشتیم. میرفتیم و کتابهای جدید میدیدیم. یعنی وارد هر غرفهای که میشدیم، غرفه آشنایی اگر بود سه چهار تا کتاب که تازه درآمده بود را میخریدیم. اما امسال میتوانم بگویم که واقعا تک و توک بود. یعنی با یک مشمع کوچولو هم میشد برگشت خانه.
نه. متاسفانه. این کتاب سال ۸۵ درآمد و سال ۸۶ توقیف شد. خیلی هم ناشر تلاش کرد که توقیف کتاب را از بین ببرد و صحبت کند با ارشاد. دلیلی نداشت برای توقیف کتاب. متاسفانه رایزنی به جایی نرسید. کتاب چاپ سوم توقیف شد. متاسفانه الان در نمایشگاه کتاب هیچ کدام از کتابهای من نیست. دو مجموعه قبلیام هم نیست. هیچ کدام در بازار نیست. ولی میبینم خودم که در راسته خیابان انقلاب زیراکس آن را کنار خیابان میفروشند با قیمت بالاتر. اما خبر جذابتر برای خودم شاید این باشد که ژانویه کتاب من، عقرب، به فرانسه ترجمه شد، پاریس درآمد این کتاب و هفته پیش هم این کتاب به کردی ترجمه شد و درآمد در اربیل، یکی از شهرهای کرد عراق آنجا چاپ شده.
راستش دلیل توقیف را اصلا نگفتند. ولی عبارت و جمله و پاراگراف نبوده. همان حال و هوای کلی رمان مد نظرشان بوده که توقیف کردند. ولی باز در همان حال وهوای کلی هم به من توضیحی ندادند. فقط تلفنی به ناشر گفته بودند که این کتاب مجوزش را پس بیاورند به وزارت ارشاد که ناشر هم همین کار را کرد.
من خودم چون سرباز بودم دوران جنگ، نگاه خودم خیلی واقعگرایانه بوده، تجربه شخصی خودم بوده. بعد هم واقعا با دیده احترام نگاه میکنم به اتفاقاتی که در هر مقطع تاریخی در مملکتم میافتد. اما خب نویسندهها و هنرمندان حساسیتهای متفاوتی دارند. ما گاهی اوقات انگشت میگذاریم روی استثناها. گاهی اوقات یک چیزی را خیلی زیر ذرهبین میگیریم و به دیگران نشان میدهیم. این ویژگی یک هنرمند و یک نویسنده است. اما گاهی اوقات چیزی که زیر ذرهبین میرود یا تاکید میشود رویش و یا از نگاه دیگری و زاویه دیگری روایت میشود، با نظرات غالبی که در کل جامعه هست شاید همخوانی نداشته باشد یا برایشان جذاب نباشد. من واقعا دلیلش را نمیدانم. ولی فقط میتوانم بگویم که من خیلیخیلی سعی کردم در این کار خیلی واقعگرایانه به واقعه جنگ نگاه کنم. هر چند که من، یکی دو جا هم گفتهام، رمان من بسترش جنگ است. من در مورد یک انسان در مورد یک آدم قصه نوشتهام. پس زمینه میتواند هر چه باشد. من پسزمینه داستانم را جنگ انتخاب کردهام. ولی واقعا دغدغه من دغدغه یک انسان است.
این شرایط پیش آمده برای کسانی که میشود گفت دارند از این راه کاسبی میکنند. خود نویسندهها و ناشران و کسان دیگر که صاحب آن اثر هستند این کار را نمیکنند. احتمالا برای آنها جرم هم خواهد داشت. اما کسان دیگری که شاید هیچ ربطی هم به ادبیات و هنر نداشته باشند کتابهایی را که میبینند توقیف میشود، یا کتابهایی که توجه زیادی میشود، زیراکس میکنند با همین تکنیکی که شما گفتید. چون میبینند که کسی به راحتی میتواند در خانه خودش یک دستگاهی بگذارد و این را تکثیر کند. با کیفیت بالا، پایین و همه جوره هست. این خودش یک امکان مثبت است. اما از طرف دیگر هم هیچ حقی به ناشر یا مشخصا به نویسنده تعلق نمیگیرد. من فکر میکنم که شاید الان چند هزار نسخه از کتاب من و دیگران در بازار تکثیر شده و فروخته شده، در حالی که نویسندهای که از این راه دارد امرار معاش میکند و درآمد دارد، صفر خواهد بود. خود کل پدیده مثبت است. یعنی این که ما تکنولوژی داشته باشیم که بتوانیم خیلی سریع و گسترده به چاپ و تکثیر بپردازیم. همان طور که در اربیل عراق اتفاق افتاد. جالب است که کتاب من در عرض دو سه هفته درآمد. یعنی کتاب چاپ دیجیتالی شد با جلد خیلی زیبا و فونت زیبا و خیلی سریع کتاب درآمد و رونمایی شد و من هفته پیش آنجا بودم، کتاب را گرفتم و آمدم. این خودش خب خیلی امکان زیادی است. اما اینجا خود ناشر این کار را نمیکند. یعنی حق ندارد این کار را بکند. یا خود نویسنده. چون این جرم میشود برای نویسنده و ناشر. اما دیگرانی که خیلی مشخص نیست چه کسانیاند، یک مافیای این گونه هم هست که این کتابها را تکثیر میکنند و درآمدهای خوبی هم کسب میکنند. چون کتابها خواهان زیاد دارد.
نگاه من همیشه مثبت است. من چون خودم هم دانشگاه درس میدهم در دانشگاه هنر، واحد داستاننویسی، سینما تئاتر، داستاننویسی درس میدهم، خودم هم کلاسهایی دارم، کلاسهای خصوصی که برگزار میشود و هر کلاس هم بیست تا سی تا شاگرد هست و ده سالی که تدریس میکنم، شاگردان زیادی داشتم. خوشبختانه میبینم ادبیات دارد راه خودش را میرود. یک مقاطعی هست که حالا یک فشارهایی هست و یک محدودیتهایی هست. اما میبینم با این که کتابها و داستانهایی چاپ نمیشود، اما میبینم که دارد تولید میشود. داستانهای خوبی نوشته میشود. فکر میکنم اینها به هر حال مجال پیدا خواهند کرد و چاپ خواهند شد.
برای آگاه شدن از حال و هوای نمایشگاه امسال به سراغ یک ناشر و یک نویسنده رفتهایم. اول به غرفه محسن باقرزاده، مدیر انتشارات طوس در نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران در تهران، سر میزنیم.
- رادیوفردا: آقای باقرزاده، فضای امسال نمایشگاه، حال و هوایش چگونه بوده تا حالا؟
محسن باقرزاده: فضایی است بسیار پر ازدحام و پرمراجعه. به جز این که یک کمی از رفاههایی که عبارت از پارکینگ و درهای ورودی بود، اینها کمتر شده است. تنها غرفهها در محل شبستان قرار دارد. شبستان ساختمانی از نظر معماری اسلامی بسیار زیبا ساخته شده، تزئینات زیبایی، ولی سقفها خیلی کوتاه است. جمعیت زیادی که به این شبستان میآیند، باعث آلودگی هوا و سنگینی هواست. به ویژه که تهویهها نمیدانم کار میکند و اگر کار میکند، بسیار جوابگو نیست. فقط هوا زمانی است که درهای ورودی و خروجی باز است. ولی اصلا پاسخگوی هوا نیست.
نمایشگاه برحسب حروف الفبا برگزار میشود. هر سال این حروف الفبا... فرض بفرمایید اگر شما در ورودی حرف «آ» شروع شود تا حرف «ی» سال بعد جا را عوض میکنند. یعنی حرف «ی» جای «الف» را میگیرد و همین طور میآید. ولی به ناشرانی که به هر حال میتوانند اعمال نفوذ کنند برای این که جای خوبی قرار گیرند، آن که حرف الف است یک [کلمه] موسسه جلوی اسمش میآید و او میرود در حرف «میم» که جای خوبی است. تعدادشان هم کم نیست و عدهای هستند که در یک فضای بزرگتری که هر سال در همان جا استقرار دارند. هیچ الفبایی هم آنجا شاملشان نمیشود.
- نسبت به سالهای قبل علاوه بر اینها میزان بازدیدکننده و تسهیلات چه طور است؟
مراجعین بسیار زیاد است و افراد نمیتوانند به راحتی از همه غرفهها دیدن کنند. بعضیها و سازمانهای دانشگاهی که میخواهند کتاب برای کتابخانههایشان بخرند، با فهرستهایی که از قبل تهیه کردهاند و شمارههای غرفه و راهرو را میدانند، به غرفههای مورد نظرشان وارد میشوند. ولی آن چه که مهم است در فضای خارج از شبستان، فضای باز هست و چند پارکینگ که در داخل آنها چادرهایی تعبیه کردهاند، که کتابهای کمکدرسی و کتابهای دانشگاهی میفروشند و کودکان میفروشند، آنها وجود دارد. در یک خیابانی که از ضلع شمالی به جنوبی در ورودی راه است این یک خیابان فکر میکنم عرضاش حدود چهار متر، سه متر و نیم باید باشد، اینجا هم محل عبور عابران پیاده است و هم سواره. سوارهها این طور است که یک سری ماشینهای ون بهشان میگویند، حالت مینیبوس کوچکی دارد که صندلیهای بسیار فاصلههایشان هم کم است، مردم را به طور رایگان از در جنوبی که وارد میشوند میآورد به طرف جلوی شبستان. که آنجا دور میزنند. این کار تعدادشان هم زیاد است و در رفت و آمد هستند که تماشاچیها را جا به جا میکنند. یک کاری که آدم هر آن احساس خطر میکند ولی خوشبختانه اتفاق نیفتاده، این است که آن قدر این ماشینها فاصلههایشان با جمعیت کم است یعنی پشت سر اینها حرکت میکنند و ناگزیر هی بوق زدن و این که راه بتوانند باز کنند بروند مسافران را پیاده کنند و باز سری دیگر سوار کنند و بیایند.
- عیب برگزاری نمایشگاه را در مصلی گفتید. هنرش چه؟ نکته مثبتی هم دارد؟
البته. هنرش این است که این در مرکز شهر قرار دارد. دسترسی به ایستگاههای اتوبوس که شمال و جنوب و غرب و شرقش هم که به اتوبانها میخورد، رفت و آمد دارند. به مترو دسترسی دارد. هم در شمال و هم در جنوب. این بسیار خوب است. ولی محسنات نمایشگاه بینالمللی که در گذشته نمایشگاه کتاب آنجا برگزار میشد، این بود که در یک فضای دلپذیر بود، دار و درخت داشت، چمنکاری داشت، نیمکت، و فضایی بود که مردم میتوانستند آنجا اطراق کنند، بنشینند، احیانا آنها که برای تماشا آمده بودند، حالت پیکنیکوار داشتند. سالنها سولههایی بود با سقفهای بلند ششهفت متری. اینها جدا از هم با فاصله که در سالنی چه الفبایی و چه دانشگاهی تنظیم شده بود و مردم از یک راه که وارد میشدند از در دیگر خارج میشدند. اگر میخواستند ادامه میدادند به یک سالن دیگر میرفتند و در فضای باز بودند. میگشتند دومرتبه خستگی درمیکردند و دومرتبه میرفتند. این حسنش است آنجا. ولی دسترسی به اتوبان و شلوغی و ترافیک هم مسئله بود. و از مترو هم فعلا خبری نبود.
- شما ناشر انتشارات طوس هستید. مشکلات ممیزی و سانسور امسال چگونه بود؟
این که دیگر به قول معروف بحث تازهای نیست. این ممیزی و سانسور از دیرباز بوده. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. منتهی در هر دورانی فراز و نشیبهایی داشته. یقینا در این ششهفت سال اخیر خیلی شدیدتر شده. بهویژه روی ادبیات داستانی و بعضی مسائل دیگر سختگیریهایی هست و خود آقایان هم هیچ کتمانی ندارند. میگویند بله ما ممیزی داریم و اعتقاداتمان هست که به هر حال بعضی مسائل وارد کتابها نباشد.
- بیستم دیماه سال گذشته یک نهاد حکومتی به نام «اندیشکده راهبردی امنیت نرم» انتشارات نی، چشمه، کویر، عطایی، روشنگران، ققنوس و اختران را «برانداز» معرفی کرد. این گونه برخورد روی ارائه یا عدم ارائه کتابهای این ناشران اثر گذاشته؟
این اسامی که شما بردید همین آقایان غرفههایشان در محل برگزاری نمایشگاه وجود دارد. در عوض چند ناشر دیگر نیست. البته بله، اختران و آگه، آگاه نیستند. حالا به میل خودشان یا دقیق اطلاعرسانی نشده یا جلوگیری کردند، من نمیدانم.
- این گزارشها درست است که مثلا از فروش همه کتابهای علیاشرف درویشیان، نویسنده، جلوگیری شده؟
این را من هم شنیدهام. حالا دیگر ناشرش نمیتواند چاپ کند، ظاهرا یا چاپ کرده و نمیتواند عرضه کند. ولی از ناشر سوال نکردم.
- تنوع کتابهایی که در این شرایط وجود دارد، آیا برای مراجعین راضیکننده بوده تا حدی؟
مراجعهکنندهها به هر حال به این غرفههایی که اسم بردید رفتند و کتابهایشان را حتما تهیه کردهاند. ولی بحث بر سر این است که هر کدام این کتابهایی که منتشر شده، چقدر با دستنوشته اولیه مترجم یا نویسنده مطابقت دارد. این چیزی نیست که دقیق آدم بتواند پی ببرد و باید با تکتک مترجمان و نویسندههای آنها آدم صحبت کند که خب این کتاب تو را چه قدر سانسور کردهاند؟ از طرفی من دو سال پیش در میزگردی که در محل برگزاری نمایشگاه بود راجع به چاپ و کتاب صحبت میشد، من گفتم این دنیای کامپیوتر کارایی عجیبی میکند. این جوانها هم که با این ذوق و ابتکاراتی که دارند و فرصتهایی که پشت کامپیوتر دارند و جستجو میکنند، خب... حدود صد و پنجاه شصت کتاب در سه سال قبل که اینها مجوز نگرفته بودند، در یک دو تا سیدی فشرده در میدان انقلاب و اطراف آن میفروختند. خب یک چنین وضعی هم هست. یعنی همان کتابهایی که در سانسور بود، آنها در بازار بود. من اینها را عینا گفتم. خود آقایان هم میدانند و پنهان نیست. ولی این قدر گسترده است که نظارت بر تمام اینها گاهی امکانپذیر نیست.
- نکته مثبت نمایشگاه امسال چه بود؟
چندین سال است که دختران بعد از انقلاب به مراتب از قبل از انقلاب در مورد کار فرهنگی خیلی فعالترند. ما تعداد زیادی از بانوان را میشناسیم و میبینیم که ناشر شدهاند، فروشنده شدهاند. میآیند در غرفهها کمک میکنند و این خیلی خوب است. در گذشته اصلا چنین چیزی نبود. یک دختری بود اگر میرفت درس میخواند بعد هم در خانهاش بود یا جای دیگر. ولی اینها از نظر بازار کار خیلی جای خیلی از آقایان را گرفتهاند.
- امسال آیا کتابهایی بود که توجه ناقدان را جلب کرد بعد از ارائهاش در نمایشگاه کتاب، یا پیش از آن؟
حالا باید منتظر بود که انعکاسش را در رسانهها آدم بشنود و بخواند. برای این که هنوز من ندیدم که کتابی برای اولین بار آمده باشد که خیلی بحثبرانگیز باشد یا جدید باشد. یا چون مجالی ما نکردیم که بتوانیم از غرفههای همکاران بازدید کنیم و بعد امکان ندارد. چون ازدحام این قدر در این غرفهها زیاد است که گاهی صفهای طولانی میایستند که بتوانند کتاب مورد نظرشان را بگیرند و پولش را پرداخت کنند. پول هم اکثرا به خاطر بانکها با کارت است. گاهی این کارتها آن قدر زیاد شده که گاهی راه نمیدهد. چند دقیقهای باید صبر کنند که این کارتخوانها جواب بدهد. یک چنین مشکلاتی هم هست در کنار این کارهای مدرنیزه شدن کارهای بانکی. چون ازدحام این قدر در این غرفهها زیاد است که خیلی با دشواری بوده.
***
برای بررسی کیفیت کتابهای ارائه شده در بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران میرویم به سراغ حسین مرتضاییان آبکنار، نویسنده ۴۴ ساله داستان بلندی به نام «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک»، نوشتهای عاری از تصویرهای رایج قهرمانهای آماده شهادت، قهرمانانی بدون هیچ ترس و شک درباره پدیده جنگ. برگرفته از تجربههای واقعی نویسنده در دوران جنگ هشتساله ایران و عراق در جامعه سرباز که انتشار کتابش در سال ۱۳۸۵ او را در جایگاه نهایی نامزد جایزه ادبیات دفاع مقدس جای داد. اما با جابهجاییها در وزارت ارشاد مجوز آن باطل شد. از دو مجموعه داستان قبلی او «عکس فرانسوی» از نشر قصه و «کنسرت تارهای ممنوعه» از نشر آگاه هم در نمایشگاه خبری نبود. چون مجوز تجدید چاپ به آنها داده نشده بود.
- آقای مرتضاییان آبکنار، وضعیت نمایشگاه کتاب امسال در تهران چگونه بود؟
حسین مرتضاییان آبکنار: راستش من یک بار بیشتر نرفتم نمایشگاه. تقریبا شلوغ بود. ولی چند تا از ناشران قدیمی مثل نشر آگاه و اختران غیبت داشتند. گویا نتوانستند بیایند برای نمایشگاه. استقبال مردم طوری که من از دیگران هم شنیدم، از دوستانی که اهل کتاب هستند، میگفتند خیلی راضی نبودند. از کتابها. کتاب جدیدی امسال خیلی درنیامده. ما هر سال نمایشگاه میرفتیم شوقمان این بود که یک کولهبار کتاب بخریم و برگردیم. همیشه هم با کولهپشتی میرفتیم. ولی واقعا فکر میکنم دست خالی برگشتیم اکثر ما.
- نشر آگاه و اختران را که نام بردید، میدانید که چرا غایب بودند؟
گفتند که مجوز نشرشان باطل شده. دلیلش را نمیدانم، ولی قبلش هم چند ناشر تذکراتی گرفته بودند بابت مسائل ممیزی، ولی خب مثل این که رفع شد آن اشکالی که موجود بود. نشر خوبی بودند اکثر اینها و خوشبختانه در نمایشگاه بودند. هرچند که غرفههایشان کوچک بود. مثل نشر نیلوفر، نشر ققنوس خوشبختانه امسال در نمایشگاه حضور داشتند. ولی خب غرفهشان کوچک بود.
- مشخصه شیوه اعمال مقررات ممیزی چگونه است اخیرا؟
ناشران کتاب میفرستند برای ارشاد که مجوز بگیرند، یک خرده سختتر شده و گویا با ناشران در واقع این طور برخورد میشود که کتابی را به ارشاد ببرند که خیلی مشکل نداشته باشد یا اصلا مشکل نداشته باشد. یا اگر کتابی مشکل داشته باشد، از منظر وزارت ارشاد خوب این پوئن منفی است برای ناشر.
- با این اوصاف اینها را بگذاریم کنار، میزان تنوع موجود در عنوانهای کتاب تا چه حد بازدیدکنندگان را جذب نمایشگاه میکند؟
ولله خود من که غرفهها را نگاه میکردم، اولا ناشران دولتی خیلی زیاد بودند. ناشران خصوصی، ناشرانی که با سرمایه خودشان دارند کار میکنند، یک آدمهای کمبضاعت هستند و کتابهای ادبی، فلسفی، کتابهای این گونه که مورد علاقه ما هستند و درمیآورند، اینها بسیار اندکاند. من توی این حروف الفبا که حرکت میکردم، لیستها را که نگاه میکردم اکثر نشرها را من نمیشناختم. نشرهایی بودند که کتابهای خاص در حوزه ادبیات و چیزهایی که خود من علاقه داشتم چاپ میکردند. خیلیهایشان را نمیشناختم. دایره فعالیتشان را نمیدانم چقدر است. از جلوی خیلی از غرفهها رد شدم. ولی فقط حدودا ده تا غرفه بود که من توانستم جلویش بایستم و کتابها را نگاه کنم. کتابفروشیهای بهتری بودند. ولی اکثریتش کتابهایی بودند که هم ناشرانشان فعالیتهای کمی دارند و هم این که فعالیتشان در حوزه نشر آثار دولتی و اینهاست.
- یعنی کماکان این انتقاد که میشد پابرجاست که در زمینه ادبیات خلاقه و مثلا فلسفه مشکل وجود دارد؟
بله. دقیقا. در واقع یکی از مشکلاتی که داریم این است که ادبیاتی که در داخل تولید میشود، نه صرف ادبیات، تولید فکر یا آثار ادبی داخل اینها معمولا با مشکل... ترجمه مشکلش کمتر است. ولی آثاری که مولفان ایرانی مینویسند، کتابها خیلیخیلی کم گیر میآید و با تاخیر درمیآید. یک وقفه طولانی شده که اصلا خوشایند نیست متاسفانه.
- یعنی مشکلات بهویژه در زمینه داستان و رمان و شعر است؟
داستان، رمان، شعر، فلسفه و همین طور که پایینتر میآییم کتابهای ترجمه است. رمانهای خارجی، داستانهای خارجی و چیزهایی از این دست. خیلیخیلی امسال میزان این کتابها کم بود در نمایشگاه. کار تجدید چاپی چند تا بود، ولی کار چاپ اول خیلیخیلی کم بود.
- در دورههای سابق، از سال قبل گرفته تا چهار سال پیش، هشت سال پیش، ده سال پیش، تفاوت محسوسی میبینید؟
خیلی زیاد. هفت هشت ده سال پیش خیلی رونق داشت. میگویم واقعا وقتی ما میرفتیم نمایشگاه کتاب با یک کولهپشتی کتاب برمیگشتیم. میرفتیم و کتابهای جدید میدیدیم. یعنی وارد هر غرفهای که میشدیم، غرفه آشنایی اگر بود سه چهار تا کتاب که تازه درآمده بود را میخریدیم. اما امسال میتوانم بگویم که واقعا تک و توک بود. یعنی با یک مشمع کوچولو هم میشد برگشت خانه.
- فرصتی پیدا شده که آخرین کتاب خودتان «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک» در نمایشگاه عرضه شود؟
نه. متاسفانه. این کتاب سال ۸۵ درآمد و سال ۸۶ توقیف شد. خیلی هم ناشر تلاش کرد که توقیف کتاب را از بین ببرد و صحبت کند با ارشاد. دلیلی نداشت برای توقیف کتاب. متاسفانه رایزنی به جایی نرسید. کتاب چاپ سوم توقیف شد. متاسفانه الان در نمایشگاه کتاب هیچ کدام از کتابهای من نیست. دو مجموعه قبلیام هم نیست. هیچ کدام در بازار نیست. ولی میبینم خودم که در راسته خیابان انقلاب زیراکس آن را کنار خیابان میفروشند با قیمت بالاتر. اما خبر جذابتر برای خودم شاید این باشد که ژانویه کتاب من، عقرب، به فرانسه ترجمه شد، پاریس درآمد این کتاب و هفته پیش هم این کتاب به کردی ترجمه شد و درآمد در اربیل، یکی از شهرهای کرد عراق آنجا چاپ شده.
- آیا علت توقیف آخرش مشخص شد؟ یعنی مثلا عبارات، واژهها یا جملههایی بوده یا کل روحیه کتاب بوده که باعث توقیف شده؟
راستش دلیل توقیف را اصلا نگفتند. ولی عبارت و جمله و پاراگراف نبوده. همان حال و هوای کلی رمان مد نظرشان بوده که توقیف کردند. ولی باز در همان حال وهوای کلی هم به من توضیحی ندادند. فقط تلفنی به ناشر گفته بودند که این کتاب مجوزش را پس بیاورند به وزارت ارشاد که ناشر هم همین کار را کرد.
- یعنی نگاه غیررسمی و غیر حکومتی به جنگ و نگاهی که از نظر خود شما واقعگرایانهتر بوده؟
من خودم چون سرباز بودم دوران جنگ، نگاه خودم خیلی واقعگرایانه بوده، تجربه شخصی خودم بوده. بعد هم واقعا با دیده احترام نگاه میکنم به اتفاقاتی که در هر مقطع تاریخی در مملکتم میافتد. اما خب نویسندهها و هنرمندان حساسیتهای متفاوتی دارند. ما گاهی اوقات انگشت میگذاریم روی استثناها. گاهی اوقات یک چیزی را خیلی زیر ذرهبین میگیریم و به دیگران نشان میدهیم. این ویژگی یک هنرمند و یک نویسنده است. اما گاهی اوقات چیزی که زیر ذرهبین میرود یا تاکید میشود رویش و یا از نگاه دیگری و زاویه دیگری روایت میشود، با نظرات غالبی که در کل جامعه هست شاید همخوانی نداشته باشد یا برایشان جذاب نباشد. من واقعا دلیلش را نمیدانم. ولی فقط میتوانم بگویم که من خیلیخیلی سعی کردم در این کار خیلی واقعگرایانه به واقعه جنگ نگاه کنم. هر چند که من، یکی دو جا هم گفتهام، رمان من بسترش جنگ است. من در مورد یک انسان در مورد یک آدم قصه نوشتهام. پس زمینه میتواند هر چه باشد. من پسزمینه داستانم را جنگ انتخاب کردهام. ولی واقعا دغدغه من دغدغه یک انسان است.
- گفتید که کتابتان به فرانسه ترجمه شده، در پاریس به فروش میرسد و همین طور به کردی ترجمه شده، در اربیل منتشر شده. سالها پیش موقعی که کامپیوتر شخصی به بازار آمد در غرب این بحث به شدت باز شد که کار چاپ و نشر و انتشار آسانتر میشود و هرکس برای خودش میتواند یک چاپخانه و یک قطب توزیع داشته باشد. حدود سه دهه پیش. که تازه اینترنت و ایمیل و وبسایت و وبلاگ نبود. با توجه به این که میگویید زیراکس این کتابهایی را که اجازه چاپ نمیدهند در راسته خیابان انقلاب میفروشند، پس این پیشبینی در مورد ایران به ویژه محقق شده؟
این شرایط پیش آمده برای کسانی که میشود گفت دارند از این راه کاسبی میکنند. خود نویسندهها و ناشران و کسان دیگر که صاحب آن اثر هستند این کار را نمیکنند. احتمالا برای آنها جرم هم خواهد داشت. اما کسان دیگری که شاید هیچ ربطی هم به ادبیات و هنر نداشته باشند کتابهایی را که میبینند توقیف میشود، یا کتابهایی که توجه زیادی میشود، زیراکس میکنند با همین تکنیکی که شما گفتید. چون میبینند که کسی به راحتی میتواند در خانه خودش یک دستگاهی بگذارد و این را تکثیر کند. با کیفیت بالا، پایین و همه جوره هست. این خودش یک امکان مثبت است. اما از طرف دیگر هم هیچ حقی به ناشر یا مشخصا به نویسنده تعلق نمیگیرد. من فکر میکنم که شاید الان چند هزار نسخه از کتاب من و دیگران در بازار تکثیر شده و فروخته شده، در حالی که نویسندهای که از این راه دارد امرار معاش میکند و درآمد دارد، صفر خواهد بود. خود کل پدیده مثبت است. یعنی این که ما تکنولوژی داشته باشیم که بتوانیم خیلی سریع و گسترده به چاپ و تکثیر بپردازیم. همان طور که در اربیل عراق اتفاق افتاد. جالب است که کتاب من در عرض دو سه هفته درآمد. یعنی کتاب چاپ دیجیتالی شد با جلد خیلی زیبا و فونت زیبا و خیلی سریع کتاب درآمد و رونمایی شد و من هفته پیش آنجا بودم، کتاب را گرفتم و آمدم. این خودش خب خیلی امکان زیادی است. اما اینجا خود ناشر این کار را نمیکند. یعنی حق ندارد این کار را بکند. یا خود نویسنده. چون این جرم میشود برای نویسنده و ناشر. اما دیگرانی که خیلی مشخص نیست چه کسانیاند، یک مافیای این گونه هم هست که این کتابها را تکثیر میکنند و درآمدهای خوبی هم کسب میکنند. چون کتابها خواهان زیاد دارد.
- اگر بخواهیم این گفتوگو را با یک نکته مثبت و امیدوارکننده به نمایشگاه نشر و چاپ و کتاب در ایران پایان دهیم، شما چه نکتهای دارید که اضافه کنید؟
نگاه من همیشه مثبت است. من چون خودم هم دانشگاه درس میدهم در دانشگاه هنر، واحد داستاننویسی، سینما تئاتر، داستاننویسی درس میدهم، خودم هم کلاسهایی دارم، کلاسهای خصوصی که برگزار میشود و هر کلاس هم بیست تا سی تا شاگرد هست و ده سالی که تدریس میکنم، شاگردان زیادی داشتم. خوشبختانه میبینم ادبیات دارد راه خودش را میرود. یک مقاطعی هست که حالا یک فشارهایی هست و یک محدودیتهایی هست. اما میبینم با این که کتابها و داستانهایی چاپ نمیشود، اما میبینم که دارد تولید میشود. داستانهای خوبی نوشته میشود. فکر میکنم اینها به هر حال مجال پیدا خواهند کرد و چاپ خواهند شد.