راب اصغر، استاد روابط بینالملل در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، در تحلیلی که در بخش دیدگاههای شبکه خبری سیانان به چاپ رسیده ضمن نقد این نظریه که آمریکا را در برابر اقتصادهای رو به رشدی مثل چین و هند رو به افول میداند، تاکید میکند که این کشورها هنوز فاصله زیادی با آمریکا دارند و قضاوتهای عجولانه و هراسآمیز در مورد افول آمریکا نه واقعیت، بلکه افسانهاند.
نویسنده در مقدمه تحلیل خود یادآوری میکند که به گفته برخی از اقتصاددانها چین طی یک دهه آینده به بزرگترین اقتصاد جهان بدل خواهد شد و هند شاهد چنان رشدی است که جمعیت طبقه متوسط آن از کل جمعیت آمریکا بیشتر است. یک چنین مواردی پایه استدلال کسانی قرار گرفته که با پیشبینیهای عجولانه و هراسافکنانه از افول آمریکا حرف میزنند.
راب اصغر اشاره میکند که چین و هند هر دو اقتصادهای بزرگ و رو به رشد و صاحب پیشرفتهترین فناوریها هستند، اما طبق آمارهای ارائه شده در گزارش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، از نظر درآمد متوسط سرانه چین در مقام ۱۲۵ و هند در مقام ۱۶۲ قرار دارد. هنوز هم این دو کشور نمیتوانند آب آشامیدنی، بهداشت و مواد غذایی سالم را برای بخش وسیعی از جمعیت خود تامین کنند.
هر دو کشور چین و هند با چالشهای بزرگی در زمینه مسائل زیستمحیطی و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی روبهرو هستند و از نظر تامین نیازهای شهروندان و استانداردهای زندگی هنوز هم با کشوری مثل آمریکا فاصله فراوانی دارند، چه رسد به سطح زندگی و رفاه متداول در اروپای غربی و شمالی. و اگر ما عواملی نظیر برتریهای فرهنگی و علمی را در نظر بگیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که آمریکا هنوز هم در این عرصهها با فاصله بسیار زیادی از قدرتهای رو به رشد جلوتر است.
به اعتقاد نویسنده، بسیاری از کشورهای آسیایی نتوانستهاند خود را با عناصر و پیامدهای روند «جهانی شدن» انطباق دهند و با وجود رشد اقتصادی چشمگیر طی دهههای اخیر، از بسیاری لحاظ هنوز فاقد ظرفیتهای لازم برای همگامی با این روند هستند. این وضعیت آنها را با مشکلات و تناقضات بسیار جدی روبهرو کرده است. برای مثال، ایران و پاکستان دو نمونه برجسته از کشورهایی هستند که پس از یک دوره سریع مدرنسازی، دچار رکود و عقبگرد شدند، چون عوامل فرهنگی و اجتماعی گذشتهگرا در این جوامع قدرت و نفوذ فراوانی دارند.
تحولاتی که در عرصه اقتصاد طی چند دهه اخیر روی داده سرنوشتساز نخواهند بود. آن چه در طولانیمدت باید مبنای تحلیل ما از میزان پیشرفت جوامع قرار بگیرد فرهنگ، ساختارها و سنتهای مدنی آنهاست. اگر به چین یا هند با دقت نگاه کنیم، میبینیم که اندیشهها و سنتهای درونگرایانهای مثل آموزههای لائوتسه یا مهاتما گاندی که هر دو به نوعی مخالف نوآوری، استقلال فردی و مصرفگرایی هستند، هنوز در این کشورها ریشه دارد.
راب اصغر در ادامه تحلیل خود در بخش دیدگاههای شبکه خبری سیانان تاکید میکند که بهترین راه پیشرفت آمریکا تاکید بر معیارهای آمریکایی و تداوم آن مسیری است که برای شهروندان این کشور و بسیاری از مردم جهان مطلوبترین روش زندگی و اداره امور جامعه تلقی میشود. آمریکا صاحب ویژگیهای فرهنگی و جمعیتی است که خوب یا بد هنوز هم در نوع خود منحصربهفردند.
فرهنگ آمریکا همواره مشتاق نوآوری و پذیرش مهاجران جدیدی بوده که این جامعه را متحول کردهاند. در کنار آن زیرساختهای نیرومند علمی و تحقیقاتی همیشه بهترین استعدادها را به خود جلب کرده و به این خاطر به نسبت سایر ملل همواره در زمینه نوآوریهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پیشتاز بوده است.
کشورهای رو به رشدی نظیر چین یا هند البته اگر بتوانند از سرنوشت مشابه با اتحاد شوروی و یا ایران قبل از انقلاب پرهیز کنند، برای بدل شدن به ابرقدرتی نظیر آمریکا ابتدا باید پیشرفتهای اقتصادی خود را در کل جامعه توسعه داده و تحکیم کنند. چنین کاری مستلزم آن است که از نظر فرهنگی و اجتماعی نیز این جوامع توسعهیافته و حالتی متوازن پیدا کنند.
طی چنین روندی ساده نیست و موفقیت در آن هیچ تضمینی ندارد. شاید کشورهای شرقی در زمینه اقتصاد بازار آزاد حتی از آمریکا نیز بهتر شوند، ولی چنین تحولی مسلما هزینه گزافی برای آنها در برخواهد داشت. سرنوشت چنین تحولی در کشورهای شرقی را چگونگی حل تضاد بنیانی بین فردگرایی و نوخواهی با اجتماعگرایی و مرکزمداری روشن خواهد کرد.
راب اصغر در پایان تحلیل خود نتیجهگیری میکند که آمریکا ثابت کرده که در حل معضلات خود و انجام اصلاحات اقتصادی و سیاسی میتواند بسیاری بیپروا و در نتیجه موفقیتآمیز عمل کند. در عین حال اگر آینده جهان در گرو کاربست روشهایی است که اکثر آنها محصول تجارب آمریکاست شکی نیست که خود آمریکا میتواند بهتر از سایرین در این بازی شرکت کند.
نویسنده در مقدمه تحلیل خود یادآوری میکند که به گفته برخی از اقتصاددانها چین طی یک دهه آینده به بزرگترین اقتصاد جهان بدل خواهد شد و هند شاهد چنان رشدی است که جمعیت طبقه متوسط آن از کل جمعیت آمریکا بیشتر است. یک چنین مواردی پایه استدلال کسانی قرار گرفته که با پیشبینیهای عجولانه و هراسافکنانه از افول آمریکا حرف میزنند.
راب اصغر اشاره میکند که چین و هند هر دو اقتصادهای بزرگ و رو به رشد و صاحب پیشرفتهترین فناوریها هستند، اما طبق آمارهای ارائه شده در گزارش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، از نظر درآمد متوسط سرانه چین در مقام ۱۲۵ و هند در مقام ۱۶۲ قرار دارد. هنوز هم این دو کشور نمیتوانند آب آشامیدنی، بهداشت و مواد غذایی سالم را برای بخش وسیعی از جمعیت خود تامین کنند.
هر دو کشور چین و هند با چالشهای بزرگی در زمینه مسائل زیستمحیطی و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی روبهرو هستند و از نظر تامین نیازهای شهروندان و استانداردهای زندگی هنوز هم با کشوری مثل آمریکا فاصله فراوانی دارند، چه رسد به سطح زندگی و رفاه متداول در اروپای غربی و شمالی. و اگر ما عواملی نظیر برتریهای فرهنگی و علمی را در نظر بگیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که آمریکا هنوز هم در این عرصهها با فاصله بسیار زیادی از قدرتهای رو به رشد جلوتر است.
به اعتقاد نویسنده، بسیاری از کشورهای آسیایی نتوانستهاند خود را با عناصر و پیامدهای روند «جهانی شدن» انطباق دهند و با وجود رشد اقتصادی چشمگیر طی دهههای اخیر، از بسیاری لحاظ هنوز فاقد ظرفیتهای لازم برای همگامی با این روند هستند. این وضعیت آنها را با مشکلات و تناقضات بسیار جدی روبهرو کرده است. برای مثال، ایران و پاکستان دو نمونه برجسته از کشورهایی هستند که پس از یک دوره سریع مدرنسازی، دچار رکود و عقبگرد شدند، چون عوامل فرهنگی و اجتماعی گذشتهگرا در این جوامع قدرت و نفوذ فراوانی دارند.
تحولاتی که در عرصه اقتصاد طی چند دهه اخیر روی داده سرنوشتساز نخواهند بود. آن چه در طولانیمدت باید مبنای تحلیل ما از میزان پیشرفت جوامع قرار بگیرد فرهنگ، ساختارها و سنتهای مدنی آنهاست. اگر به چین یا هند با دقت نگاه کنیم، میبینیم که اندیشهها و سنتهای درونگرایانهای مثل آموزههای لائوتسه یا مهاتما گاندی که هر دو به نوعی مخالف نوآوری، استقلال فردی و مصرفگرایی هستند، هنوز در این کشورها ریشه دارد.
راب اصغر در ادامه تحلیل خود در بخش دیدگاههای شبکه خبری سیانان تاکید میکند که بهترین راه پیشرفت آمریکا تاکید بر معیارهای آمریکایی و تداوم آن مسیری است که برای شهروندان این کشور و بسیاری از مردم جهان مطلوبترین روش زندگی و اداره امور جامعه تلقی میشود. آمریکا صاحب ویژگیهای فرهنگی و جمعیتی است که خوب یا بد هنوز هم در نوع خود منحصربهفردند.
فرهنگ آمریکا همواره مشتاق نوآوری و پذیرش مهاجران جدیدی بوده که این جامعه را متحول کردهاند. در کنار آن زیرساختهای نیرومند علمی و تحقیقاتی همیشه بهترین استعدادها را به خود جلب کرده و به این خاطر به نسبت سایر ملل همواره در زمینه نوآوریهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پیشتاز بوده است.
کشورهای رو به رشدی نظیر چین یا هند البته اگر بتوانند از سرنوشت مشابه با اتحاد شوروی و یا ایران قبل از انقلاب پرهیز کنند، برای بدل شدن به ابرقدرتی نظیر آمریکا ابتدا باید پیشرفتهای اقتصادی خود را در کل جامعه توسعه داده و تحکیم کنند. چنین کاری مستلزم آن است که از نظر فرهنگی و اجتماعی نیز این جوامع توسعهیافته و حالتی متوازن پیدا کنند.
طی چنین روندی ساده نیست و موفقیت در آن هیچ تضمینی ندارد. شاید کشورهای شرقی در زمینه اقتصاد بازار آزاد حتی از آمریکا نیز بهتر شوند، ولی چنین تحولی مسلما هزینه گزافی برای آنها در برخواهد داشت. سرنوشت چنین تحولی در کشورهای شرقی را چگونگی حل تضاد بنیانی بین فردگرایی و نوخواهی با اجتماعگرایی و مرکزمداری روشن خواهد کرد.
راب اصغر در پایان تحلیل خود نتیجهگیری میکند که آمریکا ثابت کرده که در حل معضلات خود و انجام اصلاحات اقتصادی و سیاسی میتواند بسیاری بیپروا و در نتیجه موفقیتآمیز عمل کند. در عین حال اگر آینده جهان در گرو کاربست روشهایی است که اکثر آنها محصول تجارب آمریکاست شکی نیست که خود آمریکا میتواند بهتر از سایرین در این بازی شرکت کند.