لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۲:۰۶

از خرداد ۴۲ تا بهمن ۵۷؛ درس‌هایی برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی


حدود چند هزار نفر در محرم سال ۱۳۴۲ به خیابان‌ها آمدند و با استفاده از گشایشی که در فضای سیاسی دوران نخست وزیری اسدالله علم بالاخص برای مذهبی‌ها (و کمتر برای ملی‌ها و چپ‌ها) رخ داده بود، تصور می کردند با تحریک احساسات ضد آمریکایی و ضد غربی می‌توانند توده‌ها را با خود همراه کنند. علاوه بر گشایش سیاسی، آنها روی سرخوردگی از نیروهای چپ (حزب توده) و ملی (جبهه‌ی ملی) پس از شکست نهضت ملی در سال ۱۳۳۲ نیز حساب می کردند.

اما نهضت آنها در شامگاه ۱۵ خرداد غروب کرد بدون آن که توده‌ی مردم را به خود جلب کند گرچه اندک روشنفکران مذهبی را با خود همراه ساخته بود (اعضای نهضت آزادی). کسانی که به خیابان‌ها به تظاهرات آمدند عمدتا نیروهای هیئتی دنباله‌ی جریان فدائیان اسلام و برخی دانشجویان مذهبی عضو اولین هسته‌های انجمن‌های اسلامی بودند که می خواستند با اجرای احکام اسلام مدینه‌ی فاضله‌ی خود را بنا کنند.

شاه و رژیم پهلوی باید ۱۵ سال تلاش می کردند تا با اشتباهات مکرر خود و سرکوب ملی‌ها و مارکسیست‌ها بسیاری را به سمت این نیروها که متشکل از جمعی از مردان شیعه‌ی شریعتگرا و خواهان قدرت سیاسی برای پیاده کردن احکام دین و بالا رفتن از پله های قدرت با ردای دین بودند سوق دهند. به قول مهندس بازرگان، محمدرضا شاه خود رهبر انقلاب بود. رژیم پهلوی آن چنان تحصیلکردگان جامعه را از خود بیگانه ساخت که آنها به ناشناخته‌ای هولناک (روحانیتی ضد مدرنیسم، ضد برابری، ضد آزادی، ضد انسانیت، ضد تکثر) روی کردند.

چه اتفاقی میان ۱۵ خرداد ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ افتاد که دانشجویان در کنار روحانیتی که در میان صنف روحانی نیز در اقلیت قرار داشت، در صف اول مبارزه علیه شاه قرار گرفت و بخش قابل توجهی از جوانان انقلابی بدون آن که تحقیقی در باب نهاد روحانیت انجام دهند با آنها همراه شدند؟ چگونه اقشار تحصیل کرده احکام خشن شریعت و دوگانگی‌های ارباب دین سازمان یافته را فراموش کرده و در کنار روحانیتی که اتحادی دیرپا با اراذل و اوباش داشت (افرادی مثل دسته‌ی حاج طیب رضایی) قرار گرفت؟

فراتر از اشتباهات رژیم پهلوی، آنها چگونه عمل کردند که از یک نهضت کاملا شکست خورده به انقلابی پیروز رسیدند و قدرت را به تمامه به چنگ آوردند؟ درست است که برای به دست آوردن و مطلقه کردن قدرت جنایت‌ها کردند (مردم را زنده زنده در سینما رکس آبادان سوزاندند و به گردن رژیم پهلوی انداختند، صدها نفر را بلافاصله پس از رسیدن به قدرت اعدام کردند، دهها هزار تن از مخالفان را پس از تاسیس رژیم در خیابان‌ها و زندان‌ها کشتند) و خشونت‌ها ورزیدند اما این طور هم نبود که پایگاهی در جامعه نداشتند یا قدرت را یک‌باره و بدون مقدمه از دست دیگر گروه‌ها دزدیدند. به دیگر نیروها جفا کردند و بیشتر از سهم خود برداشتند اما بیکاره و ناظر هم نبودند. آنها برای رسیدن به قدرت بیکار ننشسته بودند.

فراهم کردن مقدمات براندازی

آیت‌الله خمینی و همراهان به همراه جریان اسلامگرا با شاخه‌های متفاوتش (موعودگرا، شریعتگرا، عدالتگرا، ملی گرا) پس از شکست ۱۵ خرداد پنج کار را به طور موازی انجام دادند:

۱) شکل دادن به مبانی نظری رژیم جایگزین که در درس‌های ولایت فقیه آیت‌الله خمینی تجسم یافت؛ بسیاری از مخالفان امروز جمهوری اسلامی توان ۱۵ سال حاشیه‌نشینی و ابرام بر جایگزینی رژیم موجود با رژیمی دیگر را از خود نشان نداده‌اند؛ ادعای روحانیون و دیگر اسلاگرایان این بود که برای همه‌ی امور کشور برنامه دارند؛

۲) شکل دادن به یک شبکه‌ی نیمه‌رسمی و خوابیده از روحانیون که در سراسر کشور حضور داشتند و رژیم هم در عین اطلاع آنها را تحمل می کرد؛

۳) شکل دادن به مدارسی تازه (مثل مدرسه‌ی حقانی در قم) در حوزه‌های علمیه و نظام عمومی آموزش و پرورش (مثل مدرسه‌ی علوی) که کار کادر سازی را برای آنها انجام می داد. این کار بعد از شکل گیری جمهوری اسلامی نیز با دبیرستان‌های مثل دبیرستان فرهنگ (تحت نظر حداد عادل) یا دانشگاه‌های دو زیست مثل جامعه الصادق (تحت نظر مهدوی کنی) دنبال شد؛

۴) انتشار نشریاتی که اقشار مذهبی را خطاب قرار می داد (مثل مکتب اسلام) و ذهنیت آنها را در دنیای امروز با مذهب درگیر نگاه می داشت. همچنین عوامل آیت‌الله خمینی با استفاده از تساهل مذهبی رژیم تا حد تدوین کتب درسی دینی مدارس پیش رفتند.

۵) همراه کردن اقشاری از دانشگاهیان مذهبی که همراه با نیروهای هیئتی بخش‌های قابل توجهی از جامعه را تحت تاثیر قرار می دادند. با وجود دانشجویان و استادان، مخالفان نمی‌توانستند جریان مذهبی را صرفا متشکل از اراذل و اوباش هیئتی بدانند. روحانیت می‌دانست صرفا نمی‌تواند با اتکا بر حاج طیب رضایی جامعه را اداره کند.

در این دوره هم تفارق و ناهماهنگی میان بخش‌های مختلف مخالفان وجود داشت و رمز سرنگونی رژیم پهلوی را نمی‌توان در اتحاد مخالفان دانست. هنگامی که رژیم به حضیض قدرت خویش رسید و شرایط بین‌المللی با برنامه‌ی حقوق بشری کارتر [رئیس‌جمهوری وقت آمریکا] برای مخالفان فراهم شد، مخالفان به خیابان‌ها آمدند و رژیم را در مدتی بسیار کوتاه برانداختند.

اسلامگرایان ۱۵ سال به انتظار نشستند تا قدرت بسیج اجتماعی حکومت در شهرها تقریبا به صفر رسید و گرچه حکومت حتی در دی ماه ۵۷ قدرت بسیج در روستاها را داشت اما روستاییان در برابر جامعه‌ی شهری قدرت چندان موثری به حساب نمی‌آمدند. نگارنده خود شاهد تظاهرات چند هزار نفری روستاییان به حمایت از رژیم در شهر اراک در دی ۵۷ بود اما این گونه تظاهرات دیگر تاثیر چندانی در نگاه داشتن سیمان میان بخش‌های مختلف رژیم نداشت. رابطه‌ی دربار و دولت و جامعه گسیخته بود.

اپوزیسیون جمهوری اسلامی در مقایسه با اپوزیسیون شاه

اگر مخالفان رژیم موجود را از حیث پنج برنامه‌ی فوق (رسانه، شبکه، نظریه، کادر سازی و بسط حوزه‌ی نفوذ) با مخالفان رژیم پهلوی مقایسه کنیم، خواهیم دید که مخالفان مشکل رسانه‌ای ندارند، رژیم(های) جایگزین برای آنها روشن است، در دانشگاه نیز پایه‌های محکمی دارند اما لشگر اراذل و اوباش هیئتی ندارند تا دیگران را با ارعاب و ترور ساکت کنند. آنها در دو جهت دیگر نیز در داخل کشور مشکل جدی دارند: شبکه‌ای خوابیده وبه هم مرتبط از مخالفان که باید منتظر حضیض قدرت رژیم موجود بمانند و شبکه‌ای از مدارس که کادرهای آینده‌ی آنها را تربیت کند.

مشکل مخالفان این است که این شبکه‌های خوابیده و کادرها به واسطه‌ی سرکوب رژیم و باز بودن آغوش غرب به خارج می‌آیند و نیروی آنها در شرایط حضیض رژیم در جهت براندازی عمل نمی‌کند. از همین جهت است که نیروهای امنیتی رژیم خروج مخالفان از کشور را خوش می‌دارند و در برخی بازجویی‌ها تشویق می‌کنند. اما در رژیم پهلوی در سال‌های ۴۲ تا ۵۷ اکثر مخالفان در داخل کشور ماندند چون فشار های اجتماعی مثل محرومیت از حق تحصیل برای آنها وجود نداشت.

امتیازات فعلی رژیم

علاوه بر دو مشکل بنیادین مخالفان که با توجه به شبکه‌های مجازی قابل حل است (با مدارس و دانشگاه‌های آنلاین و شبکه‌سازی‌های اجتماعی در فضای مجازی و انتظار برای روزی که ماشین سرکوب فرسوده شود) مخالفان در سه قلمرو به گونه‌ای حرکت کرده‌اند که در واقع به نفع رژیم تمام شده است:

۱. امروز بخشی از مخالفان با روندهایی که از قدرت بسیج حکومت می‌کاهد (مثل تحریم‌های نفتی) مخالفت می‌کنند. بخش‌هایی از مخالفان هنوز متوجه نیستند که درآمدهای نفتی، سوخت ماشین سرکوب است و بدون درآمدهای نفتی ماشین سرکوب به تدریج از کار خواهد افتاد؛

۲. مخالفان تصور می‌کنند که اگر قرار است به دین مردم کاری نداشته باشند به نهادهای دینی نیز نباید کاری داشته باشند. بخش‌های تبلیغاتی نهادهای دینی که بخشی از دیوانسالاری مذهبی هستند، کاملا در خدمت رژیم‌اند. تحریم نهادهای دینی می‌تواند موثرترین روش برای بر سر عقل آوردن آنها و ترغیب آنها به تفکیک از نهادهای دولتی باشد.

۳. اسلامگرایان با ایده‌هایی انحصارگرایانه (مثل محدود کردن قسم نمایندگان به قرآن و نه کتب آسمانی) و تبعیض آمیز (مثل عدم حق انتخاب شدن برای زنان یا قوانین عادلانه‌تر خانواده) با حکومت پهلوی مخالفت می‌کردند و پس از ۱۵ سال که به قدرت رسیدند این ایده‌ها را عملی کردند. اما آنها بر این اصول تبعیض‌آمیز اصرار می‌ورزیدند. در مقابل، مخالفان جمهوری اسلامی که ایده‌هایشان اکثرا انسانی و برابری‌خواهانه و تکثرگرایانه است با آن حدت و شدت بر آنها اصرار نمی‌ورزند و در نفی کلیت رژیم در دوره‌هایی تعارف می‌ورزند. آنها هنوز باور ندارند که این رژیم پایه‌های مردمی و مشروعیت‌اش را یکباره از دست داده است.

----------------------------------------------------------------
دیدگاه‌های مطرح شده در این یادداشت نظر شخصی نویسنده آن است و نه بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا.
XS
SM
MD
LG