لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۳:۱۸

نفت و آينده خاورميانه


به رغم توفان برخاسته از پيشروی برق آسای نيرو های «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) در بخش مهمی از سرزمين عراق، بالا گرفتن احتمال تجزيه اين کشور و اوجگيری خطر فرو غلطيدن خاورميانه در کام کشمکشی مرگبار و طولانی ميان شيعيان و سنی ها، بازار جهانی نفت به گونه ای شگفت آور آرام است.

گنجينه نفت عراق

البته از آغاز مرحله تازه بحران عراق تا امروز بهای نفت برنت دريای شمال از محدوده هر بشکه ۱۱۰ دلار به ۱۱۴ دلار رسيده و نشانه هايی از نگرانی در ميان فعالان بازار بين المللی طلای سياه به چشم ميخورد. با اين حال، در مقايسه با ابعاد خطری که بر منابع نفتی عراق و خاور ميانه سنگينی ميکند، و با توجه به ارتباط تنگاتنگ ميان نوسان های گذشته بهای نفت و رويداد های ژئوپوليتيک، افزايش چند دلاری بهای اين کالا از واکنش کم و بيش خونسردانه محافل مالی بين المللی به رويداد های عراق حکايت ميکند.

از ياد نبريم که عراق از نظر حجم ذخاير نفتی اش در مقام پنجم دنيا (بعد از ونزوئلا، عربستان سعودی، کانادا و ايران) است. آخرين گزارش سالانه بريتيش پتروليوم حجم ذخاير نفتی شناخته شده عراق را صد و پنجاه ميليارد بشکه (معادل حدود نه در صد ذخاير شناخته شده نفت در جهان) ارزيابی ميکند. ولی اهميت اصلی ذخاير نفتی عراق، کيفيت آنها است، به دليل ميدان هايی که با سطح زمين فاصله زيادی ندارند، فشار در آنها بالا است و، به همين علت، هزينه بهره برداری از آنها بسيار پايين است و از لحاظ نرخ بازگشت سرمايه، در بالاترين سطوح جهانی قرار دارند.

طی چند سال گذشته اين فکر در محافل اقتصادی بين المللی قوت گرفته بود که عراق، با چنين گنجينه ای، می تواند طی سال های آتی به يکی از بزرگ ترين کانون های تامين کننده نفت جهان، با ظرفيتی مشابه عربستان سعودی، بدل شود. مسئولان ارشد نفتی عراق با اطمينان افزايش ظرفيت نفتی عراق را تا سطح دوازده ميليون بشکه در روز در ده سال اينده وعده ميدادند. معظم ترين شرکت های نفتی دنيا، از آمريکايی و اروپايی گرفته تا چينی و روسی، به ميدان های نفتی عراق روی آوردند و سطح توليد اين کشور را که در سال ۲۰۰۳، همزمان با سرنگونی قدرت بعث به دست نظاميان آمريکايی و انگليسی به يک ميليون و سيصد هزار بشکه در روز کاهش يافته بود، به سطح کنونی معادل سه ميليون و چهار صد هزار بشکه در روز افزايش دادند، که حدود دو ميليون و پانصد هزار بشکه آن صادر ميشود.

در شرايطی که توليد روزانه نفت ايران، زير فشار تحريم های بين المللی، به دو ميليون و هفتصد هزار بشکه کاهش يافت، کشور عراق، به دليل باز سازی توانايی های نفتی اش، به عنوان دومين توليد کننده عضو «اوپک» جای جمهوری اسلامی را گرفت و در شماری از بازار های صادراتی جهان نيز بخشی از سهم از دست رفته ايران را تصاحب کرد. اين که کاهش توليد نفت ايران زير فشار تحريم ها، بر خلاف انتظار مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، نتوانست تکان های شديدی در بازار انرژی جهان به وجود آورد، معلول عوامل گوناگونی است که، در ميان آنها، افزايش توليد نفتی عراق را نبايد ناديده گرفت.
به بيان ديگر به رغم پيوند های نزديک ميان قدرت های حاکم بر تهران و بغداد، ايران و عراق در عرصه نفتی رقيب يکديگرند و تنش ميان آنها به ويژه بر سر بهره برداری از ميدان های نفتی مشترک، کاملا محسوس است.

چرا بازار نفت آتش نگرفت؟

با توجه به نقش تازه عراق در صحنه جهانی نفت و امکانات عظيم بالقوه آن، چگونه است که رويداد های سهمگين اين کشور، و پيآمد های احتمالی آن برای کل خاورميانه و به ويژه منطقه خليج فارس، بازار جهانی نفت را به آتش نکشيده و افزايش بهای طلای سياه، تا امروز، از محدود چند دلار فراتر نرفته است؟
در برابر اين پرسش، معمولا چند پاسخ مطرح ميشود:

يک) تهاجم جهادی های «داعش» هنوز يک خطر بزرگ و فوری برای ميدان های نفتی زير بهره برداری در عراق به وجود نيآورده است. تاسيسات نفتی عراق يا در مناطق زير کنترل اقليم کردستان در شمال عراق قرار دارند و يا در مناطق شيعه نشين جنوب. در حال حاضر اين اطمينان وجود دارد که جهادی های «داعش» جرئت درگير شدن با پيشمرگه های کرد را نخواهند داشت و در جنوب هم، هجوم احتمالی آنها با واکنش سخت آمريکا يا ايران و يا هر دو روبرو خواهد شد. صادرات نفتی عراق نيز از جنوب اين کشور در خليج فارس انجام ميگيرد و شاه لوله ای که کرکوک را به بندر جيحان در ترکيه وصل ميکند، به دليل خرابکاری های پی در پی، از مدت ها پيش به اين سو مورد استفاده قرار نگرفته است. خلاصه اين که قدرت نمايی «داعش» به بخش های مرکزی عراق محدود ميشود و بر توليد و صادرات نفت عراق تاثير نميگذارد.

دو) عربستان سعودی از ظرفيت توليد اضافی در سطح دو ميليون بشکه در روز برخوردار است که می تواند آنرا در خدمت پر کردن جای خالی بخشی از کمبود احتمالی توليد و صادرات نفت عراق به کار بگيرد. به علاوه سعودی ها از اين که عراق زير فشار رويداد های جاری دست از بلند پروازی های خود در عرصه نفتی بردارند و بار ديگر به يک توليد کننده حاشيه ای نفت بدل شود، ناخشنود نيستند و خوشحال خواهند شد با استفاده از وضعيت فعلی بار ديگر بر جايگاه خود به عنوان مهم ترين قدرت تاثير گذار بر بازار جهانی نفت تاکيد کنند.

سه ) پاسخ سوم، بر تغيير احتمالی جايگاه ايران هم در زمينه سياست های منطقه ای و جهانی و هم در عرصه نفتی تاکيد ميکند. بر پايه سناريويی که هواداران اين پاسخ به آن اميد بسته اند، حل نهايی پرونده هسته ای ايران در فاصله ای کوتاه به اين کشور امکان خواهد داد توليد نفت خود را بار ديگر تا محدوده سه ميليون و پانصد هزار تا چهار ميليون بشکه در روز بالا ببرد و طی چهار پنج سال، در صورت برخورداری از همکاری گسترده شرکت های معظم غربی در زمينه تامين مالی و تکنولوژی، حتی به پنج ميليون بشکه در روز نزديک شود. اين سناريو، و زمينه های مساعدی که، از ديدگاه مدافعانش، برای تحقق آن وجود دارد، مانع از آن شده است که بازار جهانی نفت زير تاثير رويداد های عراق وحشتزده بشود.

چهار) شماری از ناظران مسايل بين المللی، اوجگيری توليد نفت در آمريکا را، به دليل بهره برداری رو به افزايش از منابع نفت غير متعارف (نفت شيل)، عامل اصلی آرامش نسبی کنونی در بازار جهانی نفت ميدانند. بر پايه آمار ارائه شده در آخرين گزارش سالانه بريتيش پتروليوم، توليد نفت روزانه آمريکا از هشت ميليون و نهصد هزار بشکه در سال ۲۰۱۲ به بالای ده ميليون بشکه در سال ۲۰۱۳ افزايش يافته است. با اين افزايش يک ميليون و صد هزار بشکه ای در سال، که از هر نظر چشمگير است، ايالات متحده آمريکا بعد از عربستان سعودی و فدراسيون روسيه به سومين کشور توليد کننده نفت در جهان بدل شده و در آينده نه چندان دور می تواند در اين عرصه در مقام اول جهان قرار بگيرد و حتی به صادر کننده نفت بدل شود. همين چشم انداز، از ايجاد تنش های سخت عصبی در بازار جهانی نفت جلوگيری کرده و مانع از آن شده است که تهاجم «داعش» تب قيمت را در بازار جهانی نفت به شدت بالا ببرد.

در هر يک از اين چهار پاسخ، می توان عناصری را در راستای توجيه آرامش نسبی کنونی در بازار جهانی نفت پيدا کرد. شايد هم مجموعه آنها، و يا بخش هايی از عوامل موجود در هر پاسخ بر وضعيت کنونی تاثير ميگذارند. به هر حال فعل و انفعالات بازار های مواد اوليه بر گمانه زنی بر سر داده های موجود و چشم انداز تحولات آنها استوارند.

انقلاب تازه انرژی در آمريکا

در اين ميان پاسخ چهارم به لحاظ تاثير آن نه تنها بر رويداد های کنونی، بلکه بر چشم انداز های سياست و اقتصاد منطقه خاورميانه، ارزش آنرا دارد که بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. اوجگيری توليد نفت و گاز غير متعارف در آمريکا، که «انقلاب تازه انرژی» لقب گرفته است، چه تحولاتی را در بازار جهانی انرژی، نقش منطقه خاور ميانه در اين بازار و تعادل ها و تنش های آتی اين منطقه در بطن روابط بين المللی خواهد داشت؟

ايالات متحده آمريکا از اواخر دهه چهل در قرن بيستم ميلادی به وارد کننده نفت بدل شد و پيوند های ويژه اين قدرت با عربستان سعودی نيز در همين دهه برقرار شد. بر پايه ارزيابی های کنونی، آمريکا طی پنج شش سال اينده، بعد از هفتاد سال، بار ديگر در عرصه نفتی به خودکفايی خواهد رسيد و تا سال ۲۰۳۰، پانزده سال ديگر، صادر کننده نفت خواهد بود.

اين تحول، سه مزيت عمده را نصيب آمريکا ميکند :
با توجه به کاهش بهای مواد سوختی ناشی از افزايش توليد نفت و گاز غير متعارف، قدرت رقابت اقتصادی آمريکا در برابر رقيبان اروپايی و آسيايی اش افزايش خواهد يافت.
وابستگی آمريکا به خاور ميانه و رويداد هايش کم تر خواهد شد.
چين، مهم ترين رقيب استراتژيک آمريکا، به دليل وابستگی بسيار شديدش به نفت خاورميانه، در موقعيت شکننده تری قرار خواهد گرفت.

هستند ناظرانی که با تکيه بر اين تحولات، پيش بينی ميکنند که در معادلات استراتژيک آمريکا، خاورميانه ديگر در زمره اولويت ها نيست. مرکز ثقل سياست بين المللی واشينگتن، از اين ديدگاه، بيش از بيش به خاور دور منتقل ميشود، هم به دليل ضرورت مهار کردن چين و هم به اميد دستيابی به بازار های افسانه ای چند صد ميليون نفری که در کشور های پويای اقيانوس ارام و نيز در هند به وجود آمده و به سرعت رو به گسترش خواهد رفت. خاور ميانه پر آشوب، باز هم بر پايه همين ديدگاه، ديگر از جاذبه لازم برای آمريکاييان بر خوردار نيست و، به همين سبب، هم عربستان سعودی و هم اسراييل نگران آنند که خلا ناشی از خداحافظی آمريکا با اين منطقه به يک هرج و مرج غيرقابل کنترل منجر شود.


اين پيش بينی که ايالات متحده آمريکا همه پيوند های خود را با خاورميانه قطع خواهد کرد، قابل قبول به نظر نمی رسد. بررسی های آينده پژوهانه نشان ميدهد که با توجه به سرعت زوال منابع نفت و گاز در بسياری از نقاط جهان، نقش خاورميانه در تامين انرژی فسيل رو به افزايش خواهد رفت، به ويژه از آنرو که پيشرفت در زمينه بهره برداری از انرژی قابل تجديد، بر پايه داده های فعلی، کند تر از آن است که بتواند در دهه های پيش رو نفت و گاز را به صندوق خانه تاريخ بسپارد. در اين شرايط واشينگتن چگونه خواهد توانست چنين منطقه ای را، با اين همه امکانات، از تابلوی اولويت های خود پاک کند؟ به علاوه آمريکا، به عنوان بزرگ ترين قدرت جهانی، نخواهد توانست اهميت خاورميانه را برای تامين امنيتش در دهه های آينده، ناديده بگيرد. پيوند های آمريکا و اسراييل را نيز طبعا نبايد ناديده گرفت.

با اين همه پيدايش دگرگونی های چشمگير در نگاه آمريکا به خاورميانه، و در واکنش آن به رويداد های اين منطقه، از جمله در سوريه و عراق، غير قابل انکار است. عدم تمايل واشينگتن به درگير شدن در اين رويداد ها، تنها از درس های عراق و افغانستان، و يا گزينش های ميهمان کنونی کاخ سفيد، سرچشمه نميگيرد. به نظر ميرسد که استراتژ های سياست خارجی آمريکا ديگر خاور ميانه را برای منافع اين قدرت آنقدر حياتی نمی دانند که پرداخت هر هزينه ای را برای آن اجتناب ناپذير تلقی کنند.

آمريکا بعد از جنگ جهانی دوم به يکی از قدرت های با نفوذ خاور ميانه بدل شد، در پی بحران سال ۱۹۵۶ سوئز، به دليل تضعيف شديد مواضع فرانسه و انگلستان، نفوذ خود را در اين منطقه گسترش داد و به رغم شکست سياستش در ايران، با استفاده از فرو ريزی شوروی، حضور خود را در منطقه و به ويژه در حوضه خليج فارس به گونه ای چشمگير تقويت کرد.


امروز اما به نظر ميرسد که آمريکا در مورد خاورميانه به ديدگاه های تازه ای روی آورده است. در بررسی دلايل زايش اين ديدگاه ها، پيآمد های خودکفا شدن آمريکا را در عرصه انرژی نبايد ناديده گرفت، هر چند که بزرگ کردن بيش از حد اين عامل و قايل شدن نقشی مطلق برای آن نيز قابل قبول به نظر نمی رسد.

سه سناريو

به هر حال اين نخستين بار در تاريخ دو قرن اخير است که سرنوشت خاور ميانه تا به اين حد به رفتار و اراده بازيگران درون منطقه ای سپرده ميشود و توانايی و يا تمايل قدرت های برون منطقه ای برای مداخله در آن تا اين اندازه کاهش می يابد.
در اين شرايط سناريو های گوناگونی را می توان تصور کرد از جمله:

يک ) چهار قدرت بزرگ منطقه (ايران، ترکيه، عربستان سعودی و مصر)، برای جلوگيری از هرج و مرج همگانی، مديريت يک نظم تازه منطقه ای را بر عهده خواهند گرفت و بر سر تعادل های تازه ای، که بتواند امنيت همه را تامين کند، به توافق خواهند رسيد. اين سناريو، در شرايط کنونی، سخت تخيلی به نظر ميرسد، ولی گاه در شرايط بسيار حساس، و با توجه به ابعاد خطر، عقل سليم فرصت قدرت نمايی پيدا ميکند.

دو) با توجه به ناتوانی قدرت های منطقه از ايجاد نظم تازه، ائتلافی از قدرت های بزرگ جهانی (از جمله آسيايی ها که بيش از همه به نفت خاورميانه وابسته اند) سرنوشت خاورميانه را در دست خواهد گرفت و حتی تا تعريف مرز های جديد برای آن پيش خواهد رفت. اين به آن معنا است که به جای موافقتنامه های سال ۱۹۱۶ سايکس - پيکو، که تنها دو قدرت اروپايی (انگلستان و فرانسه) در تنظيم آن دست داشتند، قواعد بازی تازه ای اين بار با شرکت قدرت های قديمی و نوظهور برای آينده منطقه تنظيم خواهد شد.

سه) نا ممکن شدن هرگونه همکاری درون منطقه ای برای برقراری نظم تازه، و ناتوانی يا عدم تمايل قدرت های برون منطقه ای برای تحميل نظم تازه، خاور ميانه را طی دوره ای طولانی در هرج و مرجی ناشی از کشمکش های مذهبی و قومی و ملی فرو خواهد برد.
ناگفته پيدا است که تحقق سناريوی اول، در شرايط کنونی، آرزوی همه کسانی است که نمی خواهند خاورميانه در ورطه مخوف سناريوی سوم فرو برود.

XS
SM
MD
LG