(rm) صدا |
نازي عظيما (راديوفردا): با واپسگراتر شدن روزافزون ديپلماسي رسمي و به قدرت رسيدن بيشتر گروههاي جنگطلب، ياس دولتهاي غربي از تسخير خيابانهاي کشورهاي عربي افزايش مييابد و هراس از اين که جنگ عراق خاورميانه را به آتش بکشاند، بالا ميگيرد. اما تاکنون تلاشهاي ديپلماسي رسمي غرب به جايي نرسيده و ايستگاههاي راديويي پاپ عربي و تبليغاتي که اززندگي مسلمانان شاد و شنگول در آمريکا حکايت دارند، نزد مردم اين کشورها داستان ناله و گوش کر است. نکته آنست که اين ديپلماسي، تا زماني که غرب به تشخيص درست اين معضل نپردازد، جز اين نگاههاي ديرباور و گوشهاي بسته پاسخي دريافت نخواهد کرد و بوي بهبودي از اوضاع شنيده نخواهد شد.
به نوشته اين مقاله، ديپلماسي غربي از آنجا آغاز ميکند که خاورميانهايها براي اين ما را دوست ندارند که ما را خوب نميشناسند. وقتي ازپرزيدنت بوش علت خصومت اعراب را نسبت به آمريکا پرسيدند گفت: اصلا باور نميکنم. من از حسننيت خودمان مطمئنم. فقط بايد خودمان را بهتر بشناسانيم.
اما احساسات مردم درمنطقه ظريفتر است. آنها آمريکا را ميشناسند و به گزارش سازمان ملل بيش از 51 درصد از جوانان عرب ميخواهند در آمريکا زندگي کنند. در واقع منبع خصومت به آمريکا سه سرچشمه جوشان دارد.
اول: سياست خارجي غرب، بهويژه در مورد اسرائيل و فلسطين و يک بام و دو هوا بودن سياست غرب نسبت به روند صلح و حقوق بشر و دمکراسي، و دادوستدهاي سياسي و نظامي در حمايت از رژيمهاي مستبد در برابر دسترسي آزاد به نفت. سياستي که ديگر چاره ساز نيست. آن چه قبلا منشا ثبات منطقه به نظر ميرسيد اکنون منبع خصومت و ترس است.
دوم- به وجود آوردن اين حس که سياست رسمي غرب با انگيزه نفرت و ترس از مسلمانان وضع ميشود. مربوط کردن صدام حسين به اسامه بن لادن از چشم اعراب توطئهاي نژادپرستانه است. سال گذشته يک نظرسنجي نشان داد که علاقه لبنانيها، اندونزيها، ترکها و ايرانيان به آمريکا بسيار بيش از علاقه آمريکاييان به آنهاست. و نتيجه يک بررسي در انگلستان نشان داد که از هر چهار انگليسي يک نفر اسلام را «خطري براي ارزشهاي غربي» ميداند.
راه حل آنست که مقوله گفتوگوي تمدنها را رها کنيم. وقتي اين سوال که «چرا از ما نفرت دارند» مشغله خاطر غرب مي شود و غرب ميکوشد با ديپلماسي رسمي خود براساس گفتوگوي تمدنها با آن بجنگد ، صرفا به معناي پذيرش آنست که «آنها در برابر ما» قرار دارند. به جاي سخنپراکني از فرستندهها درباره اين که «چقدر با مسلمان ها خوبيم» بايد نشان دهيم که اين ردهبنديها چقدر بيمعناست.
نويسندگان مقاله ميافزايند: و سرانجام، از سياست رسمي کاري برنخواهد آمد اگر فقط به فرو نشاندن آتش سرگرم باشد. يک علت شدت گرفتن خصومت نسبت به غرب آنست که مردمي که در چنگال فقر، بيکاري شديد و سرکوب حکومتها اسيرند، آزادي مخالفت با آنچه دروطنشان مي گذرد را ندارند. پس نارضايتي خود را بر سر غرب خالي مي کنند. معناي اين حرف آنست که توسعه اقتصادي و اصلاحات سياسي تنها راه و حرف آخر براي ازميان بردن اين خصومت در درازمدت است. نويسندگان در پايان اين مقاله چنين ميآورند:
غرب بايد به توسعه جامعه مدني ياري رساند، مردم و موسسات خود را با اصلاح گران بالقوه در منطقه مربوط سازد و به خاورميانه فرصت دهد تا راه خود را بازگشايد. اين بهترين پادزهر براي علاج بياعتمادي و نفرت است. با واپسگراتر شدن روزافزون ديپلماسي رسمي و به قدرت رسيدن بيشتر گروههاي جنگطلب، ياس دولتهاي غربي از تسخير خيابانهاي کشورهاي عربي افزايش مي يابد و هراس از اين که جنگ عراق خاورميانه را به آتش بکشاند، بالا مي گيرد. به نوشته مقاله فايينشنال تايمز با عنوان «غرب با تبليغات نمي تواند درکشورهاي عربي کاري از پيش ببرد» ، ديپلماسي غربي از آنجا آغاز ميکند که خاورميانه اي ها براي اين ما را دوست ندارند که ما را خوب نمي شناسند. در واقع منبع خصومت به آمريکا سه سرچشمه جوشان دارد. اول: سياست خارجي غرب، به ويژه در مورد اسرائيل و فلسطين. دوم به وجود آوردن اين حس که سياست رسمي غرب با انگيزه نفرت و ترس از مسلمانان وضع ميشود. و سرانجام، از سياست رسمي کاري برنخواهد آمد اگر فقط به فرو نشاندن آتش سرگرم باشد. يک علت شدت گرفتن خصومت نسبت به غرب آنست که مردمي که در چنگال فقر، بيکاري شديد و سرکوب حکومت ها اسيرند، آزادي مخالفت با آنچه دروطنشان مي گذرد را ندارند. پس نارضايتي خود را بر سر غرب خالي مي کنند.