«فواد عجمی»، استاد ارشد روابط بين المللی و جهان اسلام در دانشگاه جان هاپکينز در مطلبی که در بخش ديدگاه های روزنامه «وال استريت جورنال» منتشر شده به جزييات مفقود شدن موسی صدر، روحانی و از رهبران برجسته شيعيان لبنان در سال ۱۹۷۸ پرداخته و می نويسد که قتل وی توسط حکومت قذافی زنگ خطری بود برای جنايات بعدی که معمر قذافی عليه بشريت مرتکب شد.
هر چند قانون و عدالت در مورد قذافی با تاخير به اجرا درآمده ولی در نهايت ديوان کيفری بين المللی حکم جلب معمر قذافی، پسر وی سيف الاسلام و رييس دستگاه امنيتی ليبی را به اتهام «جنايت عليه بشريت» صادر کرد.
«فواد عجمی» يادآوری می کند که جنايت عليه بشريت از دهه ها پيش يکی از مشخصات اصلی حکومت قذافی بوده و دادستان اين پرونده در جمع آوری شواهد و نمونه های اين جنايات مشکلی نخواهد داشت. اما بايد به خاطر داشت که يکی از اين موارد که سی و اندی سال پيش روی داد ربودن و قتل موسی صدر روحانی برجسته شيعه و دو تن از همراهان وی بود.
موسی صدر که در آن سال ها رهبر اصلی شيعيان لبنان بود، با دو تن از همراهان خود در تابستان سال ۱۹۷۸ برای شرکت در مراسم سالگرد انقلاب نظامی ليبی به طرابلس رفتند. از آن زمان به بعد وی ناپديد شد. مقامات حکومت ليبی مدعی شدند که موسی صدر و همراهانش با يک هواپيمای خطوط هوايی ايتاليا (آل ايتاليا) طرابلس را به قصد شهر رم ترک کردند. اما هيچ نشانی از سفر اين افراد در اسناد اين پرواز ديده نمی شود.
معمای مفقود شدن و سرنوشت موسی صدر هيچگاه حل نشد. در سال ۲۰۰۹ شورای عالی قضايی لبنان معمر قذافی و شانزده تن از نزديکان وی را به خاطر مفقود شدن موسی صدر محکوم شناخت. برخی هنوز معتقدند که موسی صدر هنوز زنده و در خاک ليبی زندانی است. اما ماموران امنيتی ليبی اين اواخر اعتراف کرده اند که وی درجريان سفر کوتاهش به طرابلس به قتل رسيده است.
بنابر ادعای ماموران و مقامات امنيتی ليبی، موسی صدر به درخواست ياسر عرفات کشته شد و رهبر ليبی با کمال رضايت اين درخواست را اجرا کرد.
«فواد عجمی» در بخش بعدی تحليل خود که در ستون ديدگاه های روزنامه «وال استريت جورنال» منتشر شده، به شرايط منطقه خاورميانه در آن سال ها پرداخته و می نويسد که يک خصومت شديدی بين فلسطينی ها و شيعيان لبنان بروز کرده بود. موسی صدر با «روش های خشن و آنارشيسم» رهبران فلسطينی مخالف و از ايجاد يک دولت در دولت در خاک لبنان ناراضی بود. وی که يک روحانی فرهيخته و ملايم بود با مبارزه مسلحانه چندان ميانه ای نداشت هر چند در همان زمان جنبش مسلحانه «امل» را تاسيس کرد.
موسی صدر و همراهان وی آخرين بار در روز ۳۱ اوت ۱۹۷۸ در هتلی در شهر طرابلس ديده شدند. وی به گروهی از لبنانی های ساکن هتل گفته بود که قرار است با قذافی ملاقات کند.
در مراسم سالگرد انقلاب ليبی که روز اول سپتامبر برگزار شد کسی موسی صدر را نديد. پاسخ هميشگی مقامات ليبی اين بوده که موسی صدر به قصد رم، طرابلس را ترک کرده است. برخی از روزنامه های چاپ لبنان نيز که از قذافی پول می گرفتند اين شايعه را مطرح کردند که گويا همزمان با تظاهرات مردم ايران عليه شاه موسی صدر برای کمک به اين انقلاب به ايران رفته است.
«فواد عجمی» می افزايد که از همان زمان اختلافات فرقه ای و مذهبی بر اين موضوع سايه انداخت. يک ديکتاتور سنی و قبيله ای (معمر قذافی) يک روحانی برجسته شيعه و ايرانی الاصل (موسی صدر) را سر به نيست کرده بود. قذافی درخواست های مکرر روحانيون شيعه لبنان برای اطلاع از سرنوشت موسی صدر را بی پاسخ گذاشت و بر تبار ايرانی وی تاکيد می کرد. به اين ترتيب يک مرزبندی شديد بين اعراب و ايرانی ها و شيعيان و سنی ها شکل گرفت.
حتی ميانجيگری ملک حسين، پادشاه وقت اردن که با نوشتن نامه ای به قذافی خواستار حل اين مسئله شد به جايی نرسيد. معما برجای خود باقی ماند. هراز چند گاه شايعه زنده بودن موسی صدر در زندان های ليبی مطرح می شد.
حکومت اسلامی ايران هيچگاه نتوانست بر سر اين موضوع به نوعی با حکومت ليبی کنار بيايد و جامعه شيعيان لبنان برای هميشه يک کينه عميق از معمر قذافی به دل گرفتند.
«فواد عجمی» در بخش پايانی مطلب خود می نويسد شايد قتل موسی صدر را بتوان فقط آغاز جنايات گسترده و بی مهار معمر قذافی قلمداد کرد. هر چند سالهاست که جهان عرب، سرهنگ قذافی را جدی نمی گيرد ولی نبايد فراموش کرد که قذافی و رژيم های سرکوبگر مشابه وی در خاورميانه محصول حمايت افکار عمومی جهان عرب بودند.
تا همين چندی پيش و آغاز شورش های و انقلاب های اخير خاورميانه، افکار عمومی جهان عرب نام اين ديکتاتورها را به عنوان قهرمان فرياد می زدند، از گناهان و جنايات آنها به سادگی چشم پوشی کرده و وعده های تو خالی آنها را باور می کردند.
سکوت تابستان سال ۱۹۷۸ در مورد قتل يک مرد نيک سرآغاز جناياتی بود که در دهه های بعدی توسط حکومت قذافی به اجرا گذاشته شد. اکنون برخی از برنامه ريزان حملات نظامی ناتو به ليبی ممکن است فکر کنند که کشتن قذافی از وی يک شهيد خواهد ساخت. چنين چيزی صحت ندارد. قذافی اگر به اين شکل بميرد مسلما تنها جان خواهد داد و شکی نيست که شيعيان در لبنان، ايران و عراق مرگ وی را اجرای هر چند دير هنگام عدالت خواهند دانست.
هر چند قانون و عدالت در مورد قذافی با تاخير به اجرا درآمده ولی در نهايت ديوان کيفری بين المللی حکم جلب معمر قذافی، پسر وی سيف الاسلام و رييس دستگاه امنيتی ليبی را به اتهام «جنايت عليه بشريت» صادر کرد.
«فواد عجمی» يادآوری می کند که جنايت عليه بشريت از دهه ها پيش يکی از مشخصات اصلی حکومت قذافی بوده و دادستان اين پرونده در جمع آوری شواهد و نمونه های اين جنايات مشکلی نخواهد داشت. اما بايد به خاطر داشت که يکی از اين موارد که سی و اندی سال پيش روی داد ربودن و قتل موسی صدر روحانی برجسته شيعه و دو تن از همراهان وی بود.
موسی صدر که در آن سال ها رهبر اصلی شيعيان لبنان بود، با دو تن از همراهان خود در تابستان سال ۱۹۷۸ برای شرکت در مراسم سالگرد انقلاب نظامی ليبی به طرابلس رفتند. از آن زمان به بعد وی ناپديد شد. مقامات حکومت ليبی مدعی شدند که موسی صدر و همراهانش با يک هواپيمای خطوط هوايی ايتاليا (آل ايتاليا) طرابلس را به قصد شهر رم ترک کردند. اما هيچ نشانی از سفر اين افراد در اسناد اين پرواز ديده نمی شود.
معمای مفقود شدن و سرنوشت موسی صدر هيچگاه حل نشد. در سال ۲۰۰۹ شورای عالی قضايی لبنان معمر قذافی و شانزده تن از نزديکان وی را به خاطر مفقود شدن موسی صدر محکوم شناخت. برخی هنوز معتقدند که موسی صدر هنوز زنده و در خاک ليبی زندانی است. اما ماموران امنيتی ليبی اين اواخر اعتراف کرده اند که وی درجريان سفر کوتاهش به طرابلس به قتل رسيده است.
بنابر ادعای ماموران و مقامات امنيتی ليبی، موسی صدر به درخواست ياسر عرفات کشته شد و رهبر ليبی با کمال رضايت اين درخواست را اجرا کرد.
«فواد عجمی» در بخش بعدی تحليل خود که در ستون ديدگاه های روزنامه «وال استريت جورنال» منتشر شده، به شرايط منطقه خاورميانه در آن سال ها پرداخته و می نويسد که يک خصومت شديدی بين فلسطينی ها و شيعيان لبنان بروز کرده بود. موسی صدر با «روش های خشن و آنارشيسم» رهبران فلسطينی مخالف و از ايجاد يک دولت در دولت در خاک لبنان ناراضی بود. وی که يک روحانی فرهيخته و ملايم بود با مبارزه مسلحانه چندان ميانه ای نداشت هر چند در همان زمان جنبش مسلحانه «امل» را تاسيس کرد.
موسی صدر و همراهان وی آخرين بار در روز ۳۱ اوت ۱۹۷۸ در هتلی در شهر طرابلس ديده شدند. وی به گروهی از لبنانی های ساکن هتل گفته بود که قرار است با قذافی ملاقات کند.
در مراسم سالگرد انقلاب ليبی که روز اول سپتامبر برگزار شد کسی موسی صدر را نديد. پاسخ هميشگی مقامات ليبی اين بوده که موسی صدر به قصد رم، طرابلس را ترک کرده است. برخی از روزنامه های چاپ لبنان نيز که از قذافی پول می گرفتند اين شايعه را مطرح کردند که گويا همزمان با تظاهرات مردم ايران عليه شاه موسی صدر برای کمک به اين انقلاب به ايران رفته است.
«فواد عجمی» می افزايد که از همان زمان اختلافات فرقه ای و مذهبی بر اين موضوع سايه انداخت. يک ديکتاتور سنی و قبيله ای (معمر قذافی) يک روحانی برجسته شيعه و ايرانی الاصل (موسی صدر) را سر به نيست کرده بود. قذافی درخواست های مکرر روحانيون شيعه لبنان برای اطلاع از سرنوشت موسی صدر را بی پاسخ گذاشت و بر تبار ايرانی وی تاکيد می کرد. به اين ترتيب يک مرزبندی شديد بين اعراب و ايرانی ها و شيعيان و سنی ها شکل گرفت.
حتی ميانجيگری ملک حسين، پادشاه وقت اردن که با نوشتن نامه ای به قذافی خواستار حل اين مسئله شد به جايی نرسيد. معما برجای خود باقی ماند. هراز چند گاه شايعه زنده بودن موسی صدر در زندان های ليبی مطرح می شد.
حکومت اسلامی ايران هيچگاه نتوانست بر سر اين موضوع به نوعی با حکومت ليبی کنار بيايد و جامعه شيعيان لبنان برای هميشه يک کينه عميق از معمر قذافی به دل گرفتند.
«فواد عجمی» در بخش پايانی مطلب خود می نويسد شايد قتل موسی صدر را بتوان فقط آغاز جنايات گسترده و بی مهار معمر قذافی قلمداد کرد. هر چند سالهاست که جهان عرب، سرهنگ قذافی را جدی نمی گيرد ولی نبايد فراموش کرد که قذافی و رژيم های سرکوبگر مشابه وی در خاورميانه محصول حمايت افکار عمومی جهان عرب بودند.
تا همين چندی پيش و آغاز شورش های و انقلاب های اخير خاورميانه، افکار عمومی جهان عرب نام اين ديکتاتورها را به عنوان قهرمان فرياد می زدند، از گناهان و جنايات آنها به سادگی چشم پوشی کرده و وعده های تو خالی آنها را باور می کردند.
سکوت تابستان سال ۱۹۷۸ در مورد قتل يک مرد نيک سرآغاز جناياتی بود که در دهه های بعدی توسط حکومت قذافی به اجرا گذاشته شد. اکنون برخی از برنامه ريزان حملات نظامی ناتو به ليبی ممکن است فکر کنند که کشتن قذافی از وی يک شهيد خواهد ساخت. چنين چيزی صحت ندارد. قذافی اگر به اين شکل بميرد مسلما تنها جان خواهد داد و شکی نيست که شيعيان در لبنان، ايران و عراق مرگ وی را اجرای هر چند دير هنگام عدالت خواهند دانست.